✿◉✿ܭࡅ߳ߊ‌ܢ̣ܟܿوߊ‌ܝ̇ߺی✿◉✿ (زینب در یاد و خیال مادر) 🍃دیروز به زینب گفتم مامان تو خیلی تو تمیز کردن خونه کمکم کردی.🌼 🍃دو ساله برای عید هیچی نخریدی یه چیزی رو که دوست داری بگو تا برات بخرم به خاطر دل من یه چیزی بخر.🌸 🍃هر مادری دلش می خواد دخترش قشنگ بپوشه قشنگ بگرده🌺 مامان تو چی دوست داری زینب🧕 گفت:مامان به من اجازه بده جمعه اول سال به نماز جمعه برم.🕊🕊🕊 به زینب گفتم :👵مادر ایکاش مثل همه دخترا کفشی👟 کیفی👛 لباسی👒 میخریدی و به خودت می رسیدی. من که با نماز جمعه رفتن تو مخالفتی ندارم🌱هر وقت دلت خواست نماز جمعه برو، ولی دل مادرت هم خوش کن.❤️ صدای گریه ام👵 بلند شد.شهلا وشهرام به آشپزخانه آمدند و خودشان را بغلم انداختند.🧎 با اینکه آن شب به خاطر سال تحویل ،غذای مفصلی 🍲🍗درست کرده بودم،قابلمه ها🥘 دست نخورده روی اجاق گاز ماند.هیچ کدام شام نخوردیم.😞 چهار تایی از خانه بیرون زدیم و در کوچه🏘 و خیابان های شاهین شهر به دنبال زینب گشتیم....👣 ادامه دارد... #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #کتابخوانی 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

🦢 تمرین و اجرا سرود «پویش به رسم زینب»🍂 دانش آموزان🧕 مدرسه اندیشه🎒 جنوب غرب استان تهران شهرستان رباط‌کریم🌿 صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #جنوب_غرب_تهران #رباط_کریم 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

✿◉✿ܭࡅ߳ߊ‌ܢ̣ܟܿوߊ‌ܝ̇ߺی✿◉✿ (مرور خوشی های کودکی زینب) 🌱همین طور که در خیابان های تاریک🌌 می رفتیم،به مادرم گفتم:مامان یادته زینب یه سالش که بود👧 دست کرد توی کاسه و چشمای گوسفند🐑 رو خورد؟ شهرام با تعجب پرسید:زینب چشم گوسفند خورد؟!🌿 مادر👵 رو به شهرام کرد و گفت:یادش بخیر جمعه بود و من اومده بودم خونه🏡 شما. همه ما حیاط دور هم نشسته بودیم🍂 بابات کله پاچه خریده بود اونم چه کله پاچه خوشمزه ای😋 زینب یه سالش بود و توی گهواره👼 خوابیده بود. همه ما هم پای سفره کله پاچه می خوردیم.🥣 مامانت چشمای 👁گوسفند رو توی کاسه کوچیکی گذاشت تا بخوره.🤭 من بهش سفارش کرده بودم که چشم گوسفند بخوره چون خیلی خواص داشت.🪶 وسط حرفای مادرم پریدم و گفتم کاسه رو زیر گهواره زینب گذاشتم برگشتم چشما رو بردارم،🪴 ولی کاسه خالی بود.☺️ شهرام گفت:مامان چشما چی شده بود⁉️ زینب اونا رو خورد❓زینب که خوابیده بود!تازه بچه یه ساله که چشم گوسفند نمی خوره. من گفتم:زینب از خواب بیدار شده بود😍 و دست کرده بود توی کاسه و دو تا چشم رو برداشته و خورده بود دور تا دور دهنشم کثیف شده بود.😅 اون روز خیلی خندیدیم شهلا گفت: مامان پس قشنگی چشگای زینب واسه خوردن چشمای گوسفنده ؟!☀️ گفتم چشمای زینب از وقتی به دنیا آمدقشنگ بود.....🌊🌊🌊 ادامه دارد... #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #کتابخوانی 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

🍃توضیح پویش به رسم زینب توسط دختران رستایی🧕تهران بزرگ در نمایشگاه 📚کتاب صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #تهران #نمایشگاه_کتاب 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

🐝غرفه تبلیغ حضوری پویش «به رسم زینب»فروش کتاب من میترا نیستم🐝 در نمایشگاه کتاب 📚📚 توسط دختران🧕 رستایی جنوب غرب استان تهران صـבاے בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #تهران #نمایشگاه_کتاب 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

🔶جشن کتاب پر فروش من میترا نیستم با حضور خانم رامهرمزی نویسنده کتاب با حضور دختران🧕 شایسته انقلابی 🔹🔸درمورد فعالیت ها و تجربه های خود در نوشتن و زندگی نامه شهیده کمایی ....می‌پردازند. زمان :۲۵ اردیبهشت ⏰ساعت۱۳ مکان:نمایشگاه بین المللی📚 کتاب تهران غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی🪴شبستان راهرو۲۲ غرفه۱۲ #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #نمایشگاه_کتاب 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

اینم از کیک🎂 جشن 62000 نسخه ای😍 کتاب من میترا نیستم☀️ #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #نمایشگاه_کتاب 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

امضای💞 کتاب من میترا نیستم توسط خانم رامهرمزی😍 و هدیه🍃 به اعضای پویش به رسم زینب در نمایشگاه بین المللی کتاب📚 تهران #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #نمایشگاه_کتاب 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

رفیق شهیدم...🥀 ما هستیم بر عهدی که با تو بستیم🤝 🍁تبلیغ پویش به رسم زینب جنوب غرب تهران🍂 בخترایے باش☀️ کـہ از امیـב בم زבن #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #تهران #رباط_کریم 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

◉✿ܭࡅ߳ߊ‌ܢ̣ܟܿوߊ‌ܝ̇ߺی✿◉✿ (غسل شهادت) شب از نیمه 🌌گذشته بود مامورهای شهرداری جاروهای🧹 بلندشان را به زمین میکشیدند. صدای خش خش 🍂جارو در سکوت شب بلند می شد حتی این صدا هم وحشت من را بیشتر می کرد.😞 آن شب یک ماشین🚕 دربست کردیم و به همه بیمارستان ها🏨 سر زدیم داخل ماشین شهرام به من تکیه زده بود با حالت بچه گی اش گفت: مامان نکنه زینب را دزدیده باشن؟🤯 مادرم او را تکان داد که ادامه ندهد. من انگار آنجا نبودم فقط جواب دادم«ها،خدا نکنه»😟با حرف بچه گانه شهرام تکان جدیدی خوردم ناخودآگاه فکرم سراغ کارها و حرف های زینب رفت.🪴 یاد نوشته های روی دفتر📖 زینب افتادم «خانه 🏡خود را ساخته ام،اینجا جای من نیست.باید بروم،باید بروم»🧎 خانه زینب کجا بود❓زینب کجا می خواست برود❓ شهلا با ترس گفت:«مامان صبح که حموم🚿 رفتیم،زینب به من گفت:حتما غسل شهادت کن!» مادرم با عصبانیت😠 به شهرام و شهلا نهیب زد که:«توی این موقعیت ،این حرفا چیه که می زنید؟🍁جای اینکه مادرتون را دلداری بدید،بیشتر توی دلش را خالی می کنید.»من باز هم جوابی ندادم،اما فکرم پیش وصیت نامه های📜 زینب بود؛آن هم دو تا وصیت نامه .یعنی چه؟ 🍂تا آن شب همه این حرف ها و حرکات برایم عادی بود،اما حالا پشت هر کدام از این ها حرفی و حدیثی بود.🥀 ادامه دارد... #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #کتابخوانی 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

عشرت کردستانی🧕 کاپیتان تیم ملی والیبال 🤽نشسته بانوان معلول🦽 ایران است. او پرچمدار🚩 کاروان ایران در پارالمپیک ریو ۲۰۱۶ بود. عشرت کردستانی مجروح جنگ است.🪴 او در سال ۱۳۸۱ و در ۱۹ سالگی در منطقهٔ شلمچه با قطعی پای راست🦿 دچار مجروحیت شد😔 برای او چادرش🦋 فراتر از کنایه‌ها و خرده‌گیری برخی افراد است: «اگر نیتت این باشد که ارزش‌هایت🌿 و دینت🌱 را در دنیا تبلیغ کنی و به دنیا نشان بدهی🕊 که در سایه حجاب هم می‌شود، به موفقیت رسید💎 و بخواهی توانمندی‌های👌 یک بانوی مسلمان را به دنیا نشان بدهی، این حجاب به تو قدرت💪 و شجاعت می‌دهد؛ به شخصه پوشش و حجاب🍂 برای من یک نیروی ماورایی و قدرت بود، درواقع ورزش برای من یک وسیله است که ارزش‌ها و عقایدم🕯 را بتوانم به دنیا نشان دهم و اعتقاداتم در اولویت اول قرار دارد.»🏹 #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #مثل_تو_میشوم #تا_اوج_قله_باحجاب #عشرت_کردستانی 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab

« تـو زنـدگــی ✨ تـو هـر بزنـگــاه ⏳ آمـــاده بـاش 🖐️» *🎥گزارش ویدئویی معرفی پویشِ : بـه رسـمِ زینـبــــــ "غرفه حجاب و عفاف "🪴 با حضور : دختران🧕 رستایی استان یـزد شهرستان میبد #به_رسم_زینب #زینب_کمایی #یزد #میبد 🌐RasmeZeynab.ir 🌸@Rasmezeynab