eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
✧✾════✾✰✾════✾✧ حضرت موسی به عروسی دو جوان مؤمن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را‌ بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟ عزرائیل گفت: امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مؤمن قومش رفته و صبحگاهان برای برگزاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید! از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شد و گفت: دلیل را خود با سؤال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت موسی از داماد سؤال کرد دیشب قبل ورود به حجله چه کردند؟ جوان گفت: وقتی همه رفتند گدایی در زد و گفت: من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفاً به من هم از طعام جشنتان بدهید به داخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد و برایم دعای طول عمر کرد و گفت: برای همسرم هم غذا بدهید او نیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است با خجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را به مرد داد و او در هنگام رفتن برای هر دوی ما دعای طول عمر، رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت وقتی قصد ورود به حجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس) از دست همسرم بر روی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب ما بود گشت پس ما هر دو دیشب را تا اکنون به عبادت گذارندیم والعجب شادی ما از اینست که دعای آن مرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید جبرئیل فرمود: ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این داستان بر همگان بازگو باشد که چراغی گردد بر خلق ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ @ranggarang ╰┅┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️آخرالزمان از یمن آغاز می‌شود روایتی از فرزند مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی(ره): 🔹پدر داشت روزهای پایانی را می‌گذراند دکتر ها برایش اصطلاح سپسیس عفونی را بکار میبردند.  سپسیس یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود.سپسیس شدید منجر به شوک سپتیک می شود. 🔹این شوک فشارش را کمتر از ۷ کرده بود بوسيله دارویی که دائم و بتدریج به بدن تزریق میشد سعی در جلوگيري از افت شدید فشار داشتند. این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو می‌برد حالتی اغماء گونه ... از شب نوبت حضور من بالای سرشان است حالتی رفت و برگشت دارند بی هوش و هوشیار در نیمه های شب نگاهی به من کردند علی بیا بعد بلافاصله از یمن چه خبر؟! 🔹متعجب نگاه میکنم با موشک کجا را زده ...گویی نظاره گر واقعه ای بوده که من از آن بی خبرم می‌گویم خواب دیدید در بیمارستان نمازی هستیم رویش برمی‌گرداند... نه خواب نبود یمن را دریاب اخبار یمن را پیگیر باش آخرالزمان از یمن آغاز میشود از شلیک اولین موشک‌ها ....! بعد سکوتی طولانی کرد دوباره می‌گوید علی بیا اشاره میکند سرت را جلو بیار سرم را میچسبانم به دهانش باصدای بی جوهره ای میگوید انشالله تو ظهور را درک میکنی ...!مو به تنم سیخ میشود میگویم انشالله... و در دل همه این فضا را حمل بر حال  اغماگونه او میکنم عبور میکنم..‌ 🔹تا اینروزها که شلیک اولین موشک‌ها با جسارتی وصف ناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ...و تنگه ای که لقب مهمترین آبراهه جهان را یدک می‌کشد برای همه کشتی های اسرائیل و آمریکا ناایمن شده یمن یک تنه دارد صف آرایی و آبرو داری می‌کند باز صدای پدر را میشنوم ... یمن را دریاب ...! @ranggarang
بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند گاهی درمانده می‌شدیم؛ از حاج آقا بهجت(ره) پرسیدم: با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟ ایشون فرمودند: همان‌ طوری که توقع دارید با شما رفتار کند، با این بچه‌ها هم همان‌طور رفتار کنید مصطفی رحیمی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این ۷۰ ثانیه برای هر پدر و مادری از نون شب واجب‌تر است! @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بیانات آیت الله العظمی جوادی آملی در رابطه با مادران شهیدپرور در پرتو عنایات الهی: «خب مادر است! شما می‌دانید مادر سانتيمتر سانتيمتر بلكه ميليمتر ميليمتر برای اين بچه‌اش جان كنده ـ شما در خانه‌تان بچه داريد مي‌بينيد اين مادر چطور برای ميليمتر ميليمتر اين بچه زحمت مي‌كشد ـ شده نخل باسق، كفن در بر [او] كرده گفت: برو اسلام را حفظ بكن. اين نيست مگر همان بيان ذات اقدس الهی كه درباره مادر موسی گفت كه ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ ؛ فرمود ما دلش را گرفتيم محكم كرديم ديگر نمی لرزد...» @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خراب کردم! اینهمه گناه رو منم جای خدا بودم نمی‌بخشیدم. استاد شجاعی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: بابا حسن، پدر فاطمه،فاطمه و بچه ها را به خانه خودشان رساند. فاطمه وارد خانه شد، با اینکه همیشه اینجا را دوست داشت و خاطرات خوبی از این خانه داشت، اما به محض ورود