eitaa logo
روابط عمومی پلیس مازندران
264 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
✍️ 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت و نمی‌دانست از پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. 💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. 💠 مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد و ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!» 💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمی‌خوام شما رو کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید که با در بستر خواب خزیدم و از طنین بیدار شدم. 💠 هنگامه رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم از جا بلند شدم. سال‌ها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت می‌کشیدم و می‌ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در این خانه دلم می‌خواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمی‌برد که میان بستر از درد دست و پا می‌زدم. 💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی‌اختیار گریه می‌کردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!» دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. 💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله می‌بارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«می‌تونم بیام تو؟» پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی می‌فهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. 💠 مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار می‌داد و دل من در قفس سینه بال بال می‌زد که مستقیم نگاهم کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟» طوری نفس نفس می‌زد که قفسه سینه‌اش می‌لرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟» 💠 از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس می‌کردم به گریه‌هایم کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :«دوسش دارید؟» دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال می‌کرد که خودم برای شدن پیش‌دستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!» 💠 چشمانش درهم شکست و من دیگر نمی‌خواستم سعد شوم که با بغضی قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!» یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا می‌خواید برید؟» شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :«من کی از رفتن حرف زدم؟»...
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🔅 ✍ به‌دنبال کسب فضایل اخلاقی باش 🔹دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاث‌کشی. گفتن 40 تومن، من هم چونه زدم شد 30 تومن. 🔸بعد از پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا 10تومنی دادم بهشون. یکی از کارگرا 10 تومن برداشت و 20 تومن داد به اون یکی. 🔹گفتم: مگه شریک نیستید؟ 🔸گفت: چرا، ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره. 🔹من هم برای این طبع بلندش دوباره 10 تومن بهش دادم. تشکر کرد و دوباره 5 تومن داد به اون یکی و رفتن. 🔸داشتم فکر می‌کردم هیچ‌وقت نتونستم این‌قدر بزرگوار و بخشنده باشم. 🔹همه می‌تونن پولدار بشن. اما همه نمی‌تونن بخشنده باشن. پولدارشدن مهارته؛ اما بخشندگی، فضیلت. 🔸باسوادشدن مهارته؛ اما فهمیدگی، فضلیت. 🔹همه بلدن زندگی کنن. اما همه نمی‌تونن زیبا زندگی کنن. زندگی عادته؛ اما زیبازیستن، فضیلت. 📡 درصورت ممکن برای☝️نفر ارسال نمایید. ✅کانال روابط عمومی پلیس          ┄┅┅┅┅❁🇮🇷❁┅┅┅┅┄ 🆔@PR_Police
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
✍ 27 خرداد روز جهاد کشاورزی 👈روز شجاع ترین مردان ایثارگر؛ سنگرسازان بی سنگر..جهادگران خستگی ناپذیر بر همه امت انقلابی و شهیدپرور مبارک باد..
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🌹تصویر حاج قاسم سلیمانی در دستان ژنرال کهنه کار تشریفات کاخ ریاست جمهوری کوبا ♦️امام خمینی و امام خامنه ای با ما چه کردند.به ما شجاعت طوفان بودن را دادند
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
🌹پیکر مطهر شهید عیسی شجاعی امروز تشییع می شود ♦️پیکر مطهر شهید تازه تفحص شده عیسی شجاعی دوشنبه ۲۹ خرداد روی دستان مردم شهید پرور استان البرز تشییع می‌شود. ♦️شهید عیسی شجاعی متولد دوم مرداد سال ۱۳۴۴ از سپاه ناحیه کرج به جبهه اعزام شد و در نوزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ در سن ۱۸ سالگی در عملیات والفجر ۱ در منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و مفقود الاثر گردید و پیکر مطهرش بعد از چهل سال کشف و امروز تشییع خواهد شد.
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢بدرقه و اعزام سومین کاروان دوره‌ های تربیت و تعالی فرماندهی انتظامی استان چهارمحال و بختیاری به عتبات عالیات در سال ۱۴۰۲ 📌یکشنبه ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲ ✨✨✨✨✨
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢 اولین اظهارات خواهر علی کریمی درباره سوء‌استفاده ۷۷۰ میلیاردی برادرش از او 🔹 لیلا کریمی، خواهر علی کریمی: اولین بار برای خرید تیم سپیدرود، از من خواست به بانک بروم و دسته‌چک بگیرم. 🔹 برادرم بود و به او علاقه داشتم برای همین پذیرفتم ولی او از اول می‌دانست می‌خواهد چه کار کند وگرنه می‌توانست دسته‌چک خودش را استفاده کند. ✍️
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢 ️هر دم از این باغ بری می رسد... اپوزسیونی که به خواهر خودش هم رحم نمی کند می خواهد هوادار مردم باشد؟!! ✍️
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
💢دیدار سردار رادان فرمانده انتظامی کل کشور با خانواده شهید امنیت سرگرد محمد قنبری در شهرستان باغملک
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 بیانات نماینده ولی فقیه در فراجا در جمع کارکنان انتظامی هرمزگان وخانواده شهید والا مقام احترامی🥀 📍امروز انتظامی از امنیت و نظم استقرار یافته برآمده از نظام جمهوری اسلامی ایران که بزرگترین آرزوی ائمه الهدی شهادت بود📍
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢مادر شهید برای فرمانده پسرش میخواند از دلتنگی هایش از نبود جیگر گوشه اش 🔹حضور سردار رادن بر سر مزار شهید مدافع امنیت محمد قنبری در شهرستان صیدون
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
امام جواد عليه السلام: قَد عاداكَ مَن سَتَرَ عَنكَ الرُّشدَ اتِّباعا لِما تَهواهُ كسى كه به خاطر پيروى از دلخواه تو، راه درست را بر تو پنهان دارد، بي گمان با تو دشمنى كرده است أعلام الدين حدیث309
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬🎶پادکست بيانات رياست محترم سازمان عقیدتی سیاسی فراجا حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر ادیانی 📌امروز بزرگترین حربه دشمن حتی از تحریم های اقتصادی این است که این نظام استوار و امنیت پایدار در کشور را برهم بزنند.
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
پخش مستندفدائیان امنیت روایت شهید انتظامی کشور«یوسف بایندر» امروز دوشنبه ساعت ۱۶ و ۱۰ دقیقه ازشبکه بین‌المللی خبر سیما. " معاونت تبلیغات و روابط عمومی انتظامی"
هدایت شده از روابط عمومی پلیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢وصال بعد از ۳۴سال 🔹لحظه اعلام خبر تفحص شهید حسین علامه به خواهر بزرگوار شهید توسط رئیس مرکز امور ایثارگران فراجا 💢 گرامی باد یاد و نام و خاطره همه شهدای عزیز و گرانقدر ایران اسلامی بالاخص شهید والامقام حسین علامه