هرگاه به درستي تبيين شوند، راهگشاي شرايط دشوار زندگي جمعي خواهند بود. صلح امام حسن(ع) يكي از بزنگاههاي تاريخي است كه مشحون از راهبردهاي عملي با پشتوانه اعتقادي براي شرايط حساس و بحراني جامعه مسلمين است. در اين مانور هوشمندانه امام حسن مجتبي(ع) با روشنبيني در شرايط فشار راهي به چشماندازهاي پيش رو براي رسالت نبوي گشود. آيتالله شهيد دكتر بهشتي به عنوان يك تربيت يافته مكتب اهل بيت(ع)، مناسبت 28 صفر را دستمايه قرار داده و در جمع دانشجويان و ايرانيان مقيم آلمان در سالهاي حضور در مركز اسلامي هامبورگ (49-44) به تبيين صلح امام حسن(ع) پرداخته و با نگاهي نو به تحليل اين رخداد تاريخي نشسته است. در ابتداي سخن نكاتي پيرامون رحلت پيامبر(ص) و موضوع جانشيني آن حضرت آمده است كه در نوع خود از طراوت و تازگي برخوردار است. اين متن از سوي بنياد حفظ و نشر آثار شهيد آيتالله دكتر بهشتي در اختيار صفحه انديشه روزنامه ايران قرار گرفته است كه براي نخستين بار منتشر ميشود. گفتنی است که مکتوب حاضر، بخشی مختصر از سخنرانی تفصیلی شهید بهشتی است.
روز 28 صفر، در ميان مردم شيعه 12 امامي يكي از روزهاي پراحترام است.
درباره وفات پيغمبر اكرم(ص) از نظر تاريخي بسياري از مورخين و محدثين مخصوصاً برادران اهل سنت ما روز دوازدهم ماه ربيع الاول را روز وفات پيغمبر اكرم(ص) نقل كردهاند و به خاطر داريد كه همين عده عموماً همان روز دوازدهم را هم روز تولد پيغمبر اكرم(ص) صلواتالله و سلامه عليه ميدانند، بنابراين طبق نقل اين دسته از مورخين و محدثين روز تولد و روز وفات پيغمبر(ص) يكي است؛ دوازدهم ربيع الاول.
گروهي ديگر از جمله بيشتر مورخين و علمايي هستند كه روز بيست و هشتم ماه صفر را روز وفات پيغمبر اكرم(ص) ميدانند و برخي از مورخين روز دوم ماه ربيع الاول و برخي روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول را [ذكر كردهاند]. ولي آنچه كه مورد عمل است روز بيست و هشتم [صفر] در ميان اكثريت شيعه و روز دوازدهم [ربيعالاول] در ميان اكثريت برادران اهل سنت [است].
در روز وفات پيغمبر اكرم(ص) حوادث گوناگوني در مدينه رخ داده است و من از آن ميگذرم. ولي آن گوشهاي را كه عرض ميكنم اين است كه بلافاصله بعد از وفات پيغمبر، علي(ع) و عباس (عموي پيامبر) و گروهي از بنيهاشم از خويشان پيغمبر و گروهي از صحابه پيغمبر رفتند سراغ غسل و دفن پيغمبر(ص) و در همان موقع هم عدهاي از مردان برجسته مدينه رفتند سراغ تعيين تكليف زمامداري امت اسلام بعد از پيغمبر اكرم(ص). به اين نكته توجه شود كه از مجموعه كلماتي كه از علي بن ابي طالب(ع) در نهجالبلاغه و در جاهاي ديگر نقل شده اين به دست ميآيد كه علي(ع) اين عمل افراد برجسته مدينه را كه به فكر تعيين تكليف مسأله زمامداري امت اسلام بعد از وفات پيغمبر اسلام(ص) بودند تأييد و حتي قدرداني و ستايش كرد. اعتراض علي(ع) و دوستان علي اين بود كه چرا برخلاف آنچه پيغمبر اكرم(ص) فرموده بود در آن جلسه عمومي علي(ع) به اين مقام تعيين نشد و با او بيعت نشد. اين را از اين نظر ميگويم كه بسياري از آقايان اهل منبر را شنيدهام كه در اين روزها به صورت انتقاد و خردهگيري ميگويند كه بله، مسلمانان جنازه پيغمبر(ص) را گذاشتند و رفتند سراغ مسأله حكومت. اين انتقاد بسيار نابجا و بسيار خطرناك است. براي اينكه از نظر تعاليم اسلام روشن كردن تكليف مسأله زمامداري و اداره امت اسلام يك واجب فوري قطعي بوده و شركت در مراسم غسل و كفن و دفن پيغمبر(ص) هم يك واجب قطعي است. بايد گروهي به اين واجب بپردازند و آن چند نفري كه ميتوانند اين كار را انجام دهند و بقيه به آن كار ديگر بپردازند. اين نوع تعبيرها از توجه ريشه دار مردم به اهميت مسأله حكومت و زمامداري امت و تأثير عجيب آن بر سرنوشت دين و دنياي مردم مسلمان كم ميكند و ميكاهد و اين خطر بزرگي است براي مردم.
در سال چهلم هجرت، بعد از شهادت حضرت علي(ع) [مسلمانان] به عنوان خليفه [جانشين] پيغمبر(ص) و زمامدار مسلمين با امام حسن مجتبي(ع) بيعت كردند. مورخين از قول جناد بن علي بكهام مينويسند در همان روزهاي نيمه ماه رمضان، اواسط ماه رمضان بعد از جنگ صفين و بعد از غائله خوارج نهروان يك ارتش چهل هزار نفري مصمم براي جنگ تا پاي كشته شدن با معاويه و سپاه معاويه، با علي(ع) بيعت كرده بودند. قرار بود در همان روزها اين سپاه مصمم و متشكل براي خاتمه دادن به كار معاويه ياغي در شام حركت كند. در همين موقع مسأله ترور و كشته شدن ناگهاني حضرت علي(ع) به دست ابن ملجم مرادي در مسجد صورت گرفت. بعد از شهادت حضرت، سران اين سپاه و سران كوفه كه پايتخت بود چون سيستم كار بعد از پيغمبر اكرم(ص) در مورد تعيين حكومت اينگونه شده بود كه ارباب حل و عقد يعني سرجنبانهاي پايتخت، حاكم و فرمانروا و زمامدار مسلمين را معين ميكردند، بعد از شهادت علي(ع) پايتخت كشور اسلام، صرفنظر از قسمت شام و توابع آن،
كوفه بود. اين بود كه سرجنبانهاي كوفه آمدند با امام مجتبي(ع) فرزند بزرگ علي(ع) به عنوان فرمانرواي اسلام و مسلمين بيعت كردند و اين سپاه چهل هزار نفري هم كماكان آماده حركت براي جنگ با سپاه ياغي شام بود. امام مجتبي(ع) در همان سال چهلم با اين سپاه حركت كرد. يكي از شخصيتهاي بسيار برجسته از نظر فرماندهي و همچنين از نظر اداره و كياست مرد برجستهاي در عصر خودش به شمار ميآمد قيس بن سعد بن عباده است او که از ارادتمندان و مخلصين عليبنابيطالب(ع) بود. در دوران چهار سال و چند ماه زمامداري علي فداكاريهای بسیار كرده است. بعد از شهادت امام علي(ع) جزو كساني بود كه با امام مجتبي(ع) به عنوان امام و فرماندار و زمامدار امت اسلام بيعت كرد. امام مجتبي(ع) قيس را با دوازده هزار نفر از اين سپاه چهل هزار نفري به عنوان ستون جلوي سپاه جلوتر فرستاد. خود امام هم با بقيه سپاه حركت كرد. از كوفه آمد تا مدائن. در مدائن سپاه اتراق كرده بود براي اينكه روز بعد حركت كند. عمال معاويه در كار حسن بن علي(ع). يكي از عمال معاويه شب هنگام ناگهان فرياد زد آي مردم! قيس بن سعد بن عباده كشته شده است، كوچ كنيد. حركت كنيد. اين عده بيست و هشت هزار نفري بدون اينكه به فرمانده درجه اول يعني امام مجتبي(ع) مراجعه كنند، بپرسند آيا اين حرف درست بود؟ غلط بود؟
یک مرتبه به هیجان درآمدند و همه از جا تکان خوردند. امام مجتبي(ع) از آنجا به خانه فرماندار مدائن وارد شد تا به وضع سروساماني دهد. بلافاصله بعد از به وجود آمدن اين صحنه غيرعادي، نامهاي از طرف معاويه به امام مجتبي(ع) رسيد و آن حضرت را به صلح دعوت كرد. در ماه ربيعالاول يا ربيعالاخر يا جمادي الاول سال چهل و يكم يعني بعد از پنج ماه يا هفت ماه از شهادت اميرمومنان، امام مجتبي(ع) ناچار با معاويه صلح كرد. از سال چهل و يكم تا سال پنجاهم را امام مجتبي(ع) بعد از قرارداد صلح از كوفه به مدينه آمد و اين مدت را در مدينه زندگي ميكرد اما همين زندگي اينگونه امام مجتبي(ع) در مدينه براي معاويه قابل تحمل نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرت معاويه امام مجتبي(ع) را مسموم كرد و حضرت مجتبي(ع) در هفتم يا بيست و هشتم ماه صفر در اثر سم
رحلت فرمود.
و اما نكتهاي كه درباره امام مجتبي(ع) لازم است همه ما بدانيم مسأله صلح امام مجتبي(ع) و روش خاصي است كه امام مجتبي(ع) در اين دوره از زندگي از سال چهلم تا سال پنجاهم هجرت داشت. اين را عرض كنم كه روي هم بايد دو مطلب را به استناد مدارك تاريخي قبول كرد. يكي اينكه از نظر اخلاق، نرمش و آرامش در خلق و خوي امام مجتبي(ع) بيشتر به چشم ميخورد. اما به اين نكته هم بايد اشاره كرد كه امام مجتبي(ع) در طول تاريخ براي كشته شدن و مرگ آماده بود و از مرگ نميترسيد، اين را هم بايد قبول كرد در صلح امام مجتبي(ع) آن روحيه صلحطلبي و آرامشطلبي به چشم ميخورد اما ترس از مرگ به چشم نميخورد. من روي فهميدن اين نكته بسيار تكيه دارم براي اينكه مكرر ديدهام كه بعضيها در اين باره سؤال ميكنند كه ميان اين دو برادر و اين دو فرزند بزرگوار رسول خدا(ص) و علي مرتضي (امام مجتبي و حضرت سيدالشهدا) مثل اينكه خيلي فرق است.
اينها خيال كردهاند امام مجتبي(ع) ميترسيد از اينكه كشته بشود و برای این که جان خود را نگه دارد با معاویه صلح کرد. حقاً اين فكر
غير منصفانه است.
براي اينكه اين قسمت از متن خوب روشن بشود اين قسمت را باز از ابن اثير نقل ميكنم. ابن اثير در كامل ميگويد: بعد از اينكه امام مجتبي(ع) به خانه مسعود ثقفي، فرماندار مدائن رفت و بعد از اينكه نامه معاويه آمد و آن حضرت را دعوت به صلح كرد، امام مجتبي(ع) مردم را دعوت كرد و با آنها اينطور سخن گفت:
ابن اثير ميگويد: امام مجتبي(ع) به پا خاست ابتدا حمد و ثناي الهي بجا آورد، بعد فرمود اي مردم! ما در مقابل سپاه شام هيچ وقت حالت تسليم به خودمان نخواهيم گرفت. در اين كه بايد با معاويه و دستگاه بيدادگر و فاسد و هرزه او مبارزه و جنگ كرد هيچ ترديدي نداريم. اما وااسفا! امروز آن سلامت فكري و سلامت ايماني و سلامت روحي پير شده و به جاي آن عداوتها و دشمنيهاي داخلي و اختلافات داخلي صف يكپارچه مبارزهكنندگان با معاويه را پراكنده كرده.
امروز من ميبينم شما مردم دو دستهايد. هر دو دسته براي كشتههاي خودتان احساسات به خرج ميدهيد، يك دسته نشستهايد و مراسم سوگواري كشتههاي صفين را به پا ميكنيد. گريه ميكنيد كه واي پسرم! واي برادرم! واي پدرم! واي عمويم! واي شوهرم در جنگ كشته شد و ديگر قدرت روحي نداريد كه به ميدان جنگ بياييد. دسته ديگر براي كشتهشدگان جنگ نهروان عزا گرفتهايد و اين دسته از من كه فرزند علي(ع) هستم و در زمان فرمانروايي علي(ع) و به فرمان علي(ع) خوارج نهروان كشته شدند ميخواهيد از من و سپاه من انتقام بگيريد. من با چنين مردم و چنين سپاهي چگونه بروم با معاو
يه و دستگاه او بجنگم؟ الان به شما اعلام ميكنم كه معاويه ما را به راهي دعوت كرده است (من دوست دارم اين جمله خوب در مغز همه بماند) معاويه ما را دعوت كرده است به چيزي كه نه براي او عزت دنياست و نه در آن عدل و انصاف و دادگري است، اما اگر شما مرد مرگ هستيد، اگر از مرگ نميترسيد، بياييد همين فردا به جنگ معاويه خواهيم رفت و (البته اين مطلب را اضافه ميكنم كه) اگر شما نميترسيد ما پس ميزنيم اين پيشنهاد معاويه را و اين پيشنهاد معاويه را برميگردانيم و محاكمه ميان خود و او را به خدا و لبه تيغ شمشيرها واگذار ميكنيم و اما اگر دلتان براي زندگي و ادامه دادن چند روزه ديگر زندگي ميلرزد و اگر سر جان خودتان ميترسيد ناچار بايد قبول كنيد پيشنهاد صلح را.
اين بيان صريح امام مجتبي(ع) است در برابر پيشنهاد صلح معاويه. حالا قضاوت بفرماييد اين عبارت صريح و كوتاه و قاطع را، آيا امام مجتبي(ع) از مرگ ميهراسيد كه چنين سخن ميگفت يا اين سخنان پيشوايي است كه از مرگ هراسي ندارد؟!
ابن اثير نقل ميكند به محض اينكه سخن امام مجتبي(ع) تمام شد از اطراف مردم فرياد برآوردند البقيه، البقيه! نه، ته مانده كار را بايد نگه داشت أمضأصلح، صلح را امضا كن. اين بود شرايط خاص امام مجتبي(ع) هنگام پيشنهاد صلح معاويه.
ملاحظه ميفرماييد امام مجتبي(ع) آماده است براي جانبازي و براي شهادت. مورخين شركت امام مجتبي(ع) را در چندين جنگ حتي در زمان عمربن خطاب نقل ميكنند. در آن زمان خود علي(ع) در جنگها شركت ميكرد. اما امام مجتبي(ع) با چه جنگ كند و چه جور جنگ كند؟ چه جور مبارزه كند كه امكان يك مبارزه مسلح جدي طبق محاسبات صحيح اجتماعي براي امام مجتبي(ع) فراهم نبود. وقتي امكان اينگونه مبارزه فراهم نبود امام مجتبي(ع) تصميم گرفت يك نوع مبارزه آرام با معاويه شروع كند.
مبارزه آرام امام مجتبي(ع) اين بود كه تا امام مجتبي(ع) زنده بود در سرتاسر بلاد اسلامي شخصيتهاي برجستهاي وجود داشتند كه با انتقادات صريح خودشان تا حدود معين، 5 درصد، 10 درصد و 20 درصد جلوي حكومت مستبد و خودكامه معاويه را ميگرفتند. امام مجتبي(ع) براي اينكه اين مقدار از مبارزه را در ميان مسلمانها زنده نگه دارد و براي اينكه بيجهت مبارزه شديد بياثر را دنبال نكند صلح با معاويه را پذيرفت. اگر امام مجتبي(ع) ساخته بود كه ديگر مسموم كردن نميخواست. شهادت امام مجتبي(ع) بهترين دليل قاطع است براي اينكه امام مجتبي(ع) سازشكاري را با معاويه در پيش نگرفت و روش خاص از مبارزه را در پيش گرفت.
اين است كه در مورد اين 10 سال زندگي امام مجتبي(ع) توجه به اين كه ائمه شيعه هميشه پرچمدار حق و حقيقت و عدالت بودهاند بايد كاملاً ميان همه ما توجه به اين نكته زنده بماند و توجه داشته باشيم كه نه تنها حضرت سيدالشهدا حسين بن علي(ع)، قيام كننده عليه ناحق و انحراف و ظلم و ستم بود بلكه همه ائمه شيعه قيام كننده عليه انحراف و ستم بودند منتها هر كدام روشي متناسب با زمان و امكانات اصلي خود و روشي متناسب با حريف خود انتخاب كرده بودند.
بیتکلفی در سیره معصومین
پیامبراکرم(ص) بیتکلف بودند و راحت حرف خود را میزدند و در سخنانشان از کلمات قصار استفاده نمیکردند. واینگونه رفتارها در حالات پیامبر بسیار بوده است.
امام صادق(ع)میفرمایند:"المتکلف ظاهره ریا و باطنه نفاق "آدم هایی که دنبال کلاس گذاشتن و تکلف هستند عاقب ذلیل و خوار میشوند. انسان هایی که ساده هستند و بیتکلف و بیتعارف سخن میگویند موفق هستند. شخصی نزد امیرالمومنین آمدند و از ایشان سوال کردند دربارهی اینکه اگر چیزی در دلمان نباشد و آن سخن را بیان کند حکم این سخن چیست؟ امیرالمومنین گفتنتد این سخن دروغ است. حرفهایی مثل اینکه منزل ما هم تشریف بیاورید خوشحال میشویم. اگر واقعا خوشحال میشوید این حرف را بگویید اگر توانایی ندارید بگویید نمیتوانم. شخصی امیرالمومنین را دعوت کردند و ایشان فرمودند دوست ندارم که به خانهی شما بیایم و شما به زحمت بیفتید اگر واقعا به زحمت میافتید نمیآیم و دفعه دیگر میآیم. یکی از بزرگترین مشکلات در کشور ما و بین مسئولین کشور ما تکلف است.
دلسوزی وحرص پیامبر نسبت به سعادت امت خویش
دومین خصوصیت عبدبودن پیامبر، حرص برسعادت دیگران بودهاست "طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى"(سوره طه/ ۱-۲) طه ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی.
"حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ"(سوره توبه-۱۲۸)
نشانهی واقعی بندگی ما این هست که ما باید نسبت به رشد و سعادت دیگران حریص باشیم.
حضرت موسی درحال چوپانی بودند و تابستان بود که یکدفعه یکی از گوسفندها از گله فرار میکند حضرت موسی هم به دنبال این گوسفند میرود. تا جایی که گوسفند به هنگام عصر در بالای یک تپه بلاخره این گوسفند را میگیرند و آن گوسفند را نوازش میکنند و میبوسند و در روایت داریم که با این گوسفند صحبت میکنند و دلجویی کردند (از من ترسیدی. ببخشید من تو را خسته کردم که این همه راه را آمدی و خسته شدی. از من ترسیدی؟). بعدا که حضرت موسی به نبوت رسیدند خداوند به ایشان فرمودند که میدانی چرا من تو را به پیامبری برگزیدم؟ چون دلت برای آن گوسفند سوخت و برای آن دلسوزی کردی و نشان دادی که به این مقام رسیدهای که نبی بشوی و این نشانه نبوت توست. دلسوزی برای یک گوسفند.
پیامبر فرمودند که در روز قیامت همهی مردم و همهی پیامبران میگویند: (نفسی نفسی) من تنها کسی هستم که در صحرای محشر میگویم (امتی امتی). حریص بودند واقعا برای امت خود دلسوزی میکردند. پیامبر مثل پدر بودند برای امت خود. وقتی پدری ببیند که فرزندانش به جهنم میروند واقعا میسوزد. نسبت به سعادت امت خود حریص بودند.
در روایت داریم علت اینکه پیامبر به عبادت های خود تاکید داشتند بهخاطر این بوده است که امت دارند کوتاهی میکنند و بهخودشان فشار وارد میکردند. مثل مادری که وقتی میبیند فرزندش در یک موضوعی کوتاهی میکند، سعی میکند فرزندش را از یک طریقی نجات بدهد. پیامبر مثل مادری دلسوزی بودند.
تنها خواستهی پیامبر از ما
*پیامبر فقط یک خواسته از امت داشتند. در آخرین سالهای زندگی پیامبر عدهای از پیامبر سوال کردند که ای پیامبر ما چه چیزی را به شما بدهیم، به خاطر اینهمه دلسوزی و خوبی که در حق ما کردید؟ در همین لحظه قرآن نازل شد و پیامبر فرمودند: من چیزی از شما نمیخواهم. اجر من را خدا میدهد، فقط من یک چیز از شما میخواهم "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى" (سوره شوری-۲۳)
پیامبران قبل از رسول اکرم(ص) از امت خود درخواستی نداشتند و تنها رسول اکرم (ص) از امت خود این درخواست را داشتند.* این درخواست پیامبر نفعی برای ایشان نداشتند. با قربی(نزدیکان) من متصل باشید و مراقب آنها باشید مثل آنها باشید. مثل قربی من باشید. این خواسته به نفع پیامبر نبود. مثل این هست که شما از استاد خودتان میپرسید شما چه خواستهای از من دارید؟ نمره خوب معدل خیلی بالا، مدرک دکترا را بگیری. موفقیتهای تو را ببینم. و از دیدن آنها لذت میبرم. مودت ما به اهل بیت فایدهای برای اهلبیت ندارد، بلکه باعث رشد ما میشود. خواسته پیامبر از ما شبیه حضرت علی و حضرت زهرا شدن است . مودت شبیه اهل بیت شدن است. ریشه کلمه مودت (وَدَدَ) است یعنی وُد (میخ) فرزندان من بشوید
زندهیاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. نعمت پیامبر بالاتر از هر نعمتی
پیغمبر خیلی عظمت دارد، نمیشود رفتار پیغمبر را لیست کرد. همان به قدر تشنگی باید چشیددد. آمدند به امیرالمومنین گفتند، میشود پیغمبر را برای ما توصیف کنید؟ امیرالمومنین لبخندی زدند و فرمودند؛ شما میتوانید نعمتهای خدا را برای من لیست کنید؟ گفتند؛ نه آقا "ان تعدوا نعمت الله لا تحصو ها" ، اگر بخواهید نعمتهای خدا را لیست کنید لیست نمیشود. بعد حضرت فرمود که میدانستید همهی بی نهایت نعمت خدا در نظر خدا قلیل است؟ چرا؟ چون خدا میفرماید؛ "متاع الحیوه الدنیا قلیل" همان لا تحصو ها [قلیل است]. این نشان میدهد که آن واحد شمارش خدا با ما فرق میکند؛ واحد عظمت و قلت خدا با ما فرق میکند. درست است که" نعمت الله لا تحصوها" ولی نزد خدا این لا تحصوها میشود قلیل."متاع الدنیا قلیلٌ"
خُلق بینهایت پیامبر
اما همین خدایی که به نعمت بینهایتش قلیل میگوید، به پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: "و انّک علی خُلُق عظیم"، خُلق تو(پیامبر) عظیم است. خُلق یعنی چه؟ ماده خلق (خ ل ق) به معنای اندازه است. وقتی با فتحه بیاید میشود خَلق، اندازه ظاهری، خُلق اندازه باطنی میشود، یعنی تو (پیامبر) بینهایت هستی.
مناظره امیرالمومنین با دانشمند یهودی
"جاء حبر الی امیر المومنین" فردی یهودی نزد امیر المومنین آمد، پیشتر نزد خلیفه اول رفته بود و پرسیده بود خدا کجاست؟ خلیفه اول گفته بود در آسمانها، یهودی استنتاج کرد که خدا در زمین نیست و به نحوی استنتاج کرد که خدا در آسمان هم نیست لذا خلیفه اول دستور قتل او را داد. یهودی گفت اسلامی که انقدر بی منطق باشد ارزش ندارد. هنگام بیرون رفتن سلمان فارسی جلوی او را گرفت و گفت از یک آقایی که کشاورزی میکند سوالت را بپرس. هنگامی که میخواست نزد امیرالمومنین بیاید، حضرت علی(ع) وقتی از دور او را دید، فریاد زدند: "ان الله اين الاين فلا اين له؛ جل ان يحويه مكان فهو فى كل مكان بغير مماسة و لا مجاورة يحيط علما بما فيها و لا يخلو شى ء من تدبيره " خدا خالق مکان است ولی خود در مکان نیست. یهودی وقتی رسید به امیرالمومنین افتاد روی پای ایشان، " افنبی انت؟" تو پیغمبری؟ امیر المومنین فرمودند: " ویللک، انا عبد من عبید محمد" من بندهای از بندگان پیغمبر اکرم هستم. امیر المومنین با این همه عظمت، بنده ای از بندگان پیغمبر است، باید بتوانیم شبیه پیغمبر بشویم.
دو خصوصیت پیغمبر و نشانههای بندگی
دو خصوصیت از پیغمبر اکرم بگویم، یکی از مهمترین خصوصیتهای پیغمبر که نشانه بندگی پیغمبر است، نشانه بندگی آن چیزی نیست که ما تصور میکنیم مثلا محاسن بلند یا پیشانی کنده بسته، بعضا دشمنان پیغمبر هم اینگونه بودند، داعشیها هم بعضا اینگونه هستند، اینها نشانه بندگی نیست. نشانه بندگی ظریف است.اصلا خود پیامبر اکرم فرمودند: اگر میخواهی بندگیات را بسنجی ببین خانوادهات را چقدر دوست داری؟ این نشانه واقعی بندگی است. *یکی از نشانههای واقعی بندگی که پیغمبر داشت و ما باید آن را پیدا کنیم، تکلف است.* در قرآن دارد که حضرت فرمودند: " و ما انا من المکلفین" من از متکلفین نیستم. خدا به پیامبر گفت که برو به مردم بگو من این شکلی هستم. متکلف نیستم. متکلف یعنی ادا درآوردن. بنده واقعی خدا، خودش است. ادا در نمیآورد. هی چیزهایی را برای خودش تحمیل نمیکند. تا یکجوری توجه دیگران را به خودش جلب کند. میداند خدا دارد کار میکند، لذا لازم نیست ادا دربیاورد. ببینید من از اداهای خیلی ساده شروع بکنم. مثلا آدمهایی هستند وقتی یک مقامی دارند، لزوما باید وسیلهای که سوارش میشوند وسیله ویژهای باشد، مثلا میگوید من چون مهندس شدم، چون دکتر شدم، پراید در حد من نیست، مثال میزنم! باید سوار وسیله بالاتر شوم. این میشود تکلف. مثلا فلان جا نباید بروم، مثلا اگر بچه من گفت بابا برویم در پارک بنشینیم و بگوییم و بخندیم، نه دیگر، در شان ما نیست. این عبارت " در شان ما نیست" در حلال خدا دارم میگویم دیگر. در شان ما نیست بنشینیم روی زمین. پیغمبر برعکس همه اینها بود. در روایت داریم که پیغمبر اکرم سوار الاغ میشدند. بگذارید عین متن روایت را بخوانم که پیغمبر اکرم فرمودند: محبوب من اینگونه است، من دوست دارم این شکلی باشم. "احب الرکوب علی الحمار موکفا" میخواهم روی الاغ بنشینم درحالی که الاغ پالون نداشته باشد. اصلا خود پالون کلاس بوده. حضرت میفرمایند نه من پارچهای میاندازم روی الاغ. این باعث میشود مردم با پیغمبر راحت باشند. در روایت دارد که فرعون خصوصیتی داشت که باعث شد عمرش چهارصد سال شود. چه خصوصیتی داشت؟ اینکه بین مردم و فرعون حجاب نبود. یعنی هرکس با فرعون کار داشت راحت پیش او میرفت. انقدر خدا از این خصوصیت فرعون خوشش آمد که چهارصد سال عمر او را طولانی کرد. حضرت فرمودند یکی دیگر از علتهایش این بود که با خانوادهی خود گرم میگر
فت. مهربان بود، خوش رفتار بود. آسیه به فرعون گفت "غرة عين لى و لك " این بچه را نگه دار این نور چشم ما میشود، فرعون به خاطر آسیه قبول کرد. البته همین آسیه بعدا که در برابر بحث خدا مقابل فرعون ایستاد، همین فرعون "وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ" چهار دست و پای آسیه را میخ کرد اما آن دورهای که آسیه در تقیه بود و ایمان خود را ظاهر نکرد، فرعون با او خوش رفتاری میکرد. این دو خصوصیت را در روایت دارد. خدا عمر فرعون را در دنیا زیاد کرد. خدا تلافی میکند، عمرش را زیاد کرد.
در ارتباطاتمان بیتکلف باشیم
من میخواهم این را عرض کنم، *بیتکلفی*. عزیزان، رفقا، همه شما که اینجا هستید جزء خواص جامعه هستید. یکی از مشکلات این است که خواص جامعه تکلف دارند و این باعث میشود که عوام درست نتوانند با خواص جامعه ارتباط برقرار کنند و این جامعه را آلوده و فاسد میکند. مسئولی که وقتی عوام میخواهند پیشش بروند، این عوام یک ذره به لکنت بیفتند، این مسئول بنده شیطان است، این مسئول فرسنگها با پیغمبر فاصله دارد. چرا؟ چون وقتی کسی خدمت پیغمبر اکرم(ص) آمد، ذرهای به لکنت افتاد، پیغمبر اکرم سرش را به سینه خود چسباندند، فرمودند "هَوِّن علیک" راحت بگیر، من پسر خانمی هستم که مرا در بیابان بزرگ کرده(حلیمه)، من با دست خودم از بز شیر میدوشم. من هیچکسی نیستم یک بنده خدا هستم. یهودیها آمدند پیش امیرالمؤمنین گفتند یا علی، پیامبر اکرم کی فرصت دارد؟ یک وقتی بگیر ما با پیغمبر صحبت کنیم. امیرالمؤمنین پیش پیغمبر اکرم آمدند. فرموند یا رسول الله یک گروهی از یهودیها هستند از شما وقت میخواستند. حضرت ناراحت شدند! گفتند یعنی چه وقت میخواستند؟ من مثل همه مردم در مسجد نشستم. پیغمبر جوری بین مردم مینشستند که اصلا کسی نمیفهمید کدامشان پیغمبر است. آقا پیغمبر کدامتان است؟ لباسشان، نگاهشان، رفتارشان. چرا ما ادا اصول در میآوریم؟ چرا کلمات قلنبه سلنبه به کار میبریم؟ چرا وقتی یک چیز را نمیتوانیم یا نمیدانیم ادایش را در میآوریم که من میدانم یا میتوانم؟
بی تکلفی از دلایل محبوبیت پیامبر
خدا شهید مطهری را رحمت کند، یک کتابی به نام حماسه حسینی دارند، آنجا درباره شیوههای تبلیغی پیغمبر خیلی زیبا صحبت کردند و سیره نبوی. هر دو تکرار شده است. آنجا میگویند مهمترین چیزی که پیغمبر را محبوب کرد، مردم خود را برای پیغمبر میکشتند. (خود را برای پیامبر میکشتند! وقتی پیغمبر اکرم فتح مکه کردند، آب وضوی پیغمبر، یک قطره روی زمین نیفتاد. وقتی پیغمبر فتح مکه کردند، محاسن و موهای خود را اصلاح کردند، یک دانه موی پیغمبر روی زمین نیفتاد. پیغمبر رهبری بودند که عاشق درست کردند. حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن میفرماید که معاویه وصیت کرد که موی پیغمبر را همراه من دفن کنید، خدا به احترام این مو، من را عذاب نمیکند، این مو را پدر ابوسفیان در فتح مکه توانسته بود از پیغمبر بگیرد، آنجایی که پیامبر خودشان محاسنشان را کوتاه کردند.) پیغمبر محبوب بود. عبدالله ذولبجادتین، پسر پولدارترین شخص در مدینه است، با دو تا لنگ خدمت پیغمبر میآید. پیامبر اکرم یک خندهای کردند گفتند این چه وضعش است؟ چرا اینگونه آمدی؟ میدانستند این کیست. (آقایی که در ایتالیا پولدار بود و پسرش به شهادت رسید، اسمش چه بود؟ ادوراد آنیلی) میگفت این ادوارد آنیلی است برا خودش! پسر پولدار مدینه است. چرا این شکلی آمدی؟ گفت آقا عاشق شما شدم، به بابام گفتم میخواهم مسلمان شوم، بابام گفت حق نداری هیچ چیز از پول و ثروت، مال خودت باشد، گفت همهاش برای خودت، میخواستم پیش شما بیایم بابام گفت بایست پیراهنت که هست! پیراهنت را هم در بیاور. گفت پیراهن و شلوارم را درآوردم با دوتا لنگ پیش شما آمدم. اسمش عبدالعزی بود، حضرت فرمودند اسم تو عبدالله است. بهش گفتند عبدالله ذولبجادتین. عاشق درست کرد. چرا عاشق درست کرد؟ شهید مطهری میگوید رمزش این بود که پیغمبر تکلف نداشتند بعد خود شهید مطهری میگوید من رفتم نجف آباد تبلیغ کنم، داشتم از این طرف خیایان به آن طرف خیابان میرفتم، یک پیرمردی وسط خیابان جلوی من را گرفت، آقا وایسا ببینم! گفت من ایستادم. پیامبر داشتند به مسجد میرفتند، جوانی وسط کوچه گفت آقا کارت دارم، پیغمبر گفتند بفرمایید، گفت بشین. پیامبر گفتند من الان کار دارم باید برم مسجد. گفت نه! گفتند باشد مینشینم. کف زمین نشستند، وسط کوچه بین راه یک گوشهای نشستند. بفرمایید، گفت یا رسول الله میخواهم زنا کنم، میخواهم فحشا کنم. حضرت یک لبخندی زدند و فرمودند: خوب. فقط ببین! دوست داری یک نفر با خواهرت همینجوری {رفتار} بکند؟ گفت: نه. با مادرت؟ نه. ببین! محور اخلاق این است که آنچه که برای خودت میپسندی، برای دیگران هم بپسندی.
