eitaa logo
روابط عمومی خراسان رضوی
348 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
50 فایل
خرسندیم با ما همراهید🌹🙏🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام مقام معظم رهبری(مدظله العالی): شهادت مرگ تاجرانه و مرگ آدم های زرنگ است
💢سردار رادان در یادواره شهدای مهندسی فراجا در قم: 🔹حقیقت برگزاری یادواره شهدا این است که شهدا براساس اثر وجودی خود، ما را مهمان آیین هایی می‌کنند که به نام آنان برگزار می‌شود/
💢 ‏نگاهی به تحصیلات همسران رؤسای جمهوری ایران: 🔹 • عفت مرعشی - همسر مرحوم رفسنجانی (اطلاعاتی در دست نیست) • زهره صادقی - همسر سید محمد خاتمی ( اطلاعاتی در دست نیست!) • أعظم‌السادات فراحی - همسر محمود احمدی‌نژاد: فارغ‌التحصیل مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت • صاحبه عربی - همسر حسن روحانی (اطلاعاتی در دست نیست!) 🔹 دکتر جمیله علم‌الهدی - همسر سیدابراهیم رئیسی: دکتری فلسفه تعلیم و تربیت از دانشگاه تربیت مدرس و دانشیار و عضو هیئت علمی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی. مؤسس و رییس پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی. مؤلف بیش از ۱۰ عنوان کتاب. 🔹 تحصیل کرده‌های همسران رؤسای جمهور، به طور رسمی، همسر محمود احمدی نژاد و سید ابراهیم رئیسیه! حالا ببینید کیا دارن مسخره می‌کنن!‌ ‌
🎥 نخستین یادواره شهدای مهندسی و پدافند فراجا با حضور فرمانده کل انتظامی کشور در قم برگزار شد. تا کنون 58 نفر در مجموعه فراجا در راستای ماموریت های مهندسی به شهادت رسیده اند.
🎥 سردار حسن مُفخمی فرمانده انتظامی استان مازندران در ساحل بابلسر: 🔹تو این استان، تو این شهرستان‌های ما(سواحل ما )، خدای نکرده کسی خواست ناهنجاری کنه، به حکم قانون گردنش رو بشکنین پاسخش هم با من. ✅
🔷فرماندهان عالی سپاه و بسیج باید این مطالبه مهم رهبر معظم انقلاب (استفاده از تجربه کمیته ها) را محقق کنند. ⬅️ اگر به این مطالبه عمل می شد، این وضعیت حجاب و عفاف به وجود نمی آمد❗️ 🔰رهبر معظم انقلاب در یکی از دیدارهای خود با بسیجیان، فرمودند: " بسیج در همه‌ی کشور، راهبرد و تاکتیکِ آماده داشته باشد؛ در مقابل حوادث گوناگون، تاکتیک‌ها و راهبردهای آماده داشته باشید؛ هم در زمینه‌های دفاع سخت و نیمه‌سخت، هم در زمینه‌های گوناگون دیگر. غافلگیر نشوید؛ سعی کنید در هیچ قضیّه‌ای غافلگیر نشوید. تجربه‌ی کمیته‌ها در سال ۶۰ تجربه‌ی خوبی است، از آن تجربه استفاده بشود. کمیته‌های انقلاب اسلامی در سال ۶۰ در محلّات مختلف، در جاهای مختلف، حضور داشتند؛ هم حضور داشتند؛ هر حادثه‌ای که در آن منطقه رخ میداد، اوّل چشم انسان می‌افتاد به برادران کمیته. البتّه آنها تازه‌کار بودند، آگاهی‌های امروز شما را، توانایی‌های امروز شما را اصلاً نداشتند، امّا حضور دائمی داشتند؛ این حضور دائمی خیلی مهم است
💢تولد دختر شهید مدافع امنیت زنجانی در کنار مزار پدر* 🔹️مراسم جشن تولد 8 سالگی "فاطمه هادی" دختر "شهید والامقام مهدی هادی" از شهدای مدافع امنیت استان زنجان در گلزار شهدای شهرستان سلطانیه و در جوار مزار این شهید والامقام با حضور جمعی از مردم شهیدپرور سلطانیه و دوستان دختر شهید هادی برگزار شد.
