eitaa logo
روابط عمومی پلیس نیشابور
979 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
💠﷽💠 🇮🇷كونوا قَوّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ🇮🇷 . 👈کانال روابط عمومی پلیس نیشابور . 👈مرجع رسمی اخبار انتظامی، پلیسی و اجتماعی . 👈باما اخبار را بروز، سریع و دقیق دریافت کنید! . 👈وبسايت خبری فراجا: news.police.ir . 👈ارتباط با پلیس: @sardarmz
مشاهده در ایتا
دانلود
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هيأت اينجوريش خوبه يك لشگر منظم كه دل دشمنو بلرزونه 🏴✊🏴✊🏴✊🏴✊🏴 🇮🇷https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ تعداد نیروی پلیس به ازای هر ۱۰۰هزار نفر جمعیت کشور. درایران ۷۵نفر😳 🇮🇷https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
🔳مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🔻همزمان با ایام شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و به ابتکار رییس کلانتری ۱۳قدس شهرستان نیشابور اتاق سرای آرامش به نام مداح اهل بیت علیهم السلام شهید محمد صاحبی توسط پدر شهید والامقام با هدف معرفی ایثارگری های شهدای مظلوم فراجا افتتاح شد. مزین شدن نام ۲۱ شهید فراجای حوزه استحفاطی کلانتری ودرج خاطره ای از شهدا از دیگر اقدامات کلانتری ست _مظلوم _فراجا معاونت فرهنگی و اجتماعی پلیس نیشابور 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🇮🇷https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
💌 🌹شهـــید سیدحمید طباطبایی ‌مهر: فقط دَم‌ زدن از شهدا افتخار نیست! باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه‌‌هایمان، رفاقتمان، بویِ شهدا بدهد🧡🌱 هدیه به روح مطهر شهید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🇮🇷https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاِ اَبَالْفَضْلِ الْعَبّاس ◼️ ای اهلِ حرم؛ میروعلمدار نیامد  علمدار نیامد… علمدار نیامد…  سقای حسین؛ سید و سالار نیامد  علمدار نیامد… علمدار نیامد…  🏴 فرارسیدن تاسوعای حسینی؛ شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عموم شیعیان ، عاشقان و محبان باب الحوائج قمربنی هاشم سلام الله علیه تسلیت وتعزیت عرض می نماییم. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🏴https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
🕯 سر رفته و تن مانده و امّید به نیزه قرص قمر افتاده و خورشید به نیزه امواج فرات از نفس افتاد‌و فروخفت تا خون خدا یکسره پاشید به نیزه دل تشنه‌ی دیدار، ولی یار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد یک نخل شکست از کمر افتاد و خزان شد خم شد کمر کوه، چنین دید و چنان شد خونابه‌ی امید که از مشک فرو ریخت هر حنجره‌ی تشنه چنین مرثیه خوان شد: در غربت غم، ماه شب تار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد 🕯 🏴https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
🔴روایت کم‌تر دیده‌شده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات/ به‌مناسبت پنجم مرداد؛ سال‌روز عملیات مرصاد ♦️منافقین می‌خواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام‌آباد تا کرمانشاه با هر وسیله‌ای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی این‌ها را گرفت، خود مردم بودند. ♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همه‌ی خلبان‌ها در پناه‌گاه آماده بودند. توجیه‌شان کردم که اوضاع در چه مرحله‌ای هست. دو تا هلی‌کوپتر کبری و یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلی‌کوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همین‌جور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین‌طور از روی جاده می‌رفتیم، نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه‌ی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه‌ی مرصاد». ♦️یک‌دفعه نگاه کردم، مقابل آن‌ور خاک‌ریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همین‌جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاک‌ریز رد بشوند. به خلبان‌ها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را می‌زنند. به این‌ها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می‌توانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: این‌ها را می‌بینید؟ این‌ها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دوی‌شان برگشتند. من یک‌دفعه دادوبی‌دادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این‌ها هم خودی‌اند. چی‌چی بزنیم این‌ها رو؟! ♦️خوب این‌ها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‌ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آن‌ها بفهمانم که بابا! این‌ها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر این‌که درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلی‌کوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه‌جوری به این‌ها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم؛ من اگر بزنم، این‌ها خودی‌اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب. ♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل این‌که متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به این‌که می‌خواهیم بزنیم آن‌ها را، منافقین سر لوله‌ی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. این‌ها مثل این‌که وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این‌ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ این‌ها بچه‌ی کرمانشاه بودند، با لهجه‌ی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‌رسیم. سوار هلی‌کوپتر شدند و رفتند. ♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات‌شان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتش‌فشان می‌رفت بالا. بعد هم این‌ها را هرچه می‌زدند، از این طرف، جای‌شان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند. بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. ♦️بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم مرده‌اند. این‌ها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بی‌سیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من به‌گوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آن‌ها خراب بود. ♦️به‌هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه‌ی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» و نقطه‌ی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در این‌جا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.» 📚رمز عبور، ۱، صفحه‌ی ۱۱۳ 🏴https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
| تو لبخند حسینی ‌▪️ بی‌خود نیست صدایش می‌زنند "کاشف الکرب عن وجه الحسین" یعنی برطرف کننده غم و اندوه از چهره حسین علیه‌السلام... روی ماه عباس همیشه برای برادرش معجزه می‌کرد... او دلبری را خوب بلد است... چهارم شعبان سال ۲۶ هجری وقتی پسر ام‌البنین به دنیا آمد. برادری بعد از ۱۵ سال اندوه بی‌مادری از پر قنداق روی ماهش را که دید خندید... عباس چشم امید سیدالشهداست... تا قمربنی‌هاشم هست امام لبخند می‌زند... ‌ ▪️ واقعه عاشورا پر از لحظه‌هایی است که همه دوست داریم یک "کاش حداقل" پیش از آن اضافه کنیم... مثلا کاش حداقل به علی‌اصغر آب می‌دادند... کاش حداقل اهل حرم به اسارت نمی‌‌رفتند... کاش حداقل کربلا آفتاب نداشت... اما بین همه این‌ها "کاش‌ حداقل‌های" قمر‌بنی‌هاشم از همه بیشتر است... به اندازه‌ای که هربار  و هر سال که مرورش می‌کنیم آتش می‌گیریم... مثلا می‌گوییم کاش حداقل عباس توی روضه‌ کوچه بود... کاش حداقل علمدار برای یکبار هم که شده به میدان می‌زد... کاش پایان قصه عموی بچه‌ها جور دیگری رقم می‌خورد... کاش حداقل تیر دشمن به مشک عباس نمی‌خورد... کاش حداقل آب به خیمه‌ بچه‌ها می‌رسید... آن وقت علی‌اصغر سیراب می‌شد... دل رباب نمی‌لرزید... رقیه نمی‌ترسید... و باز هم حسین روی ماه را که می‌دید ته دلش قرص می‌شد و می‌خندید... 🏴https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه 🏴ما ملت امام حسینیم برگزاری مراسم باشکوه عزاداری مردم انقلابی و عاشق اهل البیت علیهم السلام در روز تاسوعای حسینی علیه السلام در سایه چتر امنیت و با حضور سرهنگ احمدیان نماینده سردار فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی ✅معاونت فرهنگی و اجتماعی پلیس نیشابور 🏴https://eitaa.com/ravabeteomomi_neyshabour