روایت امام صادق(ع) دربارۀ محور اخلاق
آمد به امام صادق گفت که: «آقا میتوانم وقتی خانمها دارند رد میشوند از پشت بهشان نگ
اه بکنم؟». حضرت فرمودند: «دوست داری کسی به پشت خواهر و مادرت نگاه بکند؟». گفت: «نه». حضرت فرمودند: «محور اخلاق...». {همانطور که} پیامبر فرمودند.
تواضع پیامبر در پاسخگویی به سؤالات
بعد گفت: «یا رسولالله! چه کار کنم؟». حضرت فرمودند: «بیا جلو، بیا جلو! –در روایت است- بیا جلو، بیا جلو!». سرش را جلو آورد. ببین به شخص اول عالم گفته است میخواهم بروم زنا کنم! حضرت نگفتند: «برو، نجس!». گفتند: «بیا جلو». دارد که صورت شخص را گرفتند و به سینۀ خودشان فشار دادند. فرمودند: «عزیزم، من تو را دوست دارم. دوست ندارم که به خرابی و آلودگی کشیده بشوی». در روایت دارد که این جوان گفت: «من وقتی بوی پیغمبر را احساس کردم، سینۀ پیغمبر را احساس کردم، از گناه بدم آمد». چقدر ما کاری کردهایم که دیگران از گناه بدشان بیاید؟ ببین! به سینۀ خودش چسباند. اصلاً روابط و اتصال خیلی کار میکند. چه بگویم!؟
"الاکل علی الحضیض مع العبید" پیغمبر اکرم دوست داشتند روی زمین بنشینند و با بندهها غذا بخورند. "الاکل علی الحضیض مع العبید و منابله السائل بیده." {دوست داشتند} با دست خودشان به کسی غذا بدهند یا چیزی بدهند. پیغمبر اکرم اینجوری بودند.
تواضع پیامبر در وقت دادن به یهودی
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آمدند به پیغمبر فرمودند که: «یا رسولالله! فلانی یک وقت میخواهد.» پیغمبر اکرم این جمله را فرمودند: "فانّی عبدٌ من عبید الله. لا اعلم الّا ما علمنی ربی". مگر من که هستم که بخواهم وقت بدهم؟ من یک بندهای از بندگان خدا هستم. هرچه هم علم دارم خدا به من یاد داده است.
💌 مگر میتوان شیفتهی این پیامبر نبود؟!
❓با خود پرسیدهایم پیامبر اکرم(ص)، بینظیرترین انسان طول قرون، چه ویژگیهایی داشت؟
♥️ حتما با شنیدنش بیش از پیش عاشق خواهید شد...
قاریان افضل ایران 🇮🇷 🇮🇷
ابوالفضل اینانلو:
مراقب این رجاله ها وکذابهای موریانه باشید (بهائیت)
رفته بودم حرم حضرتمعصومه، تاکسی سوار شدم از حرم به سمت بلوار امین. یه زن جلو و یه پیرزن عقب نشسته بودن. پیرزنه با ساق پاهای برهنه!
از همون اول شروع کرد به غرغر که چقدر گرونیه.. نگاه کنید ۲۴۰ کیلو طلا رو گنبده! چرا برنمیدارن خرج فقرا کنن؟!😒 ⁉️
حضرت زهرا معلوم نیست قبرش کجاست، دارن با پول ما، براش حرم میسازن!؟!⁉️
پول ما را میبرن عراق، صحنها را بزرگ میکنن.. عراق آباد بشه‼️
زن جلویی سر تکون میداد و راننده هم هیزم تو آتیش میریخت که چقدررر گرونیه و قیمت لاستیک و صفحه کلاج و... 🔥
🔰 معمولا تو تاکسی وارد بحث نمیشم و سکوت میکنم.. ولی اسم اهلبیت (ع) رو که برد و دیدم زیارت رو نشونه گرفته، نتونستم سکوت کنم!
گفتم: خانم! برای حضرت زهرا (ع) حرم نمیسازن، اسم یه صحن تو حرم حضرت علی (ع) رو بنام ایشون گذاشتن.. 👌
کسی هم پول زور از هیچکس نمیگیره صحن و حرم بسازن، هر کی بخواد با نذر و عشق کمک میکنه❤️
اون حرمها هم مال عراق نیست، مال کل شیعه و ملت اسلامه. مگه حرم امام رضا (ع) مال کل شیعیان نیست؟!
اما این طلاهای گنبد اینا را بردارن خرج فقرا کنن؟! اینا رو خود فقرا دادن که صحن و سرای اهلبیت (ع) آباد باشه..
❌ برگشت و گفت: بهایی از مسلمون بهتره، اونا به هم کمک میکنن، اگه فقیر بینشون باشه بهش میرسن‼ ‼️
(اینجا معلوم شد پیرزن مکار، بهاییه)🤮
✅ گفتم: رو گنبد قبر بهاالله تو حیفا، اسرائیل، ۱۲ هزار آجر طلاس! چرا ورنمیدارین خرج فقرا کنین؟!! 🤔
❌ گفت: ما مظلومیم، حق تحصیل و حق کار و هیچی نداریم.. گناه مون چیه. جز اینکه مسلمون نیستیم؟! جز اینکه یه دین مدرن و بروز داریم ⁉️
✅ گفتم: گناه تون اینه که تشکیلات هستین. نه دین. تشکیلات میگه👈 با کی ازدواج کنین. با کی حرف بزنین، به چی فکر کنین، از بچگی جاسوس و خائن بار میاین.. از قحطی ساختگی انگلیسیا زمان قاجار تا جلادهای ساواک همه جا شما با چنگالهاتون مردم شیعه ایران رو آزار دادین، حتی اسرائیل هم شما رو میشناسه و حق ندارین بیش از ۱۰ روز تو فلسطین اشغالی باشین.. اونا هم میدونن شما چقدر خائن و بدطینت هستین!!! 😒
اما، تو کدوم دین به قبر یه آدم نماز میخونن و سجده میکنن؟! که شما به قبر بها سجده میکنین. 😕
تو کدوم دین میگن یه آدم، خداست معاذالله‼️ که بها میگه من خدا هستم ‼️
شما دم از حقوق_زن و مدرنیته میزنین؟! عجیبه! زن بهایی حتی ارث شوهرشو نمیبره.😉 و همه ارث رو باید بدین تشکیلات ‼️ تشکیلات استالین انقدر دیکتاتوری نبود، که تشکیلات شما هست!
