⭕️هشتگ برای مملکت فروشان
#پلیس_مجاهد
#دستاوردهای_انقلاب
⭕️قدرت جهانی سپاه،ترس و شکسن دشمنان
#من_هم_یک_پاسدار_هستم
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله وانا اليه راجعون
مشاور و رئیس محترم دفتر ریاست سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
جناب سرهنگ پاسدار سید علی موسوی تبار«زید عزه»
سلام علیکم
رفتن عزیزترین ها، یادآور ناپایداری دنیا و تعلقات آن برای همه ماست و آنچه از او به یاد می ماند تنها خاطره قلبی عاشق، سیمایی پر نشاط و مهربان است که نصیب خانواده و نزدیکان وی می شد.
پدر گوهری ارزشمند و بی همتاست، بزرگی غم از دست دادن پدر را تنها کسانی که این پشتوانه بزرگ را از دست داده اند به درستی درک می کنند؛ خبر درگذشت پدر گرامیتان، واصل و موجب تالم و تاثر گردید؛ تحمل این حادثه گر چه برای شما و بستگان آن مرحوم سخت و ناگوار است اما رضایت به تقدیر الهی و باور به اینکه این کالبد خاکی بر اساس آیه شریفه «وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنْتَهَىٰ»به مقصد نهایی رسیده و ان شاءالله در بوستان سرسبز «جنة المأوی» سکنی گزیده است، دلهای غم دیده را آرام می نماید؛ اینجانب ضایعه درگذشت پدری که صبورانه زیست و صمیمانه روشنی بخشید را تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت واسعه و غفران الهی و برای شما و سایر بستگان، صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت دارم
رئیس سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
سید علیرضا ادیانی
#فقط_جلب_رضای_خدا
شاگردی از استادش درباره ی
جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید
استاد گفت:
به گورستان برو و به مرده ها توهین کن
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد
و نزد او برگشت.
استاد گفت: جواب دادند؟
شاگرد گفت : نه
استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو
و آن ها را ستایش کن
شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر
نزد استاد برگشت.
استاد بار دیگر از او پرسید که
آیا مرده ها جواب دادند؟
و شاگرد گفت : نه
استاد گفت: برای جلب رضایت خدا
همین طور رفتار کن
✔️نه به ستایش های مردم توجه کن
و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان
✔️بدین صورت است که می توانی
راه خودت را در پیش گیری
🕗 #آشنای_راه ۱۱ | هم بازی
راوی ◀️ حجت الاسلام و المسلمین حسین مصباح
🔸سال های آخر نمی توانست به راحتی بنشیند؛ حتی برای نماز. ولی آن روز تا بچه ها را دید، درد پا یادش رفت و ناخود آگاه بدون کمک نشست کنارشان. عرق چینش را گذاشت سر یکی از بچه ها و بعد گفت:«کلاه بابا رو نمی دی؟»
🔹این را گفت که ندهد. عرق چین بین بچه ها دست به دست می شد و او با صدای بلند می خندید. از شوخی با بچه ها کیف می کرد. بچه های کوچک تر را بغل می گرفت و با همان حال آن قدر قرآن می خواند و مطالعه می کرد که خوابشان ببرد.
🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره)