eitaa logo
روابط عمومی خراسان رضوی
348 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
50 فایل
خرسندیم با ما همراهید🌹🙏🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴اعلام زمان وداع و تشییع شهید مدافع وطن 🔶 آیین وداع و تشییع پیکر شهید مدافع وطن، ستوان دوم رضا شیخی امروز و فردا در استان برگزار می‌شود. 🔹آیین وداع با شهید ؛ ساعت ۱۵ در شهر پل سفید ، ۱۵:۳۰ در شهر زیراب ، عصر امروز در شهرستان قائمشهر و ساعت ۲۱ امشب در گلزار شهدای گمنام شهرستان نکا . 📌 پیکرپاک شهید ساعت ۹صبح فردا چهارشنبه، از مقابل سپاه ناحیه نکا (توپخانه سابق) تا گلزار شهدای این شهرستان تشییع و خاکسپاری خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آتش سوزی در هتل محل اقامت زائران ایرانی در نجف 🔹منابع خبری از آتش سوزی در هتل شش طبقه قصر الشفاعه در منطقه قدیمی نجف خبر دادند که گفته می‌شود محل اقامت زائران ایرانی بوده است. 🔹سازمان آتش نشانی نجف اطفای حریق و خارج کردن زوار را آغاز کرده و تاکنون ۱۶۰ زائر از هتل خارج شده اند. 🔹تا این لحظه بیش از ۳۰ زائر به علت مشکل تنفسی به بیمارستان حکیم نجف انتقال داده شده اند که برخی از آن‌ها از زائران ایرانی هستند.
🌹🍃 چند آيه زيبا : 👌👌👌 ❤️گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟ گفت: «انَّ مع العسر یسرا» "قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6) 💛گفتم: واقعا؟! گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا» حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7) 💚گفتم: خب خسته شدم دیگه... گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53) 💙گفتم: انگار منو فراموش کردی! گفت:«اذکرونی اذکرکم» منو یاد کن تا یادت باشم. 💜گفتم: تا کی باید صبر کرد؟! گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا» تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63) «انّی اعلم ما لاتعلمون» من چیزایی میدونم که شما نمیدونید. (بقره/ 30) ❤️گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟ گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله» حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم میکنم. (یونس/ 109) 💛ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!) گفت: «الیس الله بکاف عبده» من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع با پیکر مطهر شهیدغریبی و شهید غلامی با حضور حماسی مردم ولایت مدار اهواز
وداع فرمانده انتظامی خوزستان با پیکر دو همرزم شهیدش شهید علی غلامی و شهید سلمان غریبی ‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
بابای خوبم شهادتت مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیین وداع با پیکر شهدای نظم امنیت ایذه در اهواز ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گل های بهشت سایبانت بابا یک دسته ستاره ارمغانت بابا دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت بابا
✍️ 💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد:«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی،تو کجا میخوای بیای؟» از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست که بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست ومی‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش میدرخشد و به‌نرمی میلرزد. 💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت ازجا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند ودیگر برنگشت. باران احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد:«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» 💠 ومن از همان سحر حرم منتظر بودم حرفی بزند وامشب قسمت شده بود شرح را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید:«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم،گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد:«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخرعمر بهم اعتمادکنید؟» 💠 طعم به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سربه زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر در زینبیه عقدکردیم. 💠 کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین را خرج کرد:«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای در تمام رگ‌هایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را درهم شکست. 💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره عقد مانده بود،تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید و همچنان رگبار گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. 💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد وحشتزده‌اش را می‌شنیدم:«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!»مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد:«زینب حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبیده و او می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد.خمیده وارد اتاق شده بود و شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا دراتاق کشید. 💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید که جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر گوشه یکی ازاتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. 💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی دامادی‌اش هراسان دنبال اسلحه‌ای میگشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید:«این بی‌شرف‌ها دارن با مسلسل و دوشکا میزنن، ما با کلت چی‌کار میخوایم بکنیم؟» روحانی مسئول دفتر تلاش می‌کرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجره‌های دفتر را به رگبار بسته بودند. 💠 مصطفی ازکنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنه‌ای دید که لب‌هایش سفید شد،به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبرداد:«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو باسنگچین ببندن؟» من نمیدانستم اما ظاهراً این کار درجنگ شهری عادت شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند:«می‌خوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!» 💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی‌گری ناگهانی‌شان را تحلیل کرد:«هرچی تو حمص وحلب و دمشق تلفات میدن از چشم ایران می‌بینن!دستشون به نمیرسه، دفترش رو میکوبن!» سرسام مسلسل‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد،میترسیدم به دفتر حمله کنند وتنها زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسروبرادرم به خودم میلرزیدم. 💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونه‌های مصطفی از همسر جوانش گر گرفته بودکه سرگردان دور خودش میچرخید. ازصحبت‌های درگوشی مردان دفتر پیدا بودفاتحه این حمله را خوانده‌اند که یکی‌شان با تهران تماس گرفت و صدایش را بلندکرد:«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم کنیم!»