اونقدر عقب مونده هستید که مرد میتونه با خواهر و مادر و دختر خودش ازدواج کنه، بجز زن پدر! 😐 چون بها میخواست دست پسراش به زنش نرسه، ازدواج با زن پدرو ممنوع کرد فقط 😶 با مادر آره، با زن پدر نه ! 😑🤣
پیرزن بهایی بهت زده و عصبی نگاه میکرد.. گفت آقا نگه دار پیاده میشم 🤣😂
ــــــــــــــــ
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز ب... قاریان افضل ایران
السلام ای زادۀ خیرالنساء
ای کریم بن کریم یامجتبی
ای کریمان جملگی پابست تـو
صدچویوسف هم ندارند روی تـو
مـن فداي آن خم ابروی تـو
صدمسیحا ازدمت احیاءشوند
قطرهها ازحب تـو دریا شوند
یا حـسن جان حسـین و زینبت
کن نگاهی برغلامان درت
لحظه جان کندم تاکه برم نام تـو را
سخت اسـت امّا میشود راحت این جان کندنم
یارب اندرروزحشر ده این نوید
بر حسن بخشیده گشتی
« ای سعید»
هدایت شده از روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ
روز پنج شنبه مورخ ۱۴۰۲/۶/۲۳ساعت ۰۸۳۰مراسم عزاداری نیروهای مسلح در سالروز رحلت حضرت رسول اکرم و شهادت امام حسن مجتبی(ع) وامام رضا (ع) به میزبانی فراجا در مصلی تهران برگزار شد
در این مراسم باشکوه مرتضی طاهری مداح اهل بیت (ع) در منقبت نبی مکرم اسلام و حضرت امام حسن (ع) وامام رضا(ع) روضه خوانی و سینه زنی نمود ودر ادامه آیت الله صدیقی سخنرانی کردند
و همچنین در این مراسم موکب الحسین شهدای (ع) فرماندهی انتظامی تهران بزرگ از عزاداران نبی مکرم اسلام و حضرت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) با شربت پذیرایی نمودند
به کانال روابط عمومی عقیدتی سیاسی فاتب بپیوندید
https://splus.ir/ravabetomomi.fateb
زنده یاد محمد خیرخواه مرقی. پاسخ هایی به سوالاتی در خصوص امام حسن علیه السلام.. به امام حسن(ع) کريم اهل بيت مي گويند؟
امام حسن مجتبي (ع) به کريم اهل بيت شناخته مي شود چرا که آن بزرگوار نه تنها از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت، مقامى برگزيده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و کمک به نيازمندان نيز سرآمد بود.هيچ نيازمندي از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هيچ آزرده دلى شرح پريشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمي کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مي شد.حسن بن على (ع) با تمام قدرت و توان در انجام امور خير و نيک و رفع نياز مستمندان فعال بود و هرآنچه را که داشت در راه خدا انفاق مي کرد .امام حسن مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم کرد و نصف آن را براى خود نگه داشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.
آيا امام حسن (ع )از جعده همسري که او را به زهر مسموم کرد فرزندي هم داشت؟
بنا بر نقل مرحوم شيخ مفيد در کتاب «الارشاد»، خير. بر اساس روايات قوي تاريخي امام حسن (ع) از اين زن (جعده)هيچ فرزندي نداشت و آن فرزنداني که به امام نسبت داده مي شوند و در واقعه کربلا بودند متعلق به کنيزي به نام نفيله، مادر عمرو، قاسم و عبدا... است که هرسه در کربلا در کنار امام حسين ـ عليه السلام ـ شهيد شدند.
چرا جعده قصاص نشد؟
به نقل از شيخ مفيد، نزديک ترين تاريخ نگار شيعي به قرن اول و دوم ، اين دانشمند پرآوازه اسلامي در کتاب «الارشاد في معرفة حجج ا... علي العباد» خود که به «الارشاد» معروف است در فصل مربوط به شهادت امام حسن عليه السلام مي نويسد: زماني که لحظه شهادت امام حسن (ع) نزديک شد، آن حضرت برادرش حسين بن علي (ع) را طلب کرد و در آن لحظات پاياني به او گفت:اى برادر! به زودى از تو جدا مىشوم و به ديدار پروردگار خود، نائل مىگردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در ميان تشت افتاد؛ ميدانم چه کسى اين جفا را بر من کرده و اين ظلم از کجا سرچشمه گرفته؛ من در پيشگاه خدا با وى دشمنى خواهم کرد؛ ولي سوگند به حقى که بر تو دارم از تو مي خواهم که اين پيشامد و مرتکب آن را تعقيب مکن و منتظر قضاي الهي درباره من باش.
حال دو تحليل بر اين تصميم مي توان در نظر گرفت اول اين که دستگاه حاکم با علم به اين که جعده مي خواهد دست به چنين کاري بزند مي توانست از اجراي اين توطئه جلوگيري کند و نکرد بنابر اين دخالت هاي پشت پرده اين دستگاه و دشمني با اهل بيت(ع) بيشتر نمايان شد و امام صلاح ديدند که در آن شرايط چنين تصميم بگيرند. دوم اين که چون شاهد و مدرک و سندي معتبر وجود نداشت امام با علم به اين که چه فردي او را مسموم کرده و با نقشه چه سيستمي اين اتفاق افتاده است به صراحت درباره قصاص قاتل تقاضايي مطرح نکرد.
وـ☘️🌺☘️🌺☘️
ـ🌺☘️🌺☘️
ـ☘️🌺☘️﷽
ـ🌺☘️
ـ☘️ #خمس_پول_در_بانک
❓من صدمیلیون تومن توی بانک گذاشتم و با سود ماهانهش خرج زندگیم رو میدم؛ میخوام بدونم به این پول خمس تعلق میگیره؟
عرضم به خدمتتون که...
🔹سود ماهیانهای که میگیرین، اگه تا سر سال خمسی خرج شد که هیچ، اون خمس نداره.
🔸اما درباره اصل پول:
📚 آیات عظام امام، رهبری، سیستانی، مکارم و صافی: بله. اگه اون پول از درآمد بوده، باید خمسش رو بدین.
📚 آیتالله وحید:
نظر ایشون چون طولانیه، اگه مقلدشون هستین، خصوصی بپرسین.
⭕️ نکته: اگه با دادن خمس به مشکل برمیخورین، برین دفتر مرجعتون و خمس رو دستگردون کنین (خودشون بهتون پول قرض میدن تا خمستون رو با اون بدین. بعد هر وقت که داشتین، میرین و قرضتون رو پرداخت میکنین).
مگر اینکه اگه خمس بدین (هرچند قسطی و با دستگردون و...)، نمیتونین زندگیتون رو اداره کنین. دراینصورت، دیگه خمس نداره.
🔺 العروةالوثقی، ج۲، م۵۹؛ مکارم، استفتائات، ج۲، س۵۴۳؛ سیستانی، المسائلالمنتخبه، م۵۸۸؛ همان، منهاجالصالحین، م۱۲۱۳؛ دفتر: رهبری، صافی و وحید.
⬅️ 🌺☘️🌺☘️
هدایت شده از قاریان افضل ایران
زندهیاد محمد خیرخواه مرقی...
سرنوشت «جعده»همسر و قاتل امام حسن مجتبی(ع) چگونه شد؟
«جعده» گمان میکرد همین که امام حسن(ع) را از میان بر دارد، عروس خلیفه میشود و دیگر همه چیز تمام است اما نمیدانست سرنوشت جوری رقم میخورد که دنیا به فرزندانش روی خوش نشان نخواهد داد.
