رد شد از حلقهی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن
نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
بعد از آن سخت دوید
از دو سه تا حلقهی اسبان سواری
وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُمها
همهسو هولِ قدمها وعَلَمها
رد شد از حلقهی سرنیزه و از حلقهی شمشیر و کمانگیر و
کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح
دوید و
لب گودال رسید و
ته گودل چه دید و ...
مادری موی کَنان سینه زنان
پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت :)
پدرش بود. عمو بود پدرش بر سر او بود...
پسر افتاد سر افتاد
چه بد بال و پر افتاد
تنی روی تن افتاد، حسن افتاد
راه یک تیرِ سهشعبه به دو حنجر افتاد