🔰 #دانش_نظامی: هگزاکوپتر مسلسل؛ راهکاری برای تقویت سریع و کم هزینه مرزبانی ایران
با بررسی تجهیزات فعلی نیروهای مرزبانی ایران، به نظر میرسد جلیقه های ضدگلوله سبک و همچنین تسلیحات جدید در کنار خودروهای زرهی همچون طوفان و کیا به جای تویوتا نیاز ضروری مرزبانان ماست. این موارد نیاز روز هر کشوری با مرزهای ناامن است و علاوه بر این، پیشرفت روزانه صنعت پهپادی ایران نیز پاسخ های بسیار سریع به تهدیدات مرزی را فراهم مینماید. بر این اساس، از تسلیحات موجود در رزم نیروهای مسلح استفاده کرده و به طرح یک هگزاکوپتر مسلح به نوعی مسلسل پرداختهایم که نمونه تک تیرانداز آن در آمریکا ساخته و به خدمت گرفته شده است.
#مرزبانان_هوشمند
امام جمعه اصفهان، در دیدار با فرمانده انتظامی کشور گفت: بحث بیحجابی، امری عادی نیست؛ نباید لحظه ای کوتاه آمد وعقب نشینی کرد
سید یوسف طباطبایی نژاد، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اصفهان در در دیدار با احمدرضا رادان، فرمانده انتظامی کشور که به منظور تکریم و معارفه فرمانده انتظامی استان در اصفهان حضور یافته بود، گفت:بحث بیحجابی سازماندهی شده و ترویج برهنگی در سطوح جامعه، امری عادی نیست بلکه به مثابه تعرض به آرمان های انقلاب و مبارزه با اصول اسلام است و نباید لحظه ای از این حربه جدید دشمن در عرصه جنگ فرهنگی کوتاه آمد وعقب نشینی کرد./
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پخش خبر برگزاری بیست و هشتمین دوره مسابقات استانی قرآن کریم کارکنان پایور و وظیفه فرماندهی انتظامی استان همدان از سیمای مرکز استان همدان
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ رجز خوانی حماسی پاسداران یگان ویژه استان البرز
🔺رجز خوانی حماسی و زیبای پاسداران یگان ویژه از تبار محسن حججی ها در حضور سردار هداوند فرماندهی انتظامی استان البرز
🔺ما را بُکُشید…
#پلیس_ترازانقلاب
❄️بهترين روش براى كار كردن
#نهج_البلاغه
📿قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِير مَملُول مِنْهُ
❇️«كار كم اما مستمر (و پرنشاط) از كار بسيار امّا ملالت آور (و زودگذر) بهتر است»
✍هدف امیرالمومنین عليه السلام از اين گفتار حكيمانه اين است كه نبايد همچون كسانى بود كه وقتى مدح و فضيلت كارى را مى شنوند با شتاب به آن روى مى آورند و به صورتى خسته كننده آن را انجام مى دهند ولى چيزى نمى گذرد كه از آن ملول شده رهايش مى سازند.
🔷چه بهتر كه انسان كار سبك ترى را انتخاب كند و همواره پرنشاط آن را انجام دهد. اين سخن، هم درمورد عبادات صادق است و هم درمورد مسائل اخلاقى و كمك هاى اجتماعى و فراگيرى علم و دانش و مانند آن.
#نهج_البلاغه
#حکمت_444
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🎥بازداشت عاملان قتل مولوی «کریم بخش سپاهی»
🔹فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان:در پی قتل مسلحانه مولوی «کریم بخش سپاهی» امام جماعت مسجد روستای «کوران» شهرستان مهرستان در تاریخ هفتم آذرماه ۱۴۰۱، تیم ویژه تحقیق و تفحص پرونده موفق شدند عاملان قتل را در مخفیگاهشان پس از ۶ ماه زندگی مخفیانه دستگیر کنند.
🔹عامل اصلی و همدست او در بازجویی اولیه به قتل مولوی کریم بخش سپاهی اعتراف و انگیزه خود را اختلاف عنوان کردند.
5.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 خاطرهای شنیدنی از سفر سردار شهید حاج حسین خرازی به مشهد مقدس به روایت احمدرضا واعظ
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 منتظر پاسخم حتی لحظهای صبر نکرد، در را پشت سرش آهسته بست و همه در و دیوار دلم در هم کوبیده شد که شیشه بغضم شکست.
به او گفته بودم در #ایران جایی را ندارم و نمیفهمیدم چطور دلش آمد به همین سادگی راهی ایرانم کند که کاسه چشمانم از گریه پُر شد و دلم از ترس تنهایی خالی!
💠 امشب که به #تهران میرسیدم با چه رویی به خانه میرفتم و با دلتنگی مصطفی چه میکردم که این مدت به عطر شیرین محبتش دل بسته بودم.
دور خانه میچرخیدم و پیش مادرش صبوری میکردم تا اشکم را نبیند و تنها با لبخندی ساده از اینهمه مهربانیاش تشکر میکردم تا لحظهای که مصطفی آمد. ماشین را داخل حیاط آورد تا در آخرین لحظات هم از این #امانت محافظت کند و کسی متوجه خروجم از خانه نشود.
💠 درِ عقب را باز کردم و ساکت سوار شدم، از آینه به صورتم خیره ماند و زیر لب سلام کرد. دلخوری از لحنم میبارید و نمیشد پنهانش کنم که پاسخش را به سردی دادم و دیدم شیشه چشمانش از سردی سلامم مِه گرفت.
در سکوتِ مسیر #داریا تا فرودگاه دمشق، حس میکردم نگاهش روی آینه ماشین از چشمانم دل نمیکَند که صورتم از داغی احساسش گُر گرفت و او با لحنی ساده شروع کرد :«چند روز پیش دو تا ماشین بمبگذاری شده تو #دمشق منفجر شد، پنجاه نفر کشته شدن.»
💠 خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمیخواست دلبسته چشمانم بماند که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد :«من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه!»
لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت میکرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد :«اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتنتون مخالفت نمیکنم. ایران تو امنیت و آرامشه، ولی #سوریه معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم.»
💠 بهقدری ساده و صریح صحبت میکرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد :«من #آرامش شما رو میخوام، نمیخوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحتتره.»
با هر کلمه قلب صدایش بیشتر میگرفت، حس میکردم حرف برای گفتن فراوان دارد و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید :«سر راه فرودگاه از #زینبیه رد میشیم، میخواید بریم زیارت؟»
💠 میدانستم آخرین هدیهای است که برای این دختر #شیعه در نظر گرفته و خبر نداشت ۹ ماه پیش وقتی سعد مرا به داریا میکشید، دل من پیش زینبیه جا مانده بود که به جای تمام حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم :«بله!»
بیاراده دلم تا دو راهی زینبیه و داریا پر کشید، #نذری که ادا شد و از بند سعد آزادم کرد، دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که میخواست بر قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد :«بلیطتون ساعت ۸ شب، فرصت #زیارت دارید.»
💠 و هنوز از لحنش حسرت میچکید و دلش دنبال مسیرم تا ایران میدوید که نگاهم کرد و پرسید :«ببخشید گفتید ایران جایی رو ندارید، امشب کجا میخواید برید؟»
جواب این سوال در حرم و نزد #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) بود که پیش پدر و مادرم شفاعتم کند و سکوت غمگینم دلش را بیشتر به سمتم کشید :«ببخشید ولی اگه جایی رو ندارید...»
💠 و حالا که راضی به رفتنم شده بود، اگرچه به بهای حفظ جان خودم، دیگر نمیخواستم حرفی بزنم که دلسوزیاش را با پرسشم پس دادم :«چقدر مونده تا برسیم #حرم؟»
فهمید بیتاب حرم شدهام که لبخندی شیرین لبهایش را بُرد و با خط نگاهش حرم را نشانم داد :«رسیدیم خواهرم، آخر خیابون حرم پیداست!» و چشمم چرخید و دیدم #گنبد حرم در انتهای خیابانی طولانی مثل خورشید میدرخشد.
💠 پرده پلکم را کنار زدم تا حرم را با همه نگاهم ببینم و #اشکم بیتاب چکیدن شده بود که قبل از نگاهم به سمت حرم پرید و مقابل چشمان مصطفی به گریه افتادم. دیگر نمیشنیدم چه میگوید، بیاختیار دستم به سمت دستگیره رفت و پایم برای پیاده شدن از ماشین پیشدستی کرد.
او دنبالم میدوید تا در شلوغی خیابان گمم نکند و من به سمت حرم نه با قدمهایم که با دلم پَرپَر میزدم و کاسه احساسم شکسته بود که اشک از مژگانم تا روی لباسم جاری شده بود.
💠 میدید برای رسیدن به حرم دامن صبوریام به پایم میپیچد که ورودی حرم راهم را سد کرد و نفسش به شماره افتاد :«خواهرم! اینجا دیگه امنیت قبل رو نداره! من بعد از #زیارت جلو در منتظرتون میمونم!»
و عطش چشمانم برای زیارت را با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد :«تا هر وقت خواستید من اینجا منتظر میمونم، با خیال راحت زیارت کنید!»...
#ادامه_دارد
#دمشق_شهرِ_عشق
#گزارش_تصویری
🔸 سومین یادواره شهدای مدافع حرم و امنیت استان گلستان
📍مصلی وحدت گرگان