قصه کامل لیله المبیت
در شب ۱ ربیعالاول سال ۱۴ بعثت سال اول هجرت پیامبر (ص) برای آنکه مشرکان از هجرت او آگاه نشوند، به علی(ع) فرمود: «مشرکان میخواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در بستر من میخوابی؟» امام علی (ع) گفت: «در این صورت شما سالم میمانید؟» پیامبر (ص) فرمود: «آری». امام علی (ع) تبسمی کرد و سجده شکر به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: «آنچه را که مأمور شدهای انجام بده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد سپس پیامبر (ص)، علی (ع) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.
پیامبر اکرم(ص) در خطبه غدیریه تصریح کرده است که این ماموریت به امام علی (ع) از سوی خداند بوده است (أَمَرْتُهُ عَنِ اللهِ أَنْ ینامَ فی مَضْجَعی)وقتی علی (ع) در بستر پیامبر (ص) خوابیده بود،جبرئیل در بالای سر او و میکائیل پایین پای او آمدند و جبرئیل گفت: «خوشا به حال کسانی چون تو ای فرزند ابو طالب! که خدا در برابر فرشتگان به تو مباهات میکند
علی (ع) درهای خانه را بست و پردهها را کشید. آنان با سنگ به علی (ع) که در بستر خوابیده بود، زدند تا مطمئن شوند کسی