:«جعده» دختر اشعث بن قیس(1) که به همسری امام حسن(ع) در آمد، همان کسی است که فرزند بزرگ حضرت فاطمه(س) را با زهر قوی به شهادت رساند
جعده که نفاق را از پدرش به ارث برده بود، در آرزوی همسری یزید دست به عمل شومی زد که ریشهدار بودن نفاق در این خاندان را پیش از پیش نمایان ساخت، باید گفت که از تاریخ ولادت و وفات او اطلاعی در منابع نیامده است.
اما در جریان ازدواج امام حسن(ع) با جعده در روایات آمده است که امام علی(ع) ابتدا دختر برادر اشعث (سعید بن قیس) را برای امام حسن(ع) خواستگاری کرد، اما وقتی اشعث از این جریان با خبر شد، نزد برادرش رفت و او را از این کار منصرف کرد تا دختر سعید را به عقد پسر خود درآورد!
بعد از آن نزد امام علی(ع) آمد و اعلام کرد که دختری را که برای حسن خواستگاری کردهاید، زن پسر من است و در آن جا بود که با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن(ع) درآورد (2) که از این ازدواج فرزندی حاصل نشد.
با این حال بعد از مدتی معاویه با وعده مال بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش، امام حسن مجتبی(ع) را که در آن زمان خانهنشین شده بود، زهر دهد و او نیز به طمع ثروت زیاد و عروس خلیفه وقت شدن چنین کرد.(
تا اینکه روزی امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شیر ریخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام مقداری از آن نوشید و بلافاصله زهر را احساس کرد و فرمود: «انا لله وانا الیه راجعون»، جعده پس از زهر دادن به امام حسن(ع)، مورد نفرین حضرت قرار گرفت.(
از آن پس، پیوسته لختههای خون بالا میآورد و این وضع 40 روز ادامه داشت تا سرانجام در روز 28 صفر سال 50 هجری پس از وصیت به برادرش، امام حسین(ع)، دار فانی را وداع گفت
پس از کارگر شدن زهر، معاویه به وعده مالی که به جعده داده بود وفا کرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد(5) و به او گفت: میترسد فرزندش را نیز مانند حسن بن علی به قتل برساند.(
با نگاهی کوتاه به شرایط و اوضاع سیاسی اجتماعی آن روز در متوجه میشویم که جعده فریب وعدههای معاویه را خوردند، نه اینکه جعده عاشق یزید باشد، بلکه چون خلیفه آن وقت معاویه بود و میخواست زن پسر خلیفه آن روز و خلیفه آینده شود، دست به چنین کاری زد و امام در این قضیه فدای توطئه معاویه و یزید شد.
در مورد سرنوشت جعده و زندگی او پس از امام حسن(ع) هم در تاریخ این طور آمده است:
جعده پس از امام حسن مجتبی(ع)، دو بار ازدواج کرد، نخست با «یعقوب بن طلحه بن عبیدالله» () که برای او سه پسر به نامهای اسماعیل، اسحاق و ابوبکر به دنیا آورد؛ اسماعیل و اسحاق به هنگام حیات پدر از دنیا رفتند.() دومین بار پس از کشته شدن یعقوب بن طلحه (متوفی 63) در واقعه حره با عباس بن عبدالله بن عباس (فرزند ارشد ابنعباس) ازدواج کرد و برای او پسری به نام محمد و دختری به نام قریبه به دنیا آورد که از این دو نیز نسلی باقی نماند.
در گزارشها آمده که قریشیان به هنگام مشاجره با فرزندان جعده آنان را «بنی مسمة الازْواج» -فرزندان زنی که همسرانش را مسموم میکند- خطاب میکردند
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
سلام آشـکـار شیعــه بــر غــمهـــای پنهــانت
الهـی گِـل شــود از اشــک من خـاک خراسانت
تـو بـــودی مثــل زهرا بضعـهء پــاک رسـولالله
که عمــری محنـت و انــدوه بــازی کـرد بـا جانت
به چشم خویش دیدی دمبهدم جان دادن خود را
از آن روزی که مأمون در خــراسان کـرد مهمانت
چه شد که مرگ خود را از خدای خود طلب کردی
گمانـم "یــابن زهـرا" قصـر مــأمون بــود زندانت
دل نـورانیت شــد پـــارهپـــاره چــون تـن جـدت
ز بس پیـوسته مــأمون بـر جگــر زد زخـم پنهانت
چـه شـد معصومه تا گیرد سرت را بـر روی دامن
جـوادت کـو کـه بگــذارد سـر خــود را بـه دامانت
ز جـا بــرخیـز و مثـل جـد مظلومت بخـوان قرآن
چـرا خــاموش شــد آوای روحانگیـــز قــرآنـت
شنیـدم دل نهــادی روی سنگـی از شـرار زهـــر
ولــی دیـگــر نکـــردنـد اهـل کوفه سنگ بــارانت
الهــی بشکنــد دستــی کــه بــا انگـور زهرآگین
شــرار افــروخت ای جان جهـان بر قلب سوزانت
به تشییع تـو حتـی قــاتلت هـم گـریه کـرد آری
نخندیدند دیگـر دشمنـان بــر چشــم گـریانت
دلــت آتـش گـرفـت از شعلـهء زهـــر ستـم اما
نیـامد بـر دل ای محبــوب دلهــا زخـم پیکـانت...
بـه «میثم» نعمت حـق شد تمـام از مهرتان آری
چه نعمت خـوبتر از این کـه گشتـم مرثیهخوانت
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
سزد جاری شود از دیده ام خون
که در خون غرق گردد قصر مأمون
چه رخ داده که مأمون ستمکار
شرار فتنه اش ریزد ز رخسار
در افکار پلیدش نقشه ای شوم
به دستش خوشة انگور مسموم
نشانده در محیط غم فضا را
کشیده نقشة قتل رضا را
رضا مانند شمع انجمن ها
سراپا سوخته تنهای تنها
نه یاران را ز حال او خبر بود
نه خواهر، نه برادر، نه پسر بود
تعارف کرد مأمون ستمگر
از آن انگور بر نجل پیمبر
امام هشتم آن مولای مظلوم
نگه بودش بر آن انگور مسموم
نفس ها آه می شد در نهادش
نه خواهر بود بر سر نه جوادش
سرشک غربتش زد حلقه در چشم
که مأمون گشت از سر تا به پا خشم
پی تهدید مولا آن ستمکار
به یک سو پرده زد با خشم بسیار
غلامان پشت پرده تیغ در دست
ستاده مست تر از زنگی مست
همه آمادة جنگ و ستیزند
که خون نجل زهرا را بریزند
عزیز فاطمه گردید ناچار
گرفت انگور را از آن ستمکار
ز دل می خواند حی داورش را
صدا زد جد و باب مادرش را
تناول کرد از آن خوشه سه دانه
که از جانش کشید آتش زبانه
ز جا برخاست با رنگ پریده
در آن حالت عبا بر سر کشیده
غریب و بی کس و تنها روانه
نهان از چشم مردم شد به خانه
چو شمع سوخته پیوسته می سوخت
کنار حجرة در بسته می سوخت
چراغ نور بخش انجمن ها
به خود چون شعله می پیچید تنها
نفس در سینه اش گشته شراره
جوادش را صدا می زد هماره
که ای فرزند دلبندم کجایی
فروغ دیده ام داد از جدایی
بیا تا توشه از رویت بگیرم
تو را گیرم در آغوش و بمیرم
دلم تنگ تو و معصومه باشد
به قلبم داغ آن مظلومه باشد
هنوزش بود مرغ جان به سینه
جوادش آمد از شهر مدینه
به لب لبیک و در دل بود آهش
به ماه عارض بابا نگاهش
پریده رنگ، خونین دل سیه پوش
چو جان بگرفت بابا را در آغوش
سرشکش ریخت بر سیمای بابا
دو لب بگذاشت بر لب های بابا
پدر یک لحظه چشم خویش بگشاد
جوادش را تماشا کرد و جان داد
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
گلزار خراسان شده صحرای قیامت
یا کرده به دل قافلۀ داغ، اقامت
از خون جگر دیدۀ معصومه چو دریا
وز بالم فاطمه را خم شده قامت
از داغ جگر بر دل افلاک شراره
وز غصّه به پیشانی هستیست علامت
پیغام به معصومۀ مظلومه رسانید
کای شمسۀ دین، ای قمر برج کرامت
یا حضرت معصومه سرت باد سلامت
شد کشته رضا آن گل گلزار امامت
ریزد به سما خون دل از چشم ستاره
خیزد به فلک از جگر سنگ، شراره
