6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 امام خامنهای: تعویق در #فرزندآوری ناشکری است.
🍃🌹🍃
❗️از جواب سخت خدا بترسیم!!
https://eitaa.com/PR_Police
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای #حرم آغوشش را برای قلبم گشود و من پس از اینهمه سال جدایی و بیوفایی از در و دیوار حرم خجالت میکشیدم که قدمهایم روی زمین کشیده میشد و بیخبر از اطرافم ضجه میزدم.
از شرم روزی که اسم زینب را پس زدم، از شبی که #چادرم را از سرم کشیدم، از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم و حالا میدیدم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دوباره آغوشش را برایم گشوده که با دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم بلکه این زینب را ببخشد.
💠 گرمای نوازشش را روی سرم حس میکردم که دانهدانه گناهانم را گریه میکردم، او اشکهایم را میخرید و من #ضریحش را غرق بوسه میکردم و هر چه میبوسیدم عطشم برای #عشقش بیشتر میشد.
با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم، میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی #ایران شوم که تمنا میکردم گره این دلبستگی را از دلم بگشاید و نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود.
💠 حساب زمان از دستم رفته بود، مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور #حضرت_زینب (علیهاالسلام) راحت نبود که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم.
گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُر از اشکم در #صحن دنبال مصطفی میگشتم که نگاهم از نفس افتاد. چشمان مشکی و کشیدهاش روی صورتم مانده و صورت گندمگونش گل انداخته بود.
💠 با قامت ظریفش به سمتم آمد، مثل من باورش نمیشد که تنها نگاهم میکرد و دیگر به یک قدمیام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بیصدا زمزمه کرد :«تو اینجا چیکار میکنی زینب؟»
نفسم به سختی از سینه رد میشد، قلبم از تپش افتاده و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را ببینم. صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم و زیر محاسن کم پشت مشکیاش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت و به نفسنفس افتادم.
💠 باورم نمیشد او را در این حرم ببینم و نمیدانستم به چه هوایی به #سوریه آمده که نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمیزدم.
در این مانتوی بلند مشکی #عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه #حجابم را تماشا میکرد و دیگر صبرش تمام شده بود که با هر دو دستش در آغوشم کشید و زیر گوشم اسمم را #عاشقانه صدا میزد.
💠 عطر همیشگیاش مستم کرده بود، تپش قلبش را حس میکردم و دیگر حال و هوا از این بهتر نمیشد که بین بازوان #برادرانهاش مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم و او با نفسهایش نازم را میکشید که بدنش به شدت تکان خورد و از آغوشم کنده شد.
مصطفی با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند، ابوالفضل غافلگیر شده بود، قدمی کشیده شد و بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد.
💠 هنوز در هیجان دیدار برادرم مانده و از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم :«برادرمه!»
دستان مصطفی سُست شد، نگاهش ناباورانه بین من و ابوالفضل میچرخید و هنوز از ترس مرد غریبهای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد.
💠 ابوالفضل سعد را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت که با تنفر دستانش را رها کرد، دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد :«برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده #سوریه؟»
در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید، پیشانیاش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود که به سمتمان آمد و بیمقدمه از ابوالفضل پرسید :«شما از نیروهای #ایرانی هستید؟»
💠 از صراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید و به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد :«دو سال پیش خواهرم به خاطر تو قید همه ما رو زد، حالا انقدر #غیرت نداشتی که ناموست رو نکشونی وسط این معرکه؟»
نگاه #نجیب مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد، از همین یک جمله فهمید چرا از بیکسیام در ایران گریه میکردم و من تازه برادرم را پیدا کرده بودم که با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم و مصطفی امانم نداد :«من جا شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!»
💠 در برابر نگاه خیره ابوالفضل، بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید و به رفتنم راضی شده بود که صدایش لرزید :«تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!»...
#ادامه_دارد
#قسمت_بیست_و_ششم
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید سیاست چقدر پیچیدست!
اینکه میگن سیاست پدر مادر نداره ینی همین
استاد پریگوژین صبح میگه مسکو رو میگیرم، عصر توافق میکنه و برمیگرده آفریقا!
