🇵🇸 Ranyaa | رانیا
عجّـلوابالحسیــن!.. - بانوای حاجسیدرضانریمانی #محرم - #امام_حسین @ranyaa_313
نابـرده رنـج ، گنـج به ما داده فاطمه
مدیـونِ لطفِ مــادرِ این خانوادهایـم...
سلام!
اگر منظورتون ( جاروکـشِ تشرفِ گریه
است این مژه ) است؛
باید بگم معنای لطیفی داره... (:
دیدید وقتی یه مهمون عزیزی میخواد بیاد، خونه رو آب و جارو میکنید... این جارو قدیمیهارو یادتونه؟ حیاط باهاش جارو میکردن...
حالا اشک، گریه برای #امام_حسین،
همون مهمون عزیزیه که قراره مدتی
مهمونِ چشمهاتون بشه...
دیدید اشک میریزید، مژههاتون نمناک میشه؟ قلبتون جلا پیدا میکنه؟
منظور این شعر همینه، و هیچچیز
نمیشه گفت جز همین مصراع
که «جاروکـشِ تشرّفِ گریه است، این مژه»...
@ranyaa_313
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
روضههای باصفای ساعت ٧ صبح :) *ساره* #محرم @ranyaa_313
🖤•
دیشب توی هیئت و بینِ روضه
یادم افتاد وقتی یه دختر بچهٔ شاید
چهار پنج ساله بودم، ذوقِ این رو
داشتم که صبحهای محرم، برم هیئت
... آقای امام حسین؛ یا شاید بهتر
باشه بگم باباحسیـن! از بچگی خودت
بزرگمون کردی! با غمت قد کشیدیم
دل به دلت بستیـم؛ آخه دورت بگردم؛
ما یادمونه چهقدر کوچیک بودیم که
میومدیم هیئتت..!
یادمونه با ذوق پیرهن مشکی
پوشیدنامونو، هول و ولامون رو
برای رسیدن به هیئتت...
هنوز خیسیِ گونههای کودکانهمون
از غم روضههات رو یادمونه(:
طعم قیمههای نذریِعاشورات، هنوز
زیر زبونهامونه...
عشقِ تو رگ و ریشه بهمون داده!
عشق تو، آبمون داده، رشدمون داده
چطور ازت دست بکشم، وقتی کلِ
خاطراتِ بچگیم به اسم و رسمت گره
خورده...
امام حسیـن من! من یادم نیست
اولین بار، کی اومدم هیئتت، یعنی
اونقدر کوچیک بودم، که خاطرهٔ اون
اولین بار، یادم نمونه...
فقط میدونم، از تاریخ تولدم فقط
میدونم،
من اولین بار که اومدم هیئت
محرم بود...(:
- دلنوشت؛ به قلم بناتالزهرا...
#امام_حسین - #محرم
@ranyaa_313
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
🖤• دیشب توی هیئت و بینِ روضه یادم افتاد وقتی یه دختر بچهٔ شاید چهار پنج ساله بودم، ذوقِ این رو داشتم
1628589091554469291575.mp3
3.95M
بارونِ نمنم بود
پرِ قنداقهام پرِ پرچم بود
من اولین بار که اومدم هیئت
محرم بود (:
#محرم
@ranyaa_313
هدایت شده از - مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
- حتیصبورقافلهبیصبرمیشود . . .
باخاطراتخستهتریندختریکهنیست
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
#ختم_قرآن آیات ٢٠ تا ۴٠ سوره مبارکه قیامت
#ختم_قرآن
آیات ۶ تا ٢۵ سوره مبارکه انسان
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
ازغصهپرم خیلیازنبودنِداداشعلیاصغر دلخورم... #حضرت_رقیه - #محرم @ranyaa_313
خیلیازنبودنِداداشعلیاصغردلخورم...
وقتیروزِشیرخوارگانحسینیو
سهسالههایحسینیباجمعهیکی
میشه(:
#حضرت_رقیه
از بین غم و غصههای کربلا،
ببین این داغ ، چه قدر سخت بوده
بر حسیـن...
که چون طفلِ شیرخواره را پژمرده و
ذبح شده روی دستانش دید،
سر به آسمان بلند کرد و گفت:
چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد مىآید...
یعنی خدایا، این داغ بر من سخت است؛ آنچه این غم را رام میکند،
دیدنِ توست؛ حضور توست و شاهد
بودنِ توست بر غربتِ بی حد و اندازهام....
میگفتند علیاصغر به حالتِ تلظی افتاده بودند... تلظی در لغت یعنی
زبانه کشیدنِ آتش... عرب به حالتی
تلظی میگوید که ماهی را از آب میگیری، روی خشکی پرپر میزند، لبهایش به هم میخورد و خشک میشود؛ دیگر فرقی ندارد دوباره او را به آب بیندازی یا نه...
لذا میگفتند این طفل، به حالت تلظی افتاده بود، یعنی لبهای خشکش به هم میخورد و از هم فاصله میگرفت، یعنی دیگر آب، در زنده ماندنش دخیل نبود...
گفتهاند حسیـن پس از تیر خوردنِ
طفلِ شیرخوارش، دستش را به زیرِ
خون گرفت و آنگاه که کاسهٔ دستِ او از خون علی پر شد، آن را به آسمان پاچید؛
عینِ روایت است در لهوف که «فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ»
حتی یک قطره از آن خون، به زمین برنگشت؛ حتی یک قطره هم بر زمین نریخت...
خونِ علی، برای زمین چه سخت و سنگین تمام میشد!..
غیرتبچهشیعهاگرعکسبود...
مهدی رسولی چقدر قشنگ گفت
همه چاقوکشای عالم جلوی ما هستن و غیرت مردای ایرانیه که جلوشون ایستاده ؛
"همهی مظلومای عالم دل خوش به ما هستن"
تازه فهمیدم چرا وقتی سردار شهید شد انقدر تو دنیا براش مراسم گرفتن
✍🏻Raha
@ranyaa_313