eitaa logo
روابط عمومی خراسان رضوی
348 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
50 فایل
خرسندیم با ما همراهید🌹🙏🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
رئیس سازمان عقیدتی سیاسی فراجا حجت الاسلام و المسلمین ادیانی: از ارزش‌های پذیرفته شده ملت ایران حجاب است؛ هر شهروندی باید قانون کشور خود را رعایت کند که حجاب یکی از این قوانین است. آزادی مرز دارد و کسی حق ندارد با رفتار خود آزادی دیگران را محدود کند.
💢 آنطونیوس حنانیا ، متفکر مسیحی و استاد جامعه شناسی و روانشناسی که سالهای طولانی عمرش را در اروپا به تحقیق پرداخته است ،در گفتگو با روزنامه الوفاق: 🔺در قرن های گذشته دختران پاک و عفیف مسیحی را فریب دادند و حجاب را به اسم آزادی از سرشان برداشتند. سالها گذشت تا امروز اروپایی ها فهمیدند حجاب محافظ نجابت آنها بود. 📌تاریخ اروپا را بخوانید و از کسانی که کمی سنشان بالاتر است بپرسید که هنوز یادشان می آید. در سالهای دور اگر در اروپا زن یا مردی ناپاک بود انگشت نمای مردم می شد و مردم به دلیل آنکه او فردی بی اخلاق بود او را طرد می کردند، ولی امروز بلایی بر سر کشورهای اروپایی آورده اند که بیمارستان هایشان از فرزندان بدون پدر و مادر پر شده است و این نتیجه سیاست های استعماری صهیونیست هاست. 🔺به برادران و خواهران مسلمانم توصیه می کنم نگذارید لابی پنهان صهیونیستی بلایی که بر سر اروپا آوردند و جامعه ای مریض تربیت کردند بر سر جامعه شما نیز بیاورند. هر چه دنیا بی حیاتر باشد به کام صهیونیست هاست. 👈لباس حجاب، نشانه پاکی همه زنان پاکدامن تاریخ از حضرت مریم (س) تا حضرت فاطمه (س) است.
✨♥️✨ ✍شخصے به علامہ طباطبایے گفت: یڪ ریاضتے براے پیشرفت معنوے بہ من بفرمایید! ✅علامہ فرمودند: بهترین ریاضت خوش‌اخلاقے در خانواده است.
✍️ رمان 💠 خودروی وانت باری مقابل در بیمارستان پارک بود و به نظرم اراّبه مرگم همان بود که مرا تا پای ماشین مثل کشید و به جای والی خواب دیگری برایم دیده بود که همانجا روبنده را از صورتم کَند، چند لحظه یک دلِ سیر بی‌پروا نگاهم کرد و دلش به حال اینهمه اشکم نمی‌سوخت که چشمانم را با کرباس سیاهی بست و داخل ماشین پرتم کرد. پشت سیاهی پارچه‌ای که چشمانم را کور کرده بود، از ترس در حال جان دادن بودم و او فقط یک جمله می‌گفت :«مجازاتت ۲۰ ضربه شلاقه که والی فلوجه باید حکمش رو بده!» 💠 وصف خانه‌های خرابه زندان زنان را شنیده و می‌دانستم آن خانه برایم آخر دنیا خواهد بود که دیگر ناامید از این شیطان به التماس می‌کردم معجزه‌ای کند. مچ دستانم در تنگنای زنجیری که با تمام قدرت پیچیده بود، آتش گرفته و تاریکی چشمانم داشت جانم را می‌گرفت که حس کردم از شهر خارج شدیم. 