شهادت مجاهدان مؤتلفه اسلامی 26 خرداد 1344 26 خرداد ماه یادآور سحرگاه خونینی است که رژیم شاه چهار مؤمن مجاهد را به سبب ایمان به خدا و تعهد به مرجع و فقیه عادل زمان و رهبر انقلاب اسلامی و به جرم دفاع از اسلام ناب محمدی (ص) و اعدام انقلابی حسنعلی منصور ، مزدور آمریکا ، به میدان تیر آوردند تا به خیال خام خود آنها را بکشند و یاران امام خمینی (ره) و اسلام را بترسانند. اما آنها همانند رهبرشان ، دلی آرام و قلبی مطمئن داشتند و با لبی پر لبخند به شهادت لبیک گفتند و جاودانه تاریخ دارای حیات طیبه شدند و خون پاکشان ، شوری دیگر در دل مردم خداخواه آفرید. جمعیت مؤتلفه اسلامی ، در اوایل سال 1342 با نظر حضرت امام خمینی (ره) تشکیل شد. پیش از آن اعضای این جمعیت خصوصا در جریان « لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی »‌فعالیت چشمگیری داشتند. اما در سال 42 با پیوند تشکیلاتی گروههای مختلف «‌هیأتهای مؤتلفه اسلامی »‌ تشکیل شد. مؤتلفه شورایی به نام «‌شورای روحانیت » داشت که بر حرکت و برنامه‌های آن نظارت داشت تا امری مغایر شرع و وظایف اسلامی نباشد. این شورا متشکل از شهید مطهری ، شهید بهشتی ، مرحوم حجت‌الاسلام مولایی و آیت‌ا... انواری بود که مورد تأیید حضرت امام بودند . پس از تبعید امام بحث مبارزه مسلحانه در این تشکل جدی‌تر شد و با تأیید شهید مطهری و شهید بهشتی و نیز اذن شرعی آیت‌ا... العظمی میلانی مجاهدان مؤتلفه در تدارک کار بر آمدند ابتدا تصمیم به اعدام شاه داشتند اما این عمل مسیر نشد و حسنعلی منصور نخست وزیر مزدور آمریکا که ننگ تصویب کاپیتولاسیون را بر پیشانی داشت در مقابل مجلس توسط مجاهدان مؤتلفه اعدام شد. پس از این جریان به جز چند نفر بقیه یاران مؤتلفه که در اعدام انقلابی منصور دست داشتند دستگیر شدند و 4 نفر را به اعدام و بقیه را به حبس ابد و حبس 10 تا 15 سال محکوم کردند. سرانجام در سحرگاه 26 خرداد ، شهید حاج صادق امانی ، شهید محمد بخارایی ، شهید مرتضی نیک نژاد و شهید رضا صفارهرندی را به شهادتگاه بردند و دژخیمان رژیم جوانان صدیق اسلام را به رگبار بستند و خون پاکشان را بر زمین ریختند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وزیر امور خارجه جدید ترکیه، چهره‌ای نزدیک به ایران، کسی که موساد و سیا بارها درصدد حذفش بودند. هاکان فیدان چهره خاص دولت اردوغان را بیشتر بشناسید. 🌹
💢‌عامل تیراندازی به زندان اصفهان کشته شد فرمانده انتظامی ‌دلیجان: 🔹خودروی افرادی که به سمت زندان اصفهان تیراندازی کرده بودند، پس از ورود به شهرستان دلیجان استان مرکزی توسط پلیس شناسایی شد. 🔹سرنشین خودرو پس از ناتوانی در فرار از دست ماموران پلیس، وارد هسته مرکزی شهر شد و اقدام به تیراندازی به سمت ماموران و تعدادی از شهروندان کرد که در نهایت در جریان تیراندازی پلیس، مجروح و در بیمارستان فوت کرد.
💢جاسوس انگلیس در ایران؛ سفیر انگلیس در پاکستان شد یکی از افسران بلندپایه و باسابقه سرویس جاسوسی MI6 به نام "خانم جین ماریوت" به عنوان سفیر انگلیس در پاکستان منصوب شد. البته با توجه به سوابق استعماری انگلیس در شبه قاره هند و تشکیل کشورهای همسود، از سفیر انگلیس در پاکستان به عنوان کمیسر عالی یاد می‌شود!
🔺قتل سرباز وظیفه به دست افراد ناشناس فرماندار شهرستان رودان: 🔹ساعت ۳:۱۷ بامداد امروز سرباز وظیفه مرتضی صالحی با سلاح سرد زخمی و پس از انتقال به بیمارستان جان باخت. 🔹حادثه امنیتی نبوده و تلاش برای دستگیری ضارب و یا ضاربان ادامه دارد.
من تصور می‌کنم بهترین تعریفی که می‌توان از انسان کرد این است: «انسان، عبارت‌است از موجودی که به همه چیز عادت می‌کند...!» یادداشت‌هایی از خانۀ مُردگان |
هیچ چیزی به اندازۀ خوب گوش‌کردن به صحبت‌های یک نفر، باعث ایجاد انگیزه در او نمی‌شود...
آیا میدانید که بام ایران کجاست؟ به شهر بروجن از استان چهار محال و بختیاری لقب بام ایران را داده اند. بروجن در ارتفاع ۲۱۹۷ متر از سطح دریا قرار دارد.