احساس خفگی کرد. دیگر مثل قبل حال و حوصله این را نداشت که گردگیری و تمیز کند، تنها کاری که کرد، ملحفه های سفید را از روی مبلمان قهوه ای رنگ هال برداشت، شیر اصلی گاز را باز کرد و به زینب گفت: مامان شیر ظرفشویی را باز کن تا آب مونده توی لوله ها خالی بشه، یه کتری آب هم بزار تا دم نوش درست کنیم. زینب چشمی گفت و صدای شیر آب بلند شد. فاطمه سرش را به پشتی مبل چسپانید و با نگاهش کل خانه را زیرو رو کرد،نمی دانست چکار کند، انگار تمرکزش را از دست داده بود که ناگهان گوشی در دستانش لرزید، پیامی از روح الله بود: چکار کردی عزیزم؟! فاطمه بدون اینکه پیام روح الله را جواب بدهد، ناخنش را روی اسم شراره گذاشت و یه پیام کوتاه برایش ارسال کرد: کور خوندی، من تورا مثل یک آشغال از زندگیم بیرون می اندازم، روح الله مال من بوده و هست و هیچ‌کس را سهیم نمی کنم و دکمه ارسال را لمس کرد و بعد گوشی را روی میز عسلی جلوی مبل گذاشت و همانطور که نشان میداد آرام است به سمت آشپزخانه رفت. زینب که چشمش به مادرش افتاد اشاره ای به قوری کرد و گفت: مامان چای ترش دم کنم؟! فاطمه آهی کشید و گفت: چای ترش را که برای بابات دم می کردیم تا دیابتش بهتره بشه و بعد به نقطه ای نامشخص روی دیوار سفید روبه رو خیره شد و ادامه داد: کی باور میکنه بابات توی این سن دیابت داشته باشه...و من یه مدت درگیر اون بیماری مبهم که پزشک ها را هم متعجب کرده بود بشم و یاشما بچه ها یک شب خواب راحت و بدون کابووس را تجربه نکنید...اینجا همه چی مشکوکه... زینب که منتظر جواب مادرش بود گفت: گاوزبون دم کنم؟! فاطمه سری تکان داد و با صدای گوشی اش به سمت هال برگشت. اسم روح الله روی گوشی بود، برخلاف قبل به سرعت خودش را به گوشی رساند و گوشی را جواب داد. صدای دستپاچه روح الله در گوشی پیچید: الو فاطمه.. فاطمه لبخندی زد و گفت: جانم! چی شده اینقدر دستپاچه ای؟! روح الله گفت: تو به شراره گفتی که من میام قم و میخوام شراره را طلاق بدم؟! فاطمه شانه ای بالا انداخت و گفت: نه! من همونطور که خودت گفتی یه پیام بهش دادم و گفتم از زندگیم بیرونت می کنم و دیگه از آمدن تو و اینکه تو گفتی طلاقش میدی چیزی نگفتم. روح الله با همون لحن ادامه داد: پس شراره از کجا میدونست؟ اون همه چی را مو به مو میدونست، میفهمید من دارم میام، میفهمید من تصمیم گرفتم طلاقش بدم، اینا را اگر تو نگفتی پس کی گفته؟! فاطمه آه کوتاهی کشید و گفت: من نگفتم، اصلا وقت گفتنش را نداشتم ،نمی دونم از کجا فهمیده و بعد گارد گرفت و ادامه داد: نکنه حالا که فهمیده، نمی خوای بیای طلاقش بدی؟! روح الله سکوت کرده بود و حرفی نمیزد.. فاطمه که دوباره ترس وجودش را گرفته بود گفت: ببین روح الله اگر میخوای بیای که منو برگردونی و شراره را طلاق نمی خوای بدی، اصلا نیا فهمیدی؟! باز هم روح الله حرفی نزد...فاطمه که سراپایش میلرزید و معنای این سکوت را خوب میفهمید فریاد زد: چرا حرف نمیزنی؟! مثل یه مرد حرفت را بزن... روح الله با من و من گفت: نمی تونم شراره را طلاق بدم، تهدید کرده اگر اسم طلاق بیارم، بیاد جلو اداره و آبرو ریزی راه بندازه ...ببین فاطمه من.. فاطمه اجازه نداد روح الله حرف بزند با تحکم گفت: پس شراره را نگهش میداری، بیا اینجا اما بیا تا منو طلاق بدی، من نمی تونم اینجور زندگی را تحمل کنم، میای اینجا ، بی سروصدا از هم جدا میشیم، من همین خونه قم می مونم، خونه هم به نام خودت باشه من بچه هات را بزرگ میکنم، بعد که بزرگ شدن و رفتن پی زندگی خودشون ،منم میرم پی زندگی خودم و خونه را برمیگردونم به خودت.. فاطمه نمی دانست این حرفها از کجای ذهنش در امد و بر زبانش نشست، اما برمظلومیت خودش اشک میریخت و روح الله سکوت کرده بود و سکوت... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸عالم همه عاشقند و معشوقند هوش‌دار که غیر از این مپنداری ‌ 🎙️دکتر الهی قمشه ای @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 امیرالمومنین امام على(علیه السلام) : ✍ ارزش چهار چیز را جز چهار گروه نشناسند : 🌱 جوانى راجز پیران 🌱 آسایش را جز گرفتاران 🌱 سلامتى راجز بیماران 🌱 و زندگى راجز مردگان 📖 مواعظ العددیّه ، ص275 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 امام سجاد (علیه السلام) فرمودند : ✍ بیچاره انسان که در هر روز دستخوش سه مصیبت است که از هیچ یک عبرت نمی گیرد. 🎬 شرح روایت در ویدئوی بالا @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 عنوان ویدیو : کدام پیامبران تا اکنون زنده اند؟ 📙داستان های ادم تا خاتم @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 بسیار شنیدنی ، از دست ندید عزیزان 💐 راه حل رفع فقر ، بهبودی بیمار و اولاد دار شدن از زبان مبارک (علیه السلام) @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ملاک حرمت موسیقی چیست؟ آیا آلات به خودی خود حرام هستند.. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 نماز در فاصله بین دو وطن ⁉️ اگر فاصله دو وطن فردی ۲۵ کیلومتر باشد، حکم نماز و روزه وی در بین راه دو وطن چگونه است؟ ✅ اگر فاصله‌ی بین دو وطن، کمتر از ۴۱ کیلومتر باشد، در بین راه، نماز کامل و روزه صحیح است. @ranggarang