💠 سکوت مسیر و سرعت ماشین به خیابان‌های شهری نمی‌آمد و مطمئن شدم در جاده خارج از فلوجه حرکت می‌کند که جیغ کشیدم :«کجا داری میری؟!» حالا دیگر به زنان و والی فلوجه راضی شده بودم و با هق‌هق گریه ضجه می‌زدم :«منو برگردون فلوجه! مگه نگفتی باید والی حکم کنه، پس داری منو کجا میبری؟!» 💠 چشمانم بسته بود و ندیدم به سمتم چرخیده که از فشار سیلی سنگینش، حس کردم دندان‌هایم شکست و جیغم در گلو خفه شد. سرم طوری از پشت به صندلی کوبیده شد که مهره‌های گردنم از درد به هم پیچید و او با نجاست لحنش حالم را به هم زد :«مگه عقلم کمه تو رو ببرم پیش والی؟ تو خیلی خوشگلی، حیفه به این زودی بمیری!» 💠 تنم سست و سنگین به صندلی ماشین چسبیده بود، حس می‌کردم در حال جان کندنم و او به پای همین حال خرابم مستانه می‌خندید و با زبان نجسش زجرم می‌داد. می‌دانستم پس از آنکه به چنگم آورد، رهایم نخواهد کرد و نمی‌دانستم می‌خواهد زنده بزند یا سرم را از تنم جدا کند که از وحشت نحوه مردنم همه بدنم می‌لرزید. 💠 چند روز بیشتر تا نمانده بود و دلم بی‌اراده در هوای (علیه‌السلام) پَرپَر می‌زد که لب‌های خشکم را به سختی تکان دادم تا صدایش بزنم، اما فرصت نشد. انگار مهلت دعا کردنم هم تمام شده و به رسیده بودم که ماشین ایستاد و صدایی در گوشم پیچید:«کجا میری برادر؟» 💠 درِ ماشین باز نشده و حس می‌کردم صدای کسی از بیرون می‌آید که پاسخ داد:«این اطراف خونه دارم.» و این ایستگاه بازرسی، مزاحم غارت‌گری‌اش شده بود که با حالتی کلافه سوال کرد:«تفتیش قبلی رد شدم، خبری نبود!» او مکثی کرد و مردد پاسخ داد :«شبه نظامیای این چند روزه نزدیک‌تر شدن، برا همین ایستگاه‌های تفتیش‌مون بیشتر شده!» و حضور این دختر توجهش را جلب کرده بود که دوباره بازخواستش کرد:«این کیه؟» 💠 دلم می‌خواست خیال کنم که معجزه (علیه‌السلام) همین است و حداقل به اجبار همین تفتیش داعش هم که شده مرا به فلوجه برمی‌گرداند که صدایش را صاف کرد:«زن خودمه!» افسر داعشی طوری دروغش را به تمسخر گرفت که صدای نیشخندش را شنیدم:«اگه زنته، چرا دستاشو بستی؟» 💠 به هر بهانه‌ای چنگ می‌زد تا مرا به فلوجه برنگرداند که دوباره دلیل تراشید:«نماز نمی‌خونه! دارم می‌برم حدش بزنم!» دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم که از چنگال این داعشی به دامن افسر تفتیش‌شان پناه بردم بلکه مرا به فلوجه برگرداند و ضجه زدم:«دروغ میگه!من زنش نیستم! من فقط یه لحظه روبنده‌ام رو نزدم که بازداشتم کرد!» و اجازه نداد ناله‌ام به آخر برسد که با عربده‌ای سرم خراب شد:«خودم زبونت رو می‌بُرم دشمن خدا!» 💠 افسر داعشی از همین چند کلمه آیه را خوانده بود که صدایش را از او بلندتر کرد:«کی به تو اجازه داده خودت حکم اجرا کنی؟» پشت این چشمان بسته از آنچه نمی‌دیدم، حالت تهوع گرفته بودم و او نمی‌خواست از من بگذرد که به سیم آخر زد:«این دختر من از جهاده!» 💠 لب‌هایم از وحشت می‌لرزید و فریاد افسر تفتیش در صدای کشیدن گلنگدن پیچید:«کی به تو این غنیمت رو بخشیده؟ خلیفه یا والی فلوجه؟» نمی‌دانستم کدامیک اسلحه کشیده‌اند و آرزو می‌کردم به جای همدیگر من را بکشند تا این کابووس تمام شود که صدای زشت داعشی به لرزه افتاد:«اگه قبول نداری، برمی‌گردیم پیش والی!» 💠 از همین دست و پا زدن حقیرانه‌اش می‌توانستم بفهمم مقابل سرعت عمل و اسلحه حریفش به دام افتاده و امید دیدن دوباره فلوجه در دلم جان می‌گرفت که نهیب افسر داعشی،همین شیشه نازک امیدم را هم شکست:«اگه برگردیم فلوجه نصیب هیچکدوم‌مون نمیشه، خود والی قورتش میده!»...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در صورت هک و برداشت غیرمجاز از حساب بانکی چه اقداماتی را باید انجام دهیم؟ 1) در همان دقایق اولیه، موضوع را از طریق شماره تماس 096380 به کارشناسان پلیس فتا اطلاع داده تا وجه سرقتی مسدود شود. 2) به منظور پیگیری قضایی موضوع می بایست در اولین فرصت به دادسرا محل سکونت خود مراجعه و اعلام شکایت کنید. 3) در صورتی که اپلیکیشن جعلی و ناشناسی را نصب کرده اید فورا آن را حذف کنید. 4) در صورت دریافت پیامک به سامانه های بانکی فورا دسترسی غیرمجاز به این سامانه ها را بررسی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼جایگاهِ عظیمِ زن در بیانِ قرآن کریم 🌸 و ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ. سوره ی مبارکه تحریم 🌼 از عظمت و جایگاهِ زن در اسلام همین بسکه، دو زن به نام حضرت آسیه همسر فرعون و حضرت مریم سلام الله علیها، این قدر می‌توانند رشد کنند و پیشِ خدا جایگاه دارند، که برای تمامِ اهل ایمان، "چه زن، چه مرد" الگوی ناب می‌شوند... 🌸زنانِ بزرگ معجزه آفرینشند
همسران‌بدانند یک جاده دو طرفه است... ✍همان حرفی را بزنید که دوست دارید بشنوید. ✍همان‌‌ طوری رفتارکنید که دوست‌دارید با شما رفتار کند.
شهادت آیت الله سلیمانی، نماینده‌ سابق ولی‌فقیه در استان سیستان و بلوچستان و عضو مجلس خبرگان رهبری در شهرستان بابلسر را به خاندان مکرر و بازماندگان معزز ایشان تسلیت عرض می نماییم. عقیدتی سیاسی فراجا- معاونت تبلیغات و روابط عمومی
🔆 چه دلیلی وجود دارد که تبلیغ فرزنداوری کم دوباره در دستور کار برخی واحدهای تولیدی قرار گرفته؟! 🔍 قابل توجه نهادهای نظارتی ✍️ وقتی نهادهایی که وظیفه دارند افزایش جمعیت رو ترویج کنند خواب هستند، یه عده که وظیفه ای ندارند خلافشو ترویج میکنند! جالبه
🔰 آمار سرقت خودرو در جهان 🔵 بنابه گزارش موسسه معتبر استاتیستای آلمان در سال ۲۰۱۸ کشورهای نایس غربی مانند ایتالیا، آمریکا، سوئد، استرالیا و... جزء بیست کشور با بیشترین نرخ سرقت خودرو در جهان میباشند 🔻رتبه بندی بعضی از این کشورها 3 - ایتالیا 4- آمریکا 6- سوئد 7_ استرالیا 8- انگلیس 9- هلند 13- فنلاند 15- سوئیس 19- اسپانیا 20- آلمان 📌در بین این ۲۰ کشور هیچ کشور مسلمانی وجود ندارد
✅👌🏻یکی از تکان‌دهنده‌ترین جملاتی که در فرهنگ بشری گفته شده است: ☀️امیرالمومنین علی علیه‌السلام: اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی خدایا! کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی‌ام، جانم اولین چیزی باشد که از من می‌گیری نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵ یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، عقلم، سلامتی‌ام، ادبم، ایمانم، شرفم، انسانيتم، خیرخواهی‌ام، عدالتم، صداقتم و…گرفته شده باشد و من تبدیل به یک تفاله‌ای شده باشم که تو جانم را می‌گیری... دوستان! ما آمده‌ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم
🔴 آیا ضارب شهید آیت‌الله سلیمانی تکفیری بود؟ انگیزه ضارب چه بود؟ 🔺پس از جمع‌بندی‌های اولیه و برآورد امنیتی از شهادت آیت‌الله سلیمانی و توجه به دو واقعه اثبات شده در اعترافات ضارب و همچنین گفته‌های شاهدان عینی و بررسی دوربین مداربسته، می‌توان گفت که فرد ضارب شناخت چهره‌ای از آیت‌الله نداشت و برای شناسایی او از سه نفر سوال کرده است اما آوازه و شخصیت سیاسی اجتماعی او را در ذهن داشت. 🔹همچنین فرضیه ارتباط سازماندهی‌شده حقیقی با گروهک‌های تروریستی منتفی است. و ادعای اختلاف و درگیری در بانک و همچنین انتقام‌جویی شخصی از معاون بانک و ... کاملا منتفی است. 🔹در این حادثه ما با مفهومی به نام مهندسی پندار و تکفیر روبرو هستیم که در آن فرد یا افرادی تحت تاثیر القائات رسانه‌ای در طول زمان دارای احساساتی همچون ناامیدی، بیهودگی، پوچی و غیرمفید بودن در محیط خانوادگی و اجتماعی می‌شوند. 🔹رسانه‌های معاند پس از این مرحله، ذهن فرد را مهندسی کرده و عامل همه احساس‌های منفی را یک قشر خاص یا یک فرد خاص یا نظام‌های سیاسی قرار می‌دهند و به اصطلاح در ذهن، فرد هدف مورد نظر خود را تکفیر می‌کنند. 🔹بررسی موبایل و شبکه‌های اجتماعی فرد ضارب نشان می‌دهد که وی دنبال‌کننده کانال‌ها و صفحات رسانه‌های معاند بوده است.
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🗓 8 اردیبهشت سالروز شهادت 🌹 شادی روحش صلوات
51.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عادل فردوسی پور چهره ای به ظاهر ورزشی است اما در واقع یک فعال سیاسی است. تا جایی که وقتی لازم باشد، در قامت یک بازجو، بازیکن تیم ملی را در برابر خود می نشاند و سیاسی ترین و شخصی ترین سوالات غیر فوتبالی را از او می پرسد. فردوسی پور نماد یک جریان سیاسی است که همواره پشت شعار «ورزش از سیاست جداست»، «بی طرفی» و «حرفه ای گری» پنهان می شوند اما در وقت مبادا، کاملا یک طرف ماجرا می ایستند و پلی محکم بین ورزش و سیاست برقرار می کنند. در قسمت 58 برنامه حافظه تاریخی ایرانی، کارنامه و عملکرد فردوسی پور را به صورت مستند بازخوانی کرده ایم، مواردی که احتمالا دیدن آن برای خود فردوسی پور هم جذاب خواهد بود و یادآوری خیلی از خاطره هاست
