🏴🎙گزارش ساعت به ساعت روز #عاشورا بر اساس مقاتل (عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی) 🕓 ۱۶:۰۶ اذان عصر 🏴شهادت امام حسین (ع) وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.» گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...» ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴 ⭕️ بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد #الحسین_یجمعنا ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

🍃خیلی ساده و خودمونی بگم: یاد و خاطره شهدای روز عاشورای سال ۸۸ (به دست فتنه گران لعین) گرامی باد🌷🕊 ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

▪️◾️▪️◾️▪️◾️.. امشب به صحرا #بی‌کفن جسم شهیدان است #شام‌غریبان است ... ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

🥀🥀••• عاشـورا يعنـی: وداع آخرين خواهرے خستہ با برادرے از جنسِ نور.. ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

🏴 🥀 . . او می برید و من می بریدم او از حسین سر،من از حسین دل ... #شام‌غریبان ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

🖤🏴 ⁦෴⁦ᕦبِسْمِه‌اللّٰهِ‌الرَّحمٰنِ‌الرَّحیمᕦ ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

•_•: 🏴🍃° هرچه تیر داشتند پرتاب کردند نیزه‌هایشان را به سمت او انداختند سنگ‌هایشان تمام شد و #حسین (ع) همچنان باقی‌ست.. #السلام‌علیک‌یا‌ابا‌عبد‌الله ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

🏴 در کربلا چه گذشت... یازدهم محرم الحرام | حرکت کاروان اسرا ازکربلا ▪️عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند، و بر کشتگان سپاه خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد. ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

حاج آقا مجتبی طهرانی (ره) در روایت اینکه (( کار برای اهل بیت حساب و کتاب دارد )) این خاطره را از یکی از دوستان‌شان به نام میرزا علی آقای سعیدیان نقل کرده اند : دهه محرم و روز #عاشورا بود و ما #روضه داشتیم و شب آخر اطعام کرده بودیم. من خواب دیدم کسانی که نسبت به #امام_حسین (ع) عرض ارادت کرده‌اند در یک صف ایستاده‌اند و هر کسی می‌آید، یک نفر نشسته و به یک نفر به او می‌فرماید: بنویس! مثلاً این مقدار قند، نان، شکر و..... تمام مخارجی را که طرف برای جلسات امام حسین (ع) کرده بود را صورت بر می‌داشتند آقای سعیدیان می‌گفت: نوبت من شد و رفتم جلو، آن فرد فرمودند: بنویس این‌قدر برنج، روغن، لپه و... ۸ مثقال زعفران در این‌ جا گفتم: من ده مثقال داده‌ام! دوباره آن شخص فرمودند: بنویس ۸ مثقال زعفران! من دوباره اعتراض کردم و گفتم: ۱۰ مثقال زعفران! من خودم خریدم، ده مثقال خریدم! ایشان فرمودند: نه ۸ مثقال بوده، همین را که گفتم بنویس! حاج آقا سعیدیان می‌گفت: از خواب بیدار شدم و حاج خانم را صدا کردم گفتم: این زعفران‌هایی که من به تو برای روضه دادم همه‌اش مصرف شد؟ خانم گفت: نه، دو مثقال آن را نگه داشته‌ام برای خودمان بماند! حاج آقا مجتبی بعد از این قصه به من فرمودند: مو را از ماست می‌کشند. کار، حساب و کتاب دارد. و تکیه‌شان هم روی اخلاص بود که باید اخلاص‌تان را برای اهل‌بیت (ع) زیاد کنید. بدون خلوص هیچ عملی فایده ندارد! ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

✍امام صــادق علیه السلام: همه ی ما اهـل بیت ڪشتی نجاتیم اما ڪشتی جـدم‌حســین وسیعتر و در عبور از امواج سهمگین دریاها سریعــتر است. 📚بحار ج ۲۶ ص ۳۲۲ ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄

من و محسن از قبل هیچ شناختی نسبت به هم نداشتیم. خواهر آقا محسن در جلسه‌ای من را دیده بود و همین شد باب آشنایی برای خواستگاری. هر دختری که به سن ازدواج می رسد، خواستگارهای متفاوتی دارد، اما محسن متفاوت از همه کسانی بود که تا آن روز برای خواستگاری به منزل ما آمده بود. تیرماه سال ۸۷ بود. وقتی قرار شد با هم صحبت کنیم، من گفتم دوست دارم همسرم بال پروازم باشد به سمت خدا و از نظر ایمان خیلی بالاتر از من باشد. گفت: «من هم دقیقا همین انتظارات را از همسرم دارم.» بعد هم از کارش صحبت کرد و از فعالیت‌های فرهنگی و قرآنی که در مسجد محل زندگی‌شان انجام می‌داد! سادگی محسن در کلامش خیلی به چشم می‌آمد. از ابتدا چیزی را از من پنهان نکرد و گفت : «پاسدار هستم و هر جا اسلام و نظام در خطر باشد باید بروم و اینکه ممکن بود ماموریت‌های کاری پیش آید و من هم باید همراهش می‌رفتم و احتمال دارد مدتی از خانواده خودم دور می‌شدم.» بعضی از اطرافیان به من می‌گفتند عجله نکن، بهتر از محسن هم برای تو می‌آید، اما  من به پدرم گفته بودم او را انتخاب کرده‌ام. #شهید_محسن_حیدری ┄┅─✵🏴✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🏴✵─┅┄