هدایت شده از شرح آتش دل
🌷 راز خون ۱
شد اسطوره در کارِ پیکارها
که در راه حق کرد ایثارها
گذشت از سر و جان و از هرچه داشت
که بودش به سر شوقِ دیدارها
به سر مشقِ جنگ و به دل مشقِ عشق
بیاویخت سرمشقِ دلدارها
نشد حذف سنوار، جاوید شد
نمیرند هرگز علمدارها
چو کفّار در خانۀ عنکبوت
تنیدند بر گرد خود تارها
چه در خط خون و چه شط جنون
کشیدند صف جمله سردارها
گرفت از یزید زمان، تیغِ او
بهحق انتقامی چو مختارها
عوض شد پس از خشم طوفانیاش
به جولانگه رزم، معیارها
چو تنها شد آن شیر در بیشهاش
به او حمله کردند کفتارها
به پیکارِ جنگاورِ نیمهجان
کشیدند قدّاره غدّارها
«ولی رادمردان و وارستگان
نبازند هرگز به مُردارها» ۲
پی افکند از خون خود قلعهای
که مبهوت ماندند معمارها
شد الگوی مردان و آزادگان
که پنهان نشد پشت دیوارها
به دستی که در راه حق شد فدا
زد او چوب بر فرقِ انکارها
چو میرفت با خون نوشت این شعار
که در عار مانند بیعارها
شد از داغ او زنده در سینهها
غم جنگ صفین و عمّارها
نمرده است یحیی که حیّ است او
که شد زندهتر زیر آوارها
نویسند مردان به کِلکِ هنر
به تحسین رزمش چه طومارها
اگر کشته شد، جلوه دارد هنوز
که شد نور در ظلمت نارها
شد از مرگ او زندگی در شگفت
چه رازی است در خون سنوارها؟!
✍️#محمدتقی_عارفیان
📌 پ.ن:
۱. شهید آوینی: در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود.
۲. بیت داخل گیومه از علامه طباطبایی رضواناللهعلیه است.
#یحیی_سنوار
#مجاهد_قهرمان
#شهید_یحیی_سنوار
#حماس_زنده_خواهد_ماند
@SharheAtasheDel
سکانس پایانی قهرمان
عبدالحمید بیات:
🔹آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما اینگونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
🔹شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
🔹تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
🔹فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
🔹عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
🔹ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیمهایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
🔹همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
╭┅─── 🇮🇷 ──┅╮
🎥@rasane_sho
╰┅─── 🌱 ──┅╯
27.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دم خانم شریعتمدار گرم، چقدر قشنگ تعریف میکنه.
🎥روایت یک زن ایرانی از رویارویی فرزند خردسالش با سرباز اسرائیلی
🔹سنگ پرتاب شد و نفس در سینه حبس
╭┅─── 🇮🇷 ──┅╮
🎥@rasane_sho
╰┅─── 🌱 ──┅╯
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔 دختر خردسال غزه ای، خواهر مجروحش را بیش از دو کیلومتر بر دوشش حمل کرده است.
#فلسطین
#غزه
╭┅─── 🇮🇷 ──┅╮
🎥@rasane_sho
╰┅─── 🌱 ──┅╯