همه هم آچمز موندن که چی شده، چی نشده!؟
بعد یه عده که فرق سیاست رو با دلستر نمیفهمن، میان در موردش نظر میدن
💐 اعلام شد 💐
✅ #فراخوان بیست و پنجمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس و مقاومت
🔸 بخش عمومی شعر دفاع مقدس و مقاومت
🔸دفاع مقدس و شعر مقاومت بین المللی اسلامی
🔸دفاع مقدس، ولایت محوری و جهاد تبیین
🔸دفاع مقدس و شهدای مدافع امنیت
🔸دفاع مقدس و جنگ نرم
🔸دفاع مقدس، کودک و نوجوان
🔸دفاع مقدس و نقش زنان
🔸دفاع مقدس و مضامین عاشورایی
🔸دفاع مقدس و شهدای روحانی
🔸دفاع مقدس، دانشجو و دانش آموز
🔸طنز در شعر دفاع مقدس
🔸دفاع مقدس و سرود و ترانه
🗓 مهلت ارسال آثار تا پایان شهریور ماه 1402
💢"شهدای مرزی ما مظلومند..."
#رهبر_معظم_انقلاب
پدر مرزبان شهید محمد لطفی:
به پسر شهیدم افتخار می کنم و اگر نیاز باشه پسری ندارم ولی خودم برای کشورم لباس رزم می پوشم
جهت شادی روح شان صلوات
#شهید
متن کامل خطبه غدیر.pdf
حجم:
536.6K
ترجمه فارسی خطبه غدیر
منبع مسابقه یاد شده
منتظر حضور گرمتان هستیم
🔰منافقان یاران شیطان
امام علی «علیه السلام»
( منافقان ) باطل مى گويند ولى حق جلوه مى دهند، بد وصف مى كنند و زيبا مى نمايانند. راه سخت و تنگ باطل را آسان جلوه مى دهند، و از راه حق بر اين پايه كه راهى سخت و تنگ است مى ترسانند. اينان ياران شيطان، و زبانه هاى آتشند، «آنان حزب شيطانند، و بدانيد حزب شيطان زيانكارانند
(نهج البلاغة ، خطبه 185)
#نهجالبلاغه
#کلام_مولا
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽❣#سلام_امام_زمانم❣﷽
سلام بر تو ای مولایی که دستگیر درماندگانی،بشتاب ای پناه عالم
که زمین و زمان درمانده شده!
السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته
🌼 سلام بر تو ای فريادرس
🌼 و ای رحمت گسترده
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🔴 فراز هایی منتخب از خطبه غدیر
پیامبر اکرم ص، درخطبه غدیر فرمودند:
⚪️…مَعاشِرَالنّاسِ ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالی إِلَی، وَ أَنَا أُبَینُ لَکمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَی مِراراً ثَلاثاً یأْمُرُنی عَنِ السَّلامِ رَبّی - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کلَّ أَبْیضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیی وَ خَلیفَتی ( عَلی أُمَّتی ) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی ......
🔴 ای مردم ‼️
آنچه بر من فرود آمده ، در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم :
🔴 همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم ( منظور همه ی مردم)
🔴 که علی بن ابی طالب برادر ، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده .
⚪️ جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است .
و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که :
🔴 « همانا ولی ، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و مومنانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند .»
(آیه ۵۵- سوره مبارکه مائده)
⚪️ و هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و او در هر حال #رضای خداوند را می جوید.( اشاره به اخلاص امام علیه السلام *)
🔴 و من از جبرئیل درخواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از این مأموریت معاف فرماید ‼️
زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را می دانم همانان که خداوند در کتاب خود در وصفشان فرموده :
يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ
«به زبان آن را می گویند که در دل هایشان نیست.»
( آیه ۱۱- سوره مبارکه فتح)
🔴نکته ۱:
کلمه " أخ" ، به معنای هم شأن و هم وزن است.
🔴 نکته ۲:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صراحتا به حجاج حاضر در محل می گوید که متقین بین شما اندک و منافقین متظاهر زیادند