🖌📚وجدان بیدار دهه 1990، عکسی از یک کرکس که منتظر مرگ دخترکی گرسنه برای خوردن جسد او بود، به طور گسترده ای منتشر شد. این عکس در سال 1993/94 در طول قحطی سودان توسط کوین کارتر، عکاس خبری اهل آفریقای جنوبی، گرفته شد و بعداً برای این 'عکس شگفت انگیز' جایزه پولیتزر را کسب کرد. ادر حالی که از کوین کارتر برای 'مهارت عکاسی استثنایی' اش در شبکه های خبری و تلویزیونی بین المللی سراسر جهان تمجید میشد، ثمره این دستاورد و شهرت تنها چند ماه بیشتر طول نکشید، زیرا بعداً افسرده شد و خودکشی کرد! افسردگی کوین کارتر زمانی آغاز شد، که در یکی از این مصاحبه ها (برنامه تلفنی)، کسی تماس گرفت و از او پرسید که برای دخترک چه اتفاقی افتاد؟ او به سادگی پاسخ داد: "من منتظر نماندم تا بعد از این عکس ببینم چه اتفاقی می افتد، چون باید به پروازم میرسیدم.." سپس تماس گیرنده گفت: "من به شما می گویم که در آن روز دو کرکس وجود داشت و یکی دوربین داشت." این موضوع مثل خوره به جان کارتر افتاده بود، منجر به افسردگی شد و خودکشی کرد. کوین کارتر می توانست هنوز زنده باشد و حتی شهرت بیشتری داشته باشد، اگر فقط آن دخترک را به مرکز تغذیه سازمان ملل می رساند.
47.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ یازدهمین دوره تربیت تعالی سال ۱۴۰۲ مزین به نام شهید محمدرضا کارور ویژه خانواده‌ محترم شهدای مهندسی (اولین یادواره شهدای مهندسی و پدافند غیر عامل فرماندهی انتظامی ج.ا.ایران با حضور سردار فرمانده محترم انتظامی ج.ا.ایران)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ روایت طنزآمیز حضرت امام (ره) از نوع شهادت شهید رجایی در مراسم تنفیذ ایشان 🔻اسمشو پیش بینی نمی گذارم. ولی خب شاید حضرت امام داشتند ایشون را از شهادتشون که 27 روز بعد از بیانات رخ داد، شوخی شوخی آگاه می کردند. شوخی ولی خدا را هم جدی بگیرید😅
. ♻️ دانش آموز سیزده ساله انگلیسی بخاطر پوشیدن جوراب کوتاه جریمه شد. به اولیویا دانش آموز ۱۳ ساله انگلیسی گفته شد قوزک پاش معلومه و اینکار باعث حواس پرتی و عدم تمرکز معلم و دانش آموزان میشه و سه روز او را به مدرسه راه ندادند. این قوانین در حالی در کشورهای غربی اجرا می‌شود که تمام رسانه‌های آنها و همچنین مزدوران فارسی زبان بر خلاف این ترویج می شود. خانواده های ایرانی که جورابهای کوتاه دخترانشان را بافرهنگی می دانند. اندکی تفکر
بوقت حاج قاسم این عکس حاج‌قاسم سلیمانی‌ست در خیابانهای پایتخت ایتالیا يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ... خواستند نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش كنند، در حالى كه خداوند كامل كننده نور خويش است، هرچند كافران ناخشنود باشند.(صف ۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😇 قدمت آمریکا و درختان دانشگاه شهید بهشتی 🤨 کاری به اشتباه بودن و نبودن اظهارنظر خانم جمیله علم‌الهدی (همسر رئیس‌جمهور)، درباره سن درختان دانشگاه شهید بهشتی ندارم. 😏 همین‌که ایشان، خواسته یا ناخواسته، جریان غرب‌گرا را به تکاپو انداخته که ناچار شوند با رجوع به تاریخ و استناد به سال تأسیس دانشگاه و تصاویر قدیمی موجود از آن، قدمت آمریکای غصب‌شده توسط کریستوبال کُلُنِ اسپانیایی (همان کریستف کلمب) را نسبت به درختان این دانشگاه ثابت کنند، یعنی «مدینهٔ آمال غرب‌زدگان (آمریکا)، قدمت چندانی ندارد که اگر داشت، آن‌قدر بدیهی بود که نیازمند این‌همه به‌تکاپو افتادن جهت اثبات آن، نبود». 😐 ضمن این‌که در زمان رسمیت‌یافتن و اعلام استقلال آمریکا در سال ۱۷۸۳م (که محصول هولوکاست آمریکایی و بزرگ‌ترین نسل‌کشی تاریخ بشر با کشتار قریب به ۱۰۰میلیون از بومیان محلی است)، به گواه تاریخ معاصر، درختانی با قدمت هزارساله در ایران، موجود بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن نه روسری نه تو سری اما روسری سرنخه و توسری فقط یه بهونه... داستانی که اینا شروع کردن ، تازه سر نخه و ته نخ ، فاجعه ایه که اینجا داره ازش حرف میزنه... ملتی که قرار بود با لاله زار، فیلم فارسی، جشن هنر و کاخ جوانان شود، کرد و بیش از ۲۵۰ هزار داد... حالا یک عده فریب خورده ، یک جنبشی راه انداخته اند ، اسمش را گذاشته اند انقلاب... شهید نمی دهند ، چون اصلا اعتقادی به شهادت ندارند. یک عده به اصطلاح هم در ظاهر انقلابی اند اما در باطن به همان فکر میکنند که آنها نیز... توییت ها و موضع گیری هایشان ، باطنشان را لو می دهد. این را کسی باقی نمانده که نداند و آنها را نشناسد. اما خواستم بگویم ، دست همان بیش از ۲۵۰ هزار ، و دعایشان برای نگاه داشتن آن ، کافیست . آن انقلاب جنسش از خون و نور است . این انقلاب تازه از تخم در آمده ، اما جنسش از پلاستیک و هرزگی ست. و‌ اما ، آن کجا و این کجا !
🔺فرق می‌کنه. هرچقدر هم دشمن باشی، فرق بین این دو زیاده. خیلی زیاد.
🔷 جزئیات انهدام تیم اشرار مسلح در شهرستان هامون ♦️سردار جلیلیان فرمانده انتظامی سیستان وبلوچستان: با انجام کار دقیق اطلاعاتی مشخص شد تیمی از اشرار مسلح با خودرو های پژو حامل مهمات جنگی به قصد ضربه زدن به امنیت و انجام عملیات خرابکارانه در سطح استان فعال شده اند. ♦️از همان لحظات ابتدایی، تیم هایی متشکل از نیروهای اطلاعاتی، سپاه و انتظامی، رصد، تعقیب و مراقبت این تیم از اشرارمسلح را در دستور کار قرار دادند. ♦️اعضای این تیم مسلحانه که با خودرو پژو بدون پلاک در یکی از منطقه شهرستان هامون در حال تردد بودند متوجه حضور ماموران شده و درگیری مسلحانه آغاز و سپس به سمت روستاهای شهرستان هامون متواری می شوند. ♦️در ادامه عملیات اشرار مسلح در یکی از روستا‌ها محاصره و با آتش سنگین نیرو‌های امنیتی روبه رو شده که درجریان  این درگیری ۲ نفر شرور مسلح به هلاکت می‌رسد.   ♦️در پاکسازی منطقه درگیری و در اقدام به موقع و کار اطلاعاتی گسترده ماموران انتظامی موفق شدند ۴ نفر از عوامل مرتبط با این تیم اشرار مسلح رل شناسایی و در اقدامی هماهنگ و منسجم در واکنش سریع ماموران انتظامی شهرستان هامون در مناطق روستای اطراف هامون دستگیر می‌شوند. ♦️با توجه به کشف مقادیر زیادی انواع  مهمات جنگی  شامل نارنجک، فشنگ گرینوف، فشنگ کلاش و دیگر مهمات جنگی از این تیم مسلح، دراین عملیات یکی از بسیجیان منطقه به نام اردشیر خطیبی به فیض شهادت نائل آمد و دو نفر دیگر از نیرو‌های بسیجی مجروح شده و به مراکز درمانی منتقل می‌شوند. ♦️سردار جلیلیان ضمن تبریک و تسلیت شهادت این بسیجی مدافع امنیت به مردم شهید پرور استان گفت: با توجه به دستگیری ۴ نفر از اشرار مسلح این تیم تحقیقات در این خصوص همچنان ادامه دارد.
✍️ 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت و نمی‌دانست از پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. 💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. 💠 مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد و ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!» 💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمی‌خوام شما رو کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید که با در بستر خواب خزیدم و از طنین بیدار شدم. 💠 هنگامه رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم از جا بلند شدم. سال‌ها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت می‌کشیدم و می‌ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در این خانه دلم می‌خواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمی‌برد که میان بستر از درد دست و پا می‌زدم. 💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی‌اختیار گریه می‌کردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!» دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. 💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله می‌بارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«می‌تونم بیام تو؟» پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی می‌فهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. 💠 مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار می‌داد و دل من در قفس سینه بال بال می‌زد که مستقیم نگاهم کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟» طوری نفس نفس می‌زد که قفسه سینه‌اش می‌لرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟» 💠 از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس می‌کردم به گریه‌هایم کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :«دوسش دارید؟» دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال می‌کرد که خودم برای شدن پیش‌دستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!» 💠 چشمانش درهم شکست و من دیگر نمی‌خواستم سعد شوم که با بغضی قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!» یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا می‌خواید برید؟» شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :«من کی از رفتن حرف زدم؟»...