گریم به جگر پارۀ پیغمبر اکرم
کز کینۀ مأمون، جگر او شده پاره
بر لعل لبش زمزمۀ، وا ولدا بود
در حجرۀ در بسته به او داشت نظاره
معصومه عزادار رضا گشت به جنّت
افسوس که شد داغ دلش تازه دوباره
یا حضرت معصومه سرت باد سلامت
شد کشته رضا آن گل گلزار امامت
افتاده جهان همچو خراسان به تلاطم
شد کشته غریب الغربا حجّت هشتم
زن های خراسان همه گویند به تلاطم
خوناب جگر ریخته از دیدۀ مردم
هستی همه از ناله شده شعلۀ فریاد
لب بسته کتاب الله ناطق زتکلّم
افسوس که کشتند رضا را به خراسان
وز گریۀ معصومه قیامت شده در قم
یا حضرت معصومه سرت باد سلامت
شد کشته رضا آن گل گلزار امامت
در طوس رسد نالۀ زهرای حزینه
مادر به سراغ پسر آمد به مدینه
بنشسته به رخسار تقی گرد یتیمی
دردا که رضا کشته شده از ره کینه
این داغ جگر را به جگر نیست نظیری
این محشر غم را به جهان نیست قرینه
یا فاطمه اخت رضا دختر موسی
برخیز و بزن دست الم بر سر و سینه
یا حضرت معصومه سرت باد سلامت
شد کشته رضا آن گل گلزار امامت
کشتند غریبا
نه غریب الغربا را
محبوب خدا بضعۀ پیغمبر ما را
بردند به خوناب جگر اهل خراسان
بر شانۀ خود چوبۀ تابوت رضا را
ای اهل ولا خون دل از دیده ببارید
کز زهر جفا کشت عدو شمس ولا را
با خواهر او حضرت معصومه بگوئید
از سوز درون تسلیت این روز عزا را
یا حضرت معصومه سرت باد سلامت
شد کشته رضا آن گل گلزار امامت
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
مسافری که اجل گشته بود همسفرش
سفر رسید به پایان در آخر صفرش
چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند
که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش
کسی که بود سَرِ عالمی به دامن او
به وقت مرگ به دامان خاک بود سرش
همای گلشن فردوس آنچنان می سوخت
که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش
اگر چه کار گذشته، اجل شتاب مکن
جواد آمده از ره به دیدن پدرش
خدا کند که رضا باز، دیده باز کند
و گر نه می دهد اول جواد، جان به برش
دگر به دیدۀ او طاقت نگاه نبود
که بنگرد به رخ نور دیدگان ترش
زبوسه های جواد الائمه پیدا بود
که شسته دست، دگر از حیات محتضرش
پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش
پدر گفت به زحمت سرشک از بصرش
خوشا کسی که چو (میثم) بود برای رضا
به دیده اشک و به لب ناله به دل شررش
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
ای رضا را سجده بر خاک درت
بضعه ی احمد چو زهرا مادرت
زاده ی موسی که موسای کلیم
با عصا گردیده در طورت مقیم
آسمانِ خفته در دامان طوس
ماه بزم اختران شمس الشّموس
ما حقیر و تو عطوف اهل بیت
ما فقیر و تو رؤف اهل بیت
آفتاب حی سرمد کیست؟ تو
عالم آل محمّد کیست؟ تو
حکمرانی بر قضایت یا رضا
صبر، تسلیم رضایت یا رضا
آستان قدس تو دارالسّلام
مُحرم کویت بود بیت الحرام
ضامن آهوی صحرا از کرم
آهوی صحرات آهوی حرم
مهر تو در سینه های پاک تو
طور ایمن از قدومت خاک ما
آب سقّا خانه ی تو سلسبیل
سائل مهمان سرایت جبرئیل
آفتابت خوشتر از ظلِّ بهشت
بردن نام بهشت اینجاست زشت
دیدن روی تو دیدار خداست
زائرت در طوس زوّار خداست
چار صحنت چار رکن عالم است
هشت جنّت بهر زوّارت کم است
خادمت بر شهریاران شهریار
زائرت را بازدید آبی سه بار
خضر کوثر خورده از پیمانه ات
تشنه کام جام سقّا خانه ات
مهر تو ما را کمال بندگی است
خاک تو خوشتر زآب زندگی است
طوف قبرت کار روح انبیا
ای تولاّی تو نوح انبیا
رحمتت چون رحمت حقّ متّصل
در زیارتگاه تو دل روی دل
سایه ی گلدسته هایت بر سپهر
دورشان گردیده دائم ماه و مهر
این کبوترها که در کوی تواند
هو کشان گرم هیاهوی تواند
من ندانم کیستم یا چیستم
هر که هستم با ولایت زیستم
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
خراسان می دهد بوی مدینه
خراسان کوه غم دارد به سینه
خراسان را سراسر غم گرفته
در و دیوار آن ماتم گرفته
خراسان! کو امام مهربانت؟
چه کردی با گرامی میهمانت؟
خراسان راز دل ها با رضا داشت
چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت
خراسان کربلای دیگر ماست
مزار زاده ی پیغمبر ماست
خراسان! می دهد خاکت گواهی
ز مظلومی، شهیدی، بی گناهی
به دل داغ امامت را نهادند
امامت را به غربت زهر دادند
دریغا! میهمان در خانه کشتند
چه تنها و چه مظلومانه کشتند
امامِ اِنس و جان را زهر دادند
به تهدید و به ظلم و قهر دادند
ز نارِ زهرِ دشمن، نور می سوخت
سراپا همچو نخل طور می سوخت
ز جا برخاست با رنگ پریده
غریبانه، عبا بر سر کشیده
گهی بی تاب و گه در تاب می شد
همه چون شمع روشن آب می شد
میان حجره ی در بسته می سوخت
نمی زد دم ولی پیوسته می سوخت
ز هفده خواهر والا تبارش
دریغا کس نبودی در کنارش
به خود پیچید و تنها دست و پا زد
جوادش را، جوادش را صدا زد
دلش دریای خون، چشمش به در بود
امیدش دیدن روی پسر بود
پدر می گشت قلبش پاره پاره
پسر می کرد بر حالش نظاره
پدر چون شمع سوزان آب می شد
پسر هم مثل او بی تاب می شد
پدر آهسته چشم خویش می بست
پسر می دید و جان می داد از دست
پسر از پرده ی دل ناله سر داد
پدر هم جان در آغوش پسر داد
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا
زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل
خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا
نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم
باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم
بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا
اشعار شهادت امام رضا(علیه السلام) سازگار
فــراق پــارۀ تــن، میــوۀ دل
کشندهتـر بـود از زهــ
حدیث روز ۲۴ شهریور ماه ۱۴۰۲
#حدیث_امروز
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فراخوان مسابقه
صلح امام حسن علیه السلام
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه
💠 یه خبرایی هست؟؟!!
🎤 استاد پناهیان
#فرج #خدا #ظهور #آماده_باش #امام_زمان #دنیا #امتحان #سخنرانی #استاد_پناهیان
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
آخرین مرحله در عشق به فرزند،
رها کردن فرزند است!
وقتی با اراده خودتان و در زمان مناسب، ریسمان وابستگی را
قیچی کنید،
کودک به استقلال عاطفی می رسد.
#تربیت_فرزند
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه
💠 عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها در روز قیامت
🎤 استاد عالی
#قیامت #بهشت #محشر #فرشته #حضرت_زهرا #جهنم #دانه #مرغ #سخنرانی #استاد_عالی
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
✔️ خداوند براي آينده شما آن چيزي
را ميخواهد كه خودتان براي خودتان ميخواهيد.🔥🌸
✔️گمشده ی ما انسانها در بیرون ما نیست
گمشده ی ما در درون ماست
✔️ آنجا که دنیای درون ما تغییر میکند دنیای بیرون نیز تغییرخواهد کرد.
#تلنگر
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg