دعـــــــــــای فـــــــــــرج
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم
⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
کــــاش هــــمان روایــــت
هــــفتاد و پــــنج روز
صـحیح باشد...😭
#فاطمیه
#آه_مادر
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
هدایت شده از #پیشنهاد_ویژه 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تست_هوش_IQ
📎 قطار به کدام سمت حرکت می کند
🔘اگه بتونی جواب درست بدی IQ 130 داری
توجه:این تست کاملا معتبر و واقعی می باشد.
♥️پاسخ خود را انتخاب کنید
https://eitaa.com/joinchat/215941120C7a32a954ff
#پاسخ در کانال بالا سنجاق شده👆😍
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
#تست_هوش_IQ 📎 قطار به کدام سمت حرکت می کند 🔘اگه بتونی جواب درست بدی IQ 130 داری توجه:این تست ک
#پاسخ در کانال بالا سنجاق شده👆
برای دیدن پاسخ تست کلیک کنید😍👆
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 🌹#رمان _مذهبی🌹 💞#بچه_مثبت💞 #قسمت_88 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 یه کم سرخ شد و با پررویی گفت: -
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
🌹#رمان _مذهبی🌹
💞#بچه_مثبت💞
#قسمت_89
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
یا علی!
اومد بره که سریع گفتم:
- ترم جدید دوتا از درسامون با سهرابیه.
- همین طوره.
جلوی سحر و سهراب که حاالا چهار چشمی نگام می کردن، لحنم رو یه کم صمیمی تر کردم.
- به نظرت من چی کار کنم؟
- چی رو؟
- تو که مشکل من و سهرابی رو می دونی. همش به کنار، از بعد اون دعوا رفتارش یه جوری شده، کم کم داره منو می
ترسونه.
متین یهو سرخ شد و گفت:
- از طرز نگاه کردنش بهت خوشم نمیاد.
"وای خدا، چه جو گیر شد!"
کتاب دعا از دست سحر افتاد و اون متعجب به من و متین خیره شد. لبخندی دندون نما بهش زدم که باعث شد با
حرص ازم دور شه و گوشه ی حیاط کز کنه، سهراب هم دست کمی از اون نداشت.
جدی به متین نگاه کردم و گفتم:
- ببخشید، واسه فرار کردن از زیر نگاه پسرعموت مجبور شدم این طوری حرف بزنم، ولی انگار خواهرش بیشتر
ناراحت شد.
متین لبخند مهربونی زد و گفت:
- بابت رفتار سهراب عذر می خوام و سحرم هنوز خیلی بچه س.
- وا، مگه چند سالشه؟
- کاری به سن و سال ندارم، کلا گفتم.
"ای بابا، یهو بگو عقل نداره و خلاص."
- ولی انگار خیلی دوستت داره.
- اون با ایده آل من واسه زندگی یه دنیا فرق داره.می تونم حدس بزنم ایده آلتون واسه زندگی، یکیه مثل مادرتون.
- حدستون اشتباهه. هر کس شخصیت مخصوص به خودش رو داره، پس هیچ کس مثل مامانم پیدا نمیشه.
- اوم، جالبه.
- چی؟
- همین همسر ایده آلتون. ببخشید، ولی شما دیگه باید فهمیده باشید که من خیلی رکم، پس به دل نگیرید. اما از
دید من همسر شما یه دختر آفتاب مهتاب ندیده س که وقتی برای عقدش می ره آرایشگاه، زمین تا آسمون تفاوت
می کنه. احتماالا زاویه ی نگاهش تا حاالا از محدوده ی کفش خودش و به احتمال ضعیف، کفش طرف صحبتش باالاتر
نیومده.
- خبب اولا به صفت رک بودنتون، صفت کنجکاو بودن رو هم اضافه کنید.
- منظورتون همون فوضوله دیگه.
متین خندید.
"وای خدا، چقدر با لبخند چشماش زیباتره!"
اگرچه در تمام طول صحبتمون یه بارم به چشمام نگاه نکرد، اما من نگاهم فقط به چشماش بود.
- خب، دوما؟
- دوما حدستون کاملاغلطه. با اجازه.
چی شد؟ کجا رفت؟
از بس این سمنو رو هم زدم دستم شکست، اینا هم که انگار نه انگار. اون از متین که معلوم نیست کجا رفت، اونم از
این کوروش مارمولک که مائده رو به حرف گرفته بود، بقیه هم که انگار اومدن ماتم سرا یا تو چرت بودن یا تو فکر.
همون طور که سمنو رو هم می زدم، به بقیه ی آرزوهام فکر کردم.
"خب خدا جونم یه کاری کن مامانم یکم باهام راه بیاد. اوم، نازنین و بهزادم سر عقل بیان و با هم ازدواج کنن. واسه
شقایق و یلدا هم، دوتا پسر رو بزن پس کلشون تا بیان برشون دارن ببرن. خب دیگه، آرشام و ... آهان، آرشام و آتوسا
رو هم به هم برسون. جان، چه شود! سهرابیم چشماش رو لوچ کن."
یه نگاه به کوروش و مائده کردم و تو دلم گفتم:
"در مورد این دوتا هم نظر خاصی ندارم و خودمم تو این شرطی که بستم با بچه ها، موفق بشم و متین رو ..."
با ضربه ای که به پهلوم خورد سرم رو باالا آوردم و با دیدن صورت خشمگین مائده، یه لبخند مظلومانه تقدیمش کردم.
#ادامه_دارد...
رفتن به پارت اول👇
https://eitaa.com/Rasme_SheYdaei/1588
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
•[حسبي الله...
يادت باشه تو "خـــــــــدا" رو داري...]•
#آشوبمآرامشمتویـــــــی..
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
♡••
خواب دیدم "نیستی"
تعبیر آمد "می رسی"
هرچه من دیوانه بودم،
ابن سیرین بیشتر!
#امیرعلی_سلیمانی
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
هدایت شده از #پیشنهاد_ویژه 👇
در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون🕊
🕊یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون
_پست های مذهبی و شهدایی
_پروفایلہاےمذهبے👌
_کلیپ های شهدایی
_تصاویری ازشهدا
_مدافــعـاݧحرم
_زندگینامہشہدا📝
_مداحے
~•~همراه خاکی ها، افــلاڪی شوید🕊
یہ یاعلےبگو واڔد شــو☺️👇
https://eitaa.com/joinchat/2788360192C9b49b5090c
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون🕊 🕊یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون _پست های مذهبی و شهدایی _پروفایلہاےمذهب
اگه دلت برای غروب شلمچه تنگ شده بیا اینجا😭☝️
♡••
عارفی را گفتند
خداوند را چگونه میبینی ؟
گفت آنگونه که همیشه
میتواند مچم را بگیرد،
اما دستم را میگیرد...
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
♡••
شب بخیر غارتگر شب های بے مہتاب من..
منتے بر دل گذار، امشب بیا در خواب من..
#هوشنگ_ابتهاج
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |