#زندگینامه
💠💠💠
در آغازین روزهای دهه فجر میزبان خواهر شهیده ای بودیم که به گفته خودش این شهیده سی و پنج سال گمنام بوده و کسی او را نمیشناخت اما اکنون آرزو میکرد که مادرش زنده بود و مراسم و یادوارههای دختر شهیدش را میدید.😔
💠💠💠
شهیده فوزیه شیردل همان پرستار فیلم «چ» حاتمیکیا است که در دوم اردیبهشت 1338 در یک خانواده مذهبی در کرمانشاه به دنیا آمد و در بیست و پنجم مرداد ماه 1358 در شهر پاوهای که شهید چمران را برای دفاع از خود میدید، در لباس سفید پرستاری به شهادت رسید
💠💠💠
🍃🌼🍃شهیده فوزیه شیردل بهعنوان شهید شاخص بسیج انتخاب شده است و براین اساس پای صحبتهای خواهرانه خواهر این شهید نشستهایم.🍃🌼🍃
💠کمی از خانواده شیردل و خواهر شهیدتان برایمان بگویید؟
🌷🍃خواهر شهید فوزیه شیردل: ما چهار خواهر و دو برادر بودیم که فوزیه فرزند سوم خانواده بود.
🌸🍃 فوزیه در دوم اردیبهشت ماه 1338 در یک خانواده مذهبی در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرم حافظ کل قرآن کریم بود و همیشه به فوزیه روخوانی قرآن را آموزش میداد.
🌹🍃فوزیه تا سوم راهنمایی درس خواند اما به دلیل علاقه زیاد شغل پرستاری را ادامه داد.
🌺🍃هر چند پدرم و مدیر مدرسه اصرار داشتند که با توجه به استعداد او راه دیگری برود اما بالاخره پدرم با او موافقت کرد. فوزیه به پرستاری علاقه بسیار داشت و او را خدمت به مردم میدانست. به یاد دارم هر گاه من بیمار میشدم مرا به درمانگاهی که در چهارراه هلال احمر کنونی قرار داشت میبرد و از من مراقبت میکرد.
🌷🍃بعد از مدتی اعلام شد که بیمارستان 200 تختخوابی کرمانشاه [بیمارستان آیتالله طالقانی] به بهیار نیاز دارد، فوزیه با رضایت پدرم و به همراه دوستانش ثبتنام کردند.
❤️ بعد از گذراندن یک دوره آموزشی در بیمارستان تصمیم گرفت به یک بیمارستان منطقه محروم برود و آنجا خدمت کند.
🌼🍃خواهرم دو سال در پاوه خدمت کرد و از نگهبان تا کارکنان بیمارستان از او راضی بودن و ارزش زیادی برای او قائل بودند.
🌀فوزیه به حجاب بسیار اهمیت میداد، به طوری که مدیر دبستان چندین بار به خاطر حجاب او را سرزنش کرده بود اما فوزیه با سادگی و متانت به او ثابت کرده بود که نمیتواند مانع حجاب او شود.
💠 از مرداد ماه سال 1358 چه خاطراتی به یاد دارید؟
🦋خواهر شهید فوزیه شیردل: آخرین بار که فوزیه به پاوه رفت اواخر دوره دو دوساله او بود. به ما خبر دادند که آن اطراف درگیری شده و اتفاقاتی افتاده است.
🕸 پدر من پیر بود و برادرانم نیز بچه بودند و برای اطلاع از احوال فوزیه نمیتوانستیم به پاوه برویم. تا اینکه یک روز تابستانی من مشغول درس خواندن بودم و پدرم نیز در ایوان نشسته بود که ماشین دژبانی جلوی منزل ما ایستاد و به ما گفتند که دست فوزیه تیر خورده است اما به دلیل شرایط آنجا ما نمیتوانیم او را ببینیم.
🥀در آن زمان تیر خوردن به ویژه برای یک دختر جوان در شهر غریب یک مسئله غیرقابل قبول و سنگین بود. همان موقع پدرم به معنای وقعی توان خود را از دست داد و مادرم بسیار غصهدار شد.
🌟فوزیه با حقوق ناچیزی که داشت یک خانه محقر و سادهای که وام روی آن بود برای ما خریده بود و هر بار که بر میگشت یک وسیله برای منزل تهیه میکرد و این باعث خوشحالی مادرم میشد.
💥یک روز قبل از شهادت او مادرم گفت که صدای فوزیه را از اتاق بالا میشنود که او را صدا میزند. مادرم میگفت که مطمئن است فوزیه بیمار است و به کمک ما احتیاج دارد اما ما او را دلداری میدادیم و حرفهایش را به حساب دلتنگی مادرانه گذاشتیم.
⭐️بالاخره پدر و عمویم به دنبال فوزیه رفتند که در مسیر قزانچی نیروهای سپاه به دلیل اوضاع نامناسب منطقه مانع از رفتن آنها شدند. نزدیک غروب همان روز بود که به ما خبر دادند که تعدادی از اجساد شهدا را آوردهاند و ما باید برای شناسایی برویم.
🌻🍃لحظهای که پیکر آغشته به خون فوزیه را مادرم دید بسیار سخت بود و از آن روز مادرم تغییر کرد. برای خانواده لحظات سختی بود...
💠براساس آنچه که از همراهان شهیده فوزیه شیردل به یاد دارید، نحوه شهادت ایشان چگونه بوده است؟
🌸🍃خواهر شهید شیردل:بیست و پنجم مرداد ماه آخرین روز از دوره دوساله فوزیه در پاوه بود و قرار بود فردای آن روز برای همیشه به کرمانشاه برگردد. خانم نقشبندی از دوستان فوزیه به او میگوید که اوضاع منطقه مناسب نیست و دکتر چمران و دوستانش در حال درگیری با منافقان و ضدانقلاب هستند بهتر است شما سریعتر به کرمانشاه برگردید اما فوزیه به او جواب میدهد که مبارزانی که با منافقان میجنگند با برادران او تفاوتی ندارند و باید به آنها کمک کند و ماندگار میشود و به زخمیها کمک میکند.
🌹🍃پاوه یک منطقه کوهستانی بود و بیمارستان محل خدمت فوزیه نیز با 10 تختخواب دارای کمترین امکانات و در محاصره شدید منافقان و ضدانقلاب از خدا بیخبر بود.
🌼🍃شهید چمران دستور میدهد که پرستاران، زنان، کودکان و زخمیها را داخل یک وانت گذاشته و یک محلفه روی آنها بکشند و با عنوان زخمی از بیمارستان خارج و به خانه سپاه که از بیمارستان فاصله داشت منتقل کنند. فوزیه هم یکی از این افراد بود. در همان هنگام یک بالگرد به منظور رساندن مهمات به نیروهای شهید چمران به پاوه اعزام شده بود.
🌴🍃فوزیه به منظور علامت دادن به بالگرد از زیر محلفه بیرون میآید و از ناحیه پهلو مورد هدف گلوله منافقان قرار میگیرد ولی کوتاه نمیآید و باز هم تیر میخورد و از پا میافتد و تازه متوجه گرمی و خونریزی پهلویش میشود تا اینکه به خانه سپاه میرسند.
🌸🍃خانه سپاه فاقد هرگونه امکانات از جمله آب و برق بوده است. فوزیه در این شرایط و با زبان روزه و بدون هیچ درمانی هفده ساعت خونریزی داشته است. شهید چمران و همرزمانش بیشتر از همه ناراحت فوزیه بودن که نمیتوانستند برای او کاری کنند.
🌀بعد از فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر آزادسازی پاوه، نیروهایی به آنجا اعزام شدند و افرادی که در خانه سپاه بودن را به داخل بالگرد انتقال دادند. جسم ناتوان فوزیه که اندکی جان داشت همراه آنها بود. بالگرد هنگام اوج گرفتن مورد هدف ضدانقلاب قرار گرفت و با کوه برخورد کرد و متلاشی شد. 😭شهید چمران درباره خواهرم میگوید دردناکترین صحنهای که دیدم صحنه پرستار جوانی بود که با لباس سفید آغشته به خون و کبود شده از هلیکوپتر آویزان شده به گونهای که پاهایش در داخل هلیکوپتر و بدنش روی زمین کشیده میشد.😭😭
💠برخورد پدر و مادر شما هنگام شنیدن خبر شهادت شهیده شیردل چگونه بود؟
🌺🍃خواهر شهیده شیردل: زمانی که خواهرم شهید شد جنگ تحمیلی آغاز نشده بود و مردم با نام شهید و شهادت غریب بودند و با خمپاره و تفنگ آشنا نبودند. زمزمههایی از کارشکنیهایی دولت وقت در میان مردم وجود داشت اما تصور نمیکردیم که به این شدت باشد. و مطمئن بودیم اگر مشکلی هم به وجود میآمد فوزیه به دلیل صمیمیت با پدرم در میان میگذاشت.
🌸🍃در جنگ تحمیلی جوانان در پایگاههای بسیج ثبتنام میکردند، آموزش میدیدند و به مقابله با دشمن میرفتند، اما در مبارزه با ضدانقلاب و منافقان افرادی همزبان ما به کشور خیانت کرده و مردم عادی در برابر آنها بدون تشکیلات خاصی به مبارزه برخواسته بودند.
❤️نخستین اعلامیهای که زمان شهادت فوزیه با عنوان شهیده چاپ شد مردم معنای آن را نمیدانستند و برای آنها بسیار عجیب و ناشناخته بود به طوری که در روز خاکسپاری جمعیت بسیاری برای آگاهی از موضوع آمده بودند.
🌼🍃تمام فکر و ذهن مادرم فوزیه بود به طوری که حتی بعد از شهادت او نیز هر سال عید نوروز به نیت او سبزه میگذاشت. مادرم در اواخر عمر بسیار شکسته و بیمار شده بود و نمیتوانست به مزار فوزیه برود و کسی فرصت همراهی او را نداشت. تا اینکه یک روز تا غروب از منزل بیرون رفته بود و کسی از او خبری نداشت. بالاخره متوجه شدیم که به مزار فوزیه رفته است و برای ما تعریف کرد که یک بانو با چادر سفید مرا تا مزار همراهی کرده اما دیگر او را ندیدم. او میگفت که آن بانو فوزیه بوده است.😭😭😭😭
💠خواهر شهید فوزیه شیردل از مصاحبت با خواهرش چه خاطراتی در ذهن دارد؟
🌼🍃خواهر شهید فوزیه شیردل: پرستارهای بیمارستان پاوه غیر از خواهر من بومی و اکثر پزشکان نیز فیلیپینی بودند. رئیس بیمارستان به نام دکتر عارفی فردی ضدانقلاب بود که بعدها به آمریکا فرار کرد و به دلیل اعتقادات خواهرم با او خصومت و دشمنی داشت.
🌷🍃تنها هشت ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود ولی خواهرم با ارادتی که به امام داشت عکس ایشان را که در زیر درخت سیب نشستهاند را به دیوار اتاقش نصب کرده بود. با وجود هشدارهای دوستانش یک روز رئیس بیمارستان متوجه عکس شد و از فوزیه خواست که این عکس را بردارد اما فوزیه در جواب میگوید: «اینجا اتاق من است و دوست دارم که عکس امام بر دیوار اتاقم باشد، حاضر هستم بیست سال عمر خود را بدهم و یک تار مو از سر امام خمینی(ره) کم نشود.»
🌹🍃رئیس بیمارستان به خاطر این موضوع یک ماه حقوق فوزیه را کسر کرد. خواهرم یک بار در ماه و هر دفعه به مدت یک شبانه روز به ما سر میزد و برای همه سوغات میآورد اما این بار که برگشت ناراحت و دست خالی بود. پدرم که دلیل ناراحتی او و خصومت رئیس بیمارستان را متوجه شد به او گفت که چون در شهر غریب است بیشتر مراقب خودت باش.
🌼🍃چند روز به عید نوروز مانده بود. من با فوزیه به پاوه رفتم. یک شب فوزیه دیر به خانه سازمانی برگشت. من و دوستانش برای شام منتظر او بودیم تا اینکه ساعت 12 شب با یکی از نگهبانان بیمارستان رسید، چون بیمارستان تا منزل فاصله زیادی داشت. آماده شام خوردن شدیم و فوزیه هنوز لقمه اول را نخورده بود که همان نگهبان دوباره آمد و گفت پسربچهای از روستای خانقاه مار گزیده شده و کسی در بیمارستان نیست و به فوزیه احتیاج دارند و او هم همان لحظه آماده شد و رفت. حدود ساعت چهار صبح بود که متوجه بازگشت فوزیه شدم که خیلی خسته و با همان روپوش سفید گوشه اتاق خوابید.
🌷🍃فردا صبح من به همراه خواهرم به بیمارستان رفتم و پیرمرد محلی که پدر پسربچه بود جلوی بیمارستان منتظر فوزیه بود که از او تشکر کند. از آن به بعد پیرمرد و پسرش هر هفته به دیدار فوزیه میآمدند.
💠دروصیتنامه شهدا علاقه به امام خمینی(ره) و توجه به ولایت وجود دارد. دیدگاه و برخورد شهید شیردل در این باره چگونه بود؟
☄خواهر شهیده فوزیه شیردل: فوزیه روحیه مبارزی داشت. سنگ صبور همه بود و افراد خانواده با او مشورت میکردند. فوزیه نخستین کسی بود که برای رأی آری به جمهوری اسلامی ایران صبح خیلی زود از منزل خارج شد، به طوری که وقتی به مدرسه نزدیک منزل برای رأی دادن رسید هنوز کسی آنجا نبود.
💥فوزیه بسیار مقید به امام خمینی(ره) بود و نسبت به ایشان ارادت داشت. پدرم بهترین مشوق فوزیه بود. او تمام اعلامیهها و فرمایشات امام خمینی(ره) را همانند یک معلم برای فوزیه تفسیر میکرد.
🌟شبهای پنجشنبه فوزیه کنار پدرم مینشست و آموزش میدید. پدرم گاهی عکسهایی را به خواهرم نشان میداد که بعدها متوجه شدیم که عکس امام بوده و کنار قرآن نگه داشته است.
💫هنگامی که ضدانقلاب به خانه سازمانی بیمارستان در پاوه حمله کرده بودند همه وسایل را غارت و ویران کرده بودند، همانگونه که الان در غزه مشاهده میشود. به همین دلیل تنها یادگاری که از فوزیه به دست ما رسید یک جلد قرآن کریم بود که به یک طرف آن عکس امام خمینی(ره) الصاق شده بود.
💠از آخرین دیدار خود با این شهید بفرمائید.
🕊خواهر شهیده فوزیه شیردل: آخرین بار که فوزیه در حال آماده شدن برای رفتن به پاوه بود مادرم بسیار نگران و مضطرب بود و از فوزیه میخواست که دیرتر به پاوه برود، اما خواهرم گفت که باید زودتر برود و به مینیبوس برسد. من و مادرم او را تا مینیبوس همراهی کردیم و بعد از خداحافظی سوار ماشین شد و ما او را نگاه میکردیم و مادرم همیشه از این ناراحت بود که نتوانسته فوزیه را خوب ببیند. این آخرین دیدار بود تا وقتی که او را با صورت و لباس خونین دیدیم.😭😭😭
💠توجه به وضعیت هجمه فرهنگی که جامعه و جوانان را مورد هدف قرار داده است، شما چه توصیهای برای جوانان و لزوم توجه آن ها به راه شهدا دارید؟
🌺🍃خواهر شهیده فوزیه شیردل: فوزیه دختر ساده و پاکی بود که تمام فکر و ذهن او اسلام و قرآن بود و راه درست را هم انتخاب کرده بود.
🌼🍃امیدوارم جوانان به آن درجه از درک و شعور برسند و راه شهدا را بشناسند و ادامه دهند.
🌸🍃خوبهای خداوند همیشه بسیار زود آسمانی میشود و فوزیه هم از کودکی آسمانی بود و الان نیز گویی عکس او با انسان صحبت میکند.
🌹🍃جوانان باید با خانواده شهدا ارتباط داشته باشند تا از این طریق متوجه شوند که آن جوانها نیز با وجود آرزوهای بسیار جان خود را در کف دست گذاشته و به مبارزه با دشمن پرداختند و آنها نیز خود را مهیای مبارزه کنند.
🌹🍃 جوانان باید بدانند که دنیا ارزشی ندارد و باید برای آخرت خود ذخیره داشته باشند و خون شهدا را نیز پایمال نکنند.🌹🍃
کپی مطالب معرفی شهیدان با ذکر صلوات آزاده🌸
برای همین لینک نگذاشتم که راحت باشید✋
#هدف نشر زندگی و سیره شهداست
🌷ان شاءالله که همه درس بگیریم و در زندگیمون پیاده کنیم
💠بنده حقیرو حلال بفرمایید
ان شاءالله #شهیده_فوزیه_شیردل قبول کنند و شفاعتمان کنند
🎋ان شاءالله با اهل بیت علیهم السلام محشور بشن...
🌸ان شاءالله شفیعمون باشن
یاعلی مدد
#التماس_دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سیدحسن نصرالله:
🔻 به نیرو های رژیم صهیونیستی هشدار می دهم شما نمی توانید وارد لبنان شوید و در صورت جنگ با لبنان با پوشش زنده تلویزیونی نابودی شما را نشان خواهیم داد
🔻 مقاومت به قدری قدرت پیدا کرده که آل سعود از کشور در محاصره یمن، با موشک های نقطه زن ضربه می خورد چه رسد که به حزب الله نزدیک شوند
@rasooll_khalili
بگسستہام از قید جهان بند علایق
تا دور ز هر دانہ و هر دام بمیرم
بگذار ببارد بہ تنم تیر ز هر سو
بر دجلہ خون در ره اسلام بمیرم
#شهیدرسول_خلیلی ❤️🍃
@rasooll_khalili
📞آخرین مكالمه
🔹هميشه عقيل براي خانواده احترام خاصي قائل بود.
قبل از اينكه به مأموريت برود، دست من و مادرش را ميبوسيد. ادب خداحافظي او زبانزد دوستان و آشنايان بود.
اگر پدرش ايستاده بود ايشان نمينشست يا برعكس.
اگر فراغتي پيدا ميكرد حتماً در كار زراعت به ما كمك ميكرد.
🔹 آخرين اعزام عقيل با سختي كار زراعت در زمين كشاورزيمان مصادف شد.
يك روز وقتي به خانه برگشتم ديدم مادر عقيل خيلي نگران و مضطرب است.
گفتم چه شده؟
گفت: عقيل زنگ زده بود. خيلي بيسابقه بود كه عقيل اينقدر پشت تلفن منقلب باشد و اشك ما را درآورد.
پسرم در تماس گفته بود: «مادر من ميدانم كه شما چه سختيهايي متحمل شدهايد، ولي اهميت كاري مأموريتهايم به من اجازه نداد كه بيايم و شريك سختي كارهاي شما در امور كشاورزي باشم.»
📚به نقل از پدر شهید عقیل خلیلی زاده
#خاطرات_شهدا
#شهید_عقیل_خلیلی_زاده
@rasooll_khalili
#احمد_رضا_بیضائی
۲۳ مرداد ۱۳۹۸ | شبی به یاد #محمودرضا و شهدای #جبهه_مقاومت در کنار پیروان صادق شهیدان در مسجد حضرت ولیعصر (عج) #نارمک
.
تصویر: امام جماعت محترم مسجد، حجت الاسلام والمسلمین میر طالبی. و بقیة السلف شهدای جنگ تحمیلی، حاج قاسم صادقی. هدیه ای که گرفتم صلواتی به خط نستعلیق بود که زینت خانه مصفای «کوثر» محمودرضا شد.
@rasooll_khalili