💠همسر بزرگوار شهید احمد اعطایی:
🍃🌸وقتى احمد رفت بچه ها سن کمى داشتند.
پسر بزرگم 4 ساله بود و پسر کوچکم 1 سال داشت. براى همین خیلى متوجه مسائل نبودند و لازم نبود من بخواهم براى رفتن پدر آن ها را آماده کنم. عزیزان من فکر مى کردند بابا مثل همیشه به سرکار مى رود و برمى گردد. وقتى آن ها بزرگ شوند و به درک اوضاع و شرایط برسند نمى دانم چه اتفاقى خواهد افتاد فقط امیدوارم عزیزانم را طورى تربیت کنم که خودشان دلیل نبود پدر را درک کنند و متوجه باشند که پدرشان به چه دلیل در کنار ما نیست.
البته از همین الان و در سنى که هستند سعى مى کنم با خواندن شعر یا داستان و یا هر چیز دیگرى به آن ها بفهمانم اگر بابا نیست اول از همه به خاطر خود آن هاست، براى این است که آسوده زندگى کنند. البته با توجه به دورانى که هستیم، خیلى سخت است
ولى مى دانم احمدم در این قضیه کمکم خواهد کرد.
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
💠دوست شهید مسعود عسگری :
🍃🌸چقدر مسعود اين پرنده آهنی(تامكتF-14) رو دوست داشت و پرواز باهاش رو لذت بخش ميدونست.
تو جاهای مختلف وقتی به اين پرنده مى رسيد ،دوروبرش مى چرخيد و از قابليت هاش، رادار و موشكهاش برام ميگفت.از خاطرات جنگ و خلبانهای شجاع هوانيروز كه با اين پرنده ماموريت های پر افتخاری رو انجام داده بودند ميگفت.
اين عكس مربوط به نمايشگاه هوايی مهرآباد و چند روز قبل از اعزام بود .
تو گير و دار اعزام بوديم كه به سختی ٢ساعت وقت خالی پيدا كرد و با هم رفتيم سراغ اين پرنده.
و حالا كه مدت ها از شهادت مسعود ميگذره وقتی به اين عكس نگاه ميكنم و به حرفهای مسعود راجع به پرواز باهاش فكر ميكنم،
با خودم ميگم؛
🍃🌸 پرواز با يه پرنده آهنی كه حتی از جوّ كره زمين هم نميتونه خارج بشه انقدر برا مسعود لذت بخش بود.
اون شبِ شهادت، مسعود به چه مرتبه ای رسيده بوده كه لذت پرواز با بالهای فرشتگان به سوی معبود رو چشيد؟!
چه شيرين لذت ميبرد در دامن معبود
و چقدر با آرامش پرواز كرد.!!
جراحات زيادی داشت در حاليكه همه در تكاپوی كنترل خونريزي و رسوندن مسعود به درمانگاه و عقبه بوديم ،مسعود به آرامی نفس ميكشيد و گويی از اين لحظات پرواز لذت میبرد.
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
📎جوانترین شهید مدافع حرم
🍀«صبح دیدم که مصطفی این پا و اون پا میکند که برود. تکیه داد و نگاهم کرد. گفت مادر نمازت را نمیخوانی؟ همیشه عادت داشت مهرش را جای مهر من میگذاشت و نمازش را میخواند.
🍀نمازم را شروع کردم. رفتم سجده دیدم مصطفی بلند گفت «مامان من رفتم» و صدای در خانه بلند شد، ته دلم خالی شد. در را باز کردم، دیدم نیست. گفتم خدایا بچهام را سپردم به تو. بعد از آن روز دیگر ندیدمش. زمانی که خبر شهادت او را دادند پرسیدم مصطفی چطور شهید شده؟ گفتند عین علی اصغر امام حسین (ع) ....
🍀همیشه به من میگفت مادر از مادر وهب یاد بگیر. اینها داستان نیست درس زندگی برای من و تو است... از شهادتش به بعد خداوند صبر عجیبی به من داده است؛حتی وقتی معراج الشهدا رفتیم، باز هم صبور بودم.»
#شهید_سیدمصطفی_موسوی🌷
#سالروز_شهادت
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
#پـدرموشـکےایـران✌️
وقتی بازدید تموم شد، حسن روکرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت: اکه میشه فناوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!
ژنرال های روسی خندیدندو گفتند:امکان نداره این فناوری فقط در اختیار کشور ماست
حسن خیلی جدی گفت: ولی ما خودمون این موشک رو میسازیم✊✌️
و دوباره صدای خندهی اونا بلند شد وقتی برگشتیم خیلی تلاش کردیم نمونهش رو بسازیم ولی نشد
حسن راهی مشهد شد به امام رضا متوسل شد و سه روز توی حرم موند.
حسن میگفت روز سوم بود که عنایت امام رضا رو حس کردم و... حلقهی مفقودهی کار به ذهنم خطور کرد سریع دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی بهتر و پیشرفتهتر بود
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#سالروز_شهادت 🌷
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
••⚜••
گفتم : نگرانتیم ...
اینقدر موقع اذان توے جاده نزنڪنار
چند دقیقہ دیرتر نماز بخونےچے میشہ؟
افتادے دست کومولهها چۍ؟
خندید!
گفت : تمام جنگ ما بخاطر همین #نمازه
تمام ارزش نمازم
توے اولوقت خوندنشه!
#سرداردلهاشهیدمهدۍزینالدین🕊💌
#حی_العی_عاشقی
#مجنون_الحسین
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#رفیق_مثل_رسول ═▩ஜ••💔••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••💔••ஜ▩═
فکر میکنم برای چهارمین بار تاریخ اعزام مشخص شد.به حامد گفتم: "به خاطر وسایلی که همراهم هست ,من با حسین میام فرودگاه".حدود ساعت سه و نیم صبح بیدار شدیم.وسایلم را مرتب کردم,ست لباس جدیدی را که خریده بودم را روی لباسهایم گذاشتم .قبل از اینکه سراغ ادکلن هایم برویم ,روح الله جدیدترین ادکلنی که خریده بود را آورد به من داد.بابا قرآن را در دست گرفته بود,گفت:"این ساک وسایلت خیلی سنگینه, میخای من تا فرودگاه بیام؟"جلو رفتم دست و صورت مهربانش را بوسیدم,گفتم: "دست شما درد نکنه,حسین کمکم می کنه".مامان کنار دست بابا ایستاده بود,گفت:"مراقب خودت باش".خم شدم دست هایش را بوسیدم ,گفتم:"کربلا رفتی خیلی دعام کن,خیلی دلم کربلا می خواد".مامان بغضش را پنهان کرد و گفت:"چشم,ان شاءالله زودترقسمتت بشه".
...
💥کپی با ذکر صلوات و نام شهید رسول خلیلی جایز است .
#رفیق_مثل_رسول
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
🕊 شـهیـدانــه 🕊
فکر میکنم برای چهارمین بار تاریخ اعزام مشخص شد.به حامد گفتم: "به خاطر وسایلی که همراهم هست ,من با حس
💠تو میروی به دفاع از #حریم خواهر من
منم کاری کنم مثل #حرمِ من بیان زیارتت😭😭😭😭😭😭😭
#هدیه
#سنگ_مزار_حرم_امام_حسین_ع
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
#تلنگر{😌💭}
تو اگر بسیجے هستے،
نشون بده بہ بقیہ ببیـنم؛🤔
درڪار ڪردن، در درس خوانـدن،
درخـدمت ڪردن،
۲برابر دیگران ڪار میکنے؟💪
۲برابر دیگران درس میخونے؟📖
۲برابر دیگران بے ادعایے؟☺️
۲برابر دیگران مظلومـیت تحمل میکنے؟😓
۲برابر دیگران مهربانے میکنے؟😍
۲برابر دیگران لبخـند میزنے؟😊
این یعنی #بسیجی...❤️
[ #استادپناهیان✨]
═▩ஜ••💔••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••💔••ஜ▩═