eitaa logo
راشِدون
165 دنبال‌کننده
987 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد! آه این ابلیس، شاید روزی انسان بوده باشد! فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان! در لباسی تازه شاید، فتنه چوپان بوده باشد! فتنه شاید کنجِ پستوی کسی لای کتابی؛ فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد! فتنه شاید در صفِ صِفین می‌جنگیده روزی! فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد! فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده! یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد! فتنه شاید تابی از زلفِ پریشان نگاری! فتنه شاید خوابی از آن چشمِ فتّان بوده باشد! فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت! وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد! ذرّه ای بر دامن اسلام نَنْشیند غباری، نامسلمانی اگر همنامِ سلمان بوده باشد! دوره ی فتنه‌ست آری، می‌شِناسد فتنه‌ها را آنکه در این کربلا عبّاسِ دوران بوده باشد! فتنه خشک و تر نمی داند، وقت رفتن کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد.. ❞مهدی جهاندار
بالاخره شب پونزدهِ رجب رسیدو من اینجامو دلم پیشِ دلِ معتکفین.. من از اینجا به بی‌بی زینب .. سلام خانوم جان.. سلام اسطوره‌ی صبر من.. سلام دختر مولا.. سلام زینت پدر.. همچین شبی بی‌بی وضویی ساخت شبِ آخرِ عمر... خطاب به خدا عرضه داشت: یا رَبِّ اِنَّ قَلبی مِن هذِهِ الدُّنیا مُنزَجِرَه! اَوصِلنی اِلی اَخیِ المَظلوم... وَ لَیسَ لی صَبر عَلی مُفارَقَتِه... :) خدایا... قلبم از این دنیا مُنزجر و روی گردان شده! من رو به وصالِ برادرِ مظلومَم برسون که دیگه از فراقش صبری ندارم...
19.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لوکیشن: حیاط بیمارستان قبلِ تحویل شیفت شب ماهِ شبِ پونزده رجب :) +بنویس زینب علی بخون!
aviny-13.mp3
3.69M
رزق امشب.. در خلوت با توجه و تامل از سید مرتضی آوینی بشنویم...
. و دنیا با وجود شیرینی، تلخ است..‌. ❞مولا‌علی، ‏غررالحکم، حدیث۶۴۲۴ +موقعیت: اتاق‌عمل سرپاییِ اورژانس
4_5837075015865992909.mp3
3.64M
در طریق عشقبازان مشکلِ آسان کجا ؟....
بارِ غمِ عشقِ او‌ را گردونْ نیارْدْ تحمل چون می‌تواند کشیدن این پیکرْ لاغرِ من؟…
چون رها از منجنیق آمد خلیل آمد از دربار عزت جبرئیل گفت هل لک حاجة یا مجتبا گفت اما منک یا جبریل لا من ندارم حاجتی از هیچکس با یکی کار من افتاده است و بس هین ادب بنگر که در آن تنگنای لب به حاجت هم نه بگشود از خدای عرض حاجت در اشاره درج کرد داد تصریح و کنایت خرج کرد گفت با او جبرئیل ای پادشاه پس ز هرکس باشدت حاجت بخواه گفت اینجا هست نامحرم مقال علمه بالحال حسبی بالسئوال این عبارتهای بیمعنی استی او بمعنی بی سخن داناستی من نمی دانم چه خواهم زآن جناب بهر خود والله اعلم بالصواب گر سزاوار من آمد سوختن لب ز دفع او بباید دوختن ور نخواهد سوزد آن شه پیکرم هم نسوزاند به آتش گر درم می تواند آتشم گلشن کند شعله ها را شاخ نسترون کند چون قضای او رضای جان ماست آتش گلشن همه یکسان ماست من نمی خواهم جز آنچه خواهد او حال من می بیند و می داند او آنچه داند لایق من آن کند خواه ویران خواه آبادان کند او اگر خواهد بسوزاند مرا من کجا بگریزم از آتش کجا... ❞ملا احمد نراقی