شهادت هنر مردان خداست... مهیا نمودن جایگاه مراسم استقبال و وداع با شهید والامقام سرگرد مهدی اله پور در حرم مطهر حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ (ع)
🏴 محرم آمد و ماه عزا شد برای امنیت جان‌ ها فدا شد به پای انقلاب و اسلام فراجا بار دیگر سابقون شد هم زاهدان و هم ایذه و کل ایران ز خون عاشقان چون کربلا شد🖤...:))) 🕊🌹 حادثه تروریستی خاش؛ زاهدان 🔹 مهدی اله‌پور🌷 🔸 حسن وحیدی🌹 🔹 محمد رضا اسمعیلی 🌷 🔸 رضا شیخی🌹
🔴 فضائلی:‌ خسارت‌های فتنهٔ ۸۸ با خلق یک صحنهٔ تصادفی کم‌رنگ نمی‌شود 🔹عضو دفتر حفظ‌ و نشر آثار رهبر انقلاب:خسارت‌‌های سنگین مادی و معنوی فتنهٔ ۸۸ فراموش نمی‌‌شود و افراطیون یک جريان نمی‌توانند با خلق یک صحنه یا بهره‌برداری از یک صحنه‌ٔ تصادفی و ناخواسته، نقش عوامل مؤثر در آن فتنه را کم‌رنگ یا محو نمایند. ✅
عاشورایی ۵ بر عشق سلام کرده ای برسر نی تفسیر قیام کرده ای برسر نی خون تو و عشق هردو معنای همند تو ختم کلام کرده ای بر سر نی *سیدعلمدار ابوطالبی نژاد_
. ♻️ مقام معظم رهبری مدظله العالی: "همین مسئله‌ که این روزها و وزارت کشور دنبالش هستند، بسیار مسئله‌ است. بله، می‌کنند - مثل همان قضیه‌ بنزین و مثل خیلی از قضایای دیگر - ولی به این جنجال‌ها توجه کنند؛ باید ببینند تکلیف چیست، آن را انجام بدهند." https://khl.ink/f/3389 ✍ پ‌ن: بدیهی است که بعد از اتفاقات سال گذشته و سوءاستفاده‌ای که جریان رسانه‌ای دشمن از آن کرد، لازم است نیروی انتظامی در برخورد با ناهنجاری‌های اخلاقی، به شکلی عمل کنند که بهانه دست دشمن ندهند. علاوه بر این نهادهای دیگر باید قبل از ورود نیروی انتظامی به تکلیف خود عمل کنند. در کنار این موارد، باید برخورد محکم و قاطعانه‌ای با عوامل اصلی و ریشه‌ای گسترش مفاسد اخلاقی برخورد شود مثل برخی چهره‌های شناخته شده سینمایی و ورزشی و برخی صفحات مجازی که بستر گسترش فساد هستند و الا فعالیت فراجا در کف خیابان می‌تواند نتیجه عکس دهد. 🔺
⭕️ این زن ، وزیر دادگستری فرانسه ، مهد تمدن و آزادی غرب است .   ⭕️ همزمان با ۸ مرد ارتباط داشته و اکنون باردار است ، مردها را به دادگاه برد ،  تا با حکم دادگاه و با آزمایش ژنتیک بابای دختر حرامزاده اش مشخص شود❗️  ⭕️ این وضعیت مدینه فاضله غرب و غربی هاست❗️ ⭕️ چنین جماعتی خود را الگوی عالم و آدم می دانند و برای زنان و دختران عفیف و پاکدامن مسلمان نسخه آزادی تجویز می کنند❗️ ⭕️ اما در واقع می خواهند با رواج بی بند و باری جنسی در تمام دنیا ، بوی گند و متعفن و زندگی نکبت بار خود را عادی جلوه دهند❗️ ⭕️ حدود ۵۵٪ جمعیت فرانسه با این وضعیت ، روبرو هستند❗️ ♦️ با جهاد تبیین ، ابتذال فرهنگی غرب و بانیان اصلی و پشت پرده شعار زن - زندگی - آزادی را افشا کنیم .
🔳 اولین تصویر از شهید مدافع امنیت شهید علی ميرزایی حسین ابادی که در درگیری با سوداگران مرگ امروز به درجه رفیع شهادت نائل گردید .
🔺شهادت افسر شجاع و جان برکف فرماندهی انتظامی شهرستان ملایر در درگیری با سوداگران مرگ 🔹فرمانده انتظامی شهرستان ملایر از شهادت مامور شجاع و جان بر کف پلیس مبارزه با مواد مخدر فرماندهی انتظامی شهرستان ملایر در درگیری با سوداگران مرگ خبر داد. 🔹به گزارش روابط عمومی پلیس همدان سرهنگ "احمد ساکی" در تشریح جزئیات این خبر گفت: : ماموران پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان ملایر در پی اطلاع از ورود یک محموله سنگین مواد مخدر به این شهرستان توسط یک دستگاه خودرو سواری اقدام به کنترل محورهای مواصلاتی می نمایند. 🔹فرمانده انتظامی شهرستان ملایر افزود: ماموران در حین کنترل محور "ملایر" به "سامن" خودرو مورد نظر را مشاهده و با قاچاقچیان درگیر که در این درگیری سرگرد "علی میرزایی" افسر شجاع و دلیر پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان متاسفانه دچار مجروحیت شده و پس از انتقال به بیمارستان به علت شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔹این مقام انتظامی در پایان خاطر نشان کرد؛ شهادت همکار عزیزمان را خدمت مردم شریف و خانواده محترم شهید و سایر وابستگان تبریک و تسلیت عرض نموده و مراسم تشییع و تدفین پیکر پاک و مطهر این شهید والامقام متعاقبأ اطلاع رسانی خواهد شد. 🔹گفتنی است از این شهید یک دختر 6 ساله و یک پسر 14 ساله به یادگار مانده است.
💢اولین تصویر از شهید علی میرزایی حسین آبادی که عصر امروز در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه مادح اهل بیت عصمت و طهارت حاج مهدی رسولی به مردم حسینی ایران در برگزاری مراسم یوم العباس استان زنجان در حمایت از عظمت قرآن کریم و محکوم نمودن اهانت به قرآن کریم