شاگردانِ زیادی رو تربیت کرد
و خیلیاشونو به این طرف و اون طرف میفرستاد.
ایران، یمن، آفریقا، عراق و...
که برن نشرِ معارفِ اهل بیت کنن.
تخصصِ هر یک از شاگردانش فرق داشته ها!
اما ماموریتِ محوریِ همه شون یکی بود:
نشرِ فضائلِ ما اهل بیت
به خصوص فضائلِ جدِ ما
علی بن ابی طالب! :)
واقِدی تاریخ نویسِ سُنی مذهبه..
یعنی اصلا نونِ محبتِ مولاعلی رو نخورده!
ببین واقِدی چی نقل میکنه..
زمانِ هارون الرشیدِ ملعون،
بنی عباس به معماری و مباحثِ علمی و امثالهم
در ظاهر اهمیت میداد
و پایِ ثابتِ جلسات هارون، عُلَما و دانشمندان و حکیمانِ اون روزگار بودن.
ادریسِ شافعی هم (امامِ شافعیهای اهل سنت)
در جلسات شرکت میکرد
و همیشه کنارِ هارون می نشست.
در اون جلسه ابا یوسف از شاگردانِ ابوحنیفه
(امام حنفی های اهل سنت)
هم حاضر میشد.
یکی از این جلسات به لحاظِ نفراتِ علمی خیلی شلوغ شد
و ۷۰ نفر از علمایِ بزرگِ اون روزگار
حاضر بودن و مردم هم حاضر شدن.
واقِدی میگه:
منم به اونجا رفتم..
دیدم شلوغه برایِ همین رفتم به آخرِ مجلس.
هارون ازم پرسید: چرا دیر کردی؟
گفتم: کاری داشتم و نشد که سرِ وقت بیام.
هارون گفت: بیا بالایِ مجلس پیشِ خودم بشین.
هارون به ادریسِ شافعی گفت:
چندتا حدیث از فضائلِ علی بن ابی طالب بلدی؟
اون موقع اگه میگفتی علی سرت رفته بود!
شافعی گفت: بیشتر از ۴۰۰ تا حدیث...
هارون حس کرد شافعی ازش میترسه.
گفت: راحت بگو واقعا چندتا بلدی!
شافعی گفت: بیش از ۵۰۰ تا حدیث!
هارون از محمدحسنِ شیبانی از شاگردانِ مالک بن اَنَس (امامِ مالکی هایِ اهل سنت) پرسید:
تو چندتا حدیث از فضائلِ علی بن ابی طالب بلدی؟
شیبانی گفت: بیش از هزار حدیث!
آقا حدیثی که هارون منظورشه،
تازه فقط حدیثِ پیامبره!
بدونِ احادیثِ امامِ معصوم
چون اون ها که امامت رو قبول نداشتن اصن!
هارون به ابایوسف گفت:
تو چندتا حدیث از فضائلِ علی بلدی؟
نترس و راحت بگو...
جوابش واقعا تکان دهنده ست!
گفت: اگه به خاطرِ ترس نبود،
روایاتی که من در فضائلِ علی بلدم،
به شمارش نمیاد!
تک تک این ملعونین میدونن که
کیو دارن تکذیب میکنن!
میدونن علی بن ابی طالب کیه!
هارون به ابایوسف گفت:
از کی میترسی که این احادیث رو نمیگی؟
گفت: از تو و دور و وری هایِ تو میترسم که بگم!
هارون گفت: تو امان داری!
حالا بگو واقعا چندتا حدیث در فضائلِ علی بلدی!
ابایوسف گفت:
۱۵ هزار حدیثِ مُسنَد
و ۱۵ هزار حدیثِ مُرسَل
درباره یِ فضائلِ علی بلدم!
هارون از من (واقِدی) پرسید:
چقدر از فضائلِ علی بلدی؟
گفتم: همون قدر که ابایوسف گفت!
و خب خاک بر سر من.
اونوقت یکی مثلِ ما دو دقیقه هم نمیتونه
درباره یِ مولایِ خودش حرف بزنه!
همش دنبالِ لقمه یِ حاضر و آماده ایم
و کاری برای فهم مون نمیکنیم
اما دشمن این همه پیشتازه!
بابا بوردِ تخصصیِ یک زنِ اسرائیلی در فلسطین،
امام محمدِ باقر شناسی بوده!
بِهِمون بَر بخوره!
به دانشگاه و حوزه یِ ما بَر بخوره!
زنِ اسرائیلیِ هفتاد پشت غریبه که مسلمون هم نشده!
دکتری امام محمد باقر شناسی داره
و من نمیتونم ۵ دقیقه درباره یِ امام باقر که
برایِ منه، امامِ منه !
حرف بزنم...
#فذکر
راشِدون
و خب خاک بر سر من. اونوقت یکی مثلِ ما دو دقیقه هم نمیتونه درباره یِ مولایِ خودش حرف بزنه! همش دنبالِ
.
یاد این میفتم که
وقتی از فضائلشون هم میگیم
میان محکوممون میکنن به اغراق
یا میاد میگه اینجوری از فضائل مولا نگید
و بذارید وحدت بمونه
حقیقتا آتیش میگیرم...
ای بگردم دورتون که اینقدر بین شیعیانتون هم
مظلوم و ناشناخته اید...
راشِدون
رفقا ! شبایِ جمعه برا ارباب بترکونین.. کم نذارین.. برایِ رفقا و نزدیکان و دوستان تون مداحی یا شعر بف
.
شب های جمعه شهدا رو یاد کنیم
.
غرقِ گناه آمدهام
لطفِ تام کن..
یا فاطمه !
تو را به حُسِینَت
دعام کن..
#کهفمن
#شبجمعهاستهوایتنکنممیمیرم
من از اینجا..
#سلاممیدم به کربلا..
سلام حسینِ من..
حسینِ من!
چقدر خوبه که میتونم مالِ خودم بدونمت..
شنیدی میگن سَراپا گوشم؟
عزیزم من سراپا آغوشم!
سلول به سلول تنم دستاشو وا کرده
که تو بیای و به آغوشش بکشی حسینِ من...
حسینِ من
پسرت آقا امام صادق به ما فرمود:
نمکِ سفره تونو هم از ما بخواید...
حسینِ من؟..
من از شما فقط خودِ شما رو میخوام!
چیکار کردی با زهیر؟
چیکار کردی با وهب؟
با حر؟
با یزید بن یزید؟
با منم همون کار رو بکن...
اشک بده عزیزدلم..
بخاطرِ ثوابش نمیگیم..
ثوابش اصن برایِ دیگران..
گفتی اشکِ گریه کنِ من،
زخمایِ تنم رو التیام میده...
میخوایم از دردت کم کنیم!
همونطور که شما همیشه دردامونو التیام دادی...
اصن میخوایم خودمونو بندازیم
توی دامنت عزیزدلم..
شما همونی هستی که از ذره خورشید میسازی..
از پَست و زَبون، آقا و امیر میسازی..
کربلا بیابون بود، شما آبادش کردی...
ما رو هم آباد کن دورت بگردم..
حسین جآن
یک جان بهت بدهکاریم..
برایِ وصولِ طلبت بیا..
اصلا حسین جان !
کارهایمان را بگیر و کارهایَت را بده!
با تو دورِ کارهایِ خویش را خط میکشیم...