💢 لیاقت شهادت 🔹تازه ‌عروسش بودم. تحمل دوری‌اش سخت بود. می‌دانستم که نظامی‌ بودن شغل سخت و خطرناکی است، ولی چون خودش به آن علاقه‌مند بود چیزی نمی‌گفتم. گاهی اوقات که در جمع می‌گفت: «اگر خانومم اجازه بده، من میرم سوریه.» قلبم می‌ریخت. می‌گفتم: «نه!» می‌خندید و می‌گفت: «از چی می‌ترسی؟ شهادت افتخار منه. به دست آوردنش لیاقت میخواد که من ندارم.» 🔹 در سرش سودای رفتن بود و آرام نمی‌گرفت. سه ماه از عروسی‌ مان می‌گذشت و تازه باردار شده بودم که خبر شهادتش را آوردند. آن‌ وقت فهمیدم که ابوالفضل برای من نبود. او را خدا انتخاب کرده بود. 🔹 شهید مدافع وطن از کارکنان پلیس تکاوری سیستان و بلوچستان هفتم اردیبهشت 95 در درگیری با اشرار مسلح به درجه رفیع شهادت نائل گردید
✍️ رمان 💠 می‌دانستم به دل این حیوانات وحشی ذره‌ای رحم نمانده و چاره‌ای برایم نمانده بود که تیغ گریه گلویم را برید و به نفس‌نفس افتادم :«شما رو به قسم میدم بذارید برگردم !» اما همین چشمان بسته و صورت شکسته‌ام، دل افسر تفتیش را هم برده بود که از لحنش نجاست چکید :«من حاضرم این دختر رو ازت بخرم!» 💠 و او به هیچ قیمتی دست از این غنیمت نمی‌کشید که پیشنهاد هم‌پیاله‌اش را به ریشخند گرفت :«اگه قراره کسی به خاطر پول از این عروسک بگذره، تو بگذر! من یه پولی بهت میدم، دهنت رو ببند و همینجا سر پستت بمون!» و همین حرفش جانم را گرفت که سدّ صبرم شکست و بی‌اختیار امام زمانم را صدا زدم :«یا !» به حال خودم نبودم که این دو وحشی به چشم یک دختر برای کنیزی‌ام لَه‌لَه می‌زدند و حالا این دختر را چطور زجرکش می‌کنند که فریادی مثل پتک در سرم کوبیده شد :«خفه شو مرتد نجس!» و فریاد بعدی را افسر تفتیش کشید :«والله اگه همین الان تحویلش ندی، می‌کُشمت!» 💠 نمی‌دیدم چه می‌کند اما دیگر حتی نفس مرد داعشی هم شنیده نمی‌شد و به گمانم با تهدید اسلحه جانش را گرفته بود که بی‌صدا زوزه کشید :«اسلحه رو از رو سرم ببر عقب! مال تو!» و افسر تفتیش این بازی را برده و صاحب من شده بود که با لحنی محکم حکم کرد :«بیا پایین! در رو باز کن پیاده شه!» هنوز با هر نفس میان حضرت را صدا می‌زدم تا به فریادم برسد که صدای درِ ماشین پرده گوشم را لرزاند. مرد از ماشین پیاده شده بود، درِ عقب را باز کرد و افسر داعشی سرم فریاد کشید :«بیا پایین!» 💠 با دستان و چشمان بسته خودم را روی صندلی می‌کشیدم و زمین زیر پایم را نمی‌دیدم که قدرتی زنجیر دستم را گرفت، با یک تکان بدنم را از ماشین بیرون کشید و ظاهراً همان افسر تفتیش بود که دوباره رو به مرد تشر زد :«برو سوار شو!» می‌شنیدم هنوز زیر لب نفرین می‌کند و حسرت این غنیمت قیمتی جان را به آتش کشیده بود که رو به هم‌مسلکش شعله کشید :«من اگه جا تو بودم این رو همینجا مثل سگ می‌کشتم!» 💠 و حالا هوسم به دل این افسر داعشی افتاده بود که در جواب پیشنهاد دیوانه‌وارش، با لحنی خفه پاسخ داد :«گمشو برگرد !» شاید هم مقام نظامی‌اش از این پلیس مذهبی بالاتر بود که تنها چند لحظه سکوت کرد و از صدای درِ ماشین فهمیدم سوار شده است. 💠 نمی‌توانستم سرِ پا بمانم، ساق هر دو پایم به شدت می‌لرزید و دستان زنجیره شده‌ام مقابل بدنم به هم می‌خورد. دلم می‌خواست حالا به او التماس کنم تا از خیر زیبایی‌ام بگذرد و دیگر نفسی برایم نمانده بود که پارچه را از مقابل چشمانم پایین کشید و تازه هیبت وحشتناکش را دیدم. 💠 سراپا پوشیده در لباسی سیاه و نقاب سیاهی که فقط دو چشم مشکی و برّاقش پیدا بود و سفیدی چشمانش به کبودی می‌زد. پارچه را تا زیر چانه‌ام کشید و با نگاهش دور صورتم می‌چرخید که چشمانم در هم شکست و مثل کودکی ضجه زدم :«تورو بذار من برم!» 💠 نگاهش از بالای سرم به طرف ماشین کشیده شد و نمی‌دید فاصله‌ای با مردن ندارم که با صدایی گرفته دستور داد :«برو عقب!» و خودش به سمت ماشین رفت. دسته پولی از جیب پیراهن بلندش بیرون کشید، از همان پنجره پول‌ها را به سینه داعشی کوبید و مقتدارنه اتمام حجت کرد :«اینم پول که ازت خریدم، حالا برگرد فلوجه! نه من چیزی دیدم، نه تو چیزی دیدی!» 💠 و هنوز از خیانت چشمان زشتش می‌ترسید که دوباره اسلحه را روی شقیقه‌اش فشار داد و با تیزی کلماتش تهدیدش کرد :«می‌دونی اگه والی فلوجه بفهمه یه دختر رو دزدیدی و بیرون شهر به من فروختی، چه بلایی سرت میاره؟ پس تا وقتی زنده‌ای خفه‌خون بگیر!» و او دیگر فاتحه این دختر را خوانده بود که با همه حرصش استارت زد و حرکت کرد تا من با دیگری تنها بمانم. در سرخی دلگیر غروب آفتاب و تنهایی این بیابان، تسلیم قدرتش شده و از هجوم گریه نفسم بند آمده بود. 💠 برق چشمان سیاهش در شکاف نقاب نظامی، مثل خنجر به قلبم فرو می‌رفت و می‌دید تمام تنم از رعشه گرفته که با دستش فرمان داد حرکت کنم. مسیر اشاره دستش به سمت بیابان بود و می‌دانستم حالا او برایم خانه‌ای دیگر در نظر گرفته که دیگر رمق از قدم‌هایم رفت و همانجا روی زمین زانو زدم...
قرائت متن پیام تسلیت ریاست محترم ساعس فراجا حجت الاسلام ادیانی توسط امام جمعه شهرستان بابلسر حجت الاسلام قلی پور به مناسبت شهادت شهید آیت الله سلیمانی در مصلی شهرستان بابلسر
🔰رییس سازمان عقیدتی سیاسی فراجا🔰 🌹شهدا با انتخاب خط سرخ شهادت ما را در مسیر واقعی قرار می‌دهند که از این رو حق بزرگ و وصف ناپذیری بر ملت ایران دارند که باید با تاسی از وصایای شهدا از رهنمودهای آنها بهره کافی ببریم.🇮🇷 انقلاب
بسم الله الرحمن الرحیم 🔻 ذکر امروز جمعه 8 اردیبهشت ماه 1402 به یاد همه شهداء به ویژه شهید علیرضا خندان
اگه ازم بپرسی چرا اینقدر به حجاب حساسی؟ میگم چون نمیخوام یه روزی تو خیابونای ایران این صحنه رو ببینم و پیش خودم بگم همه چیز از سکوت ما در برابر بی‌حجابی شروع شد 🗣🇮🇷محمد محمدی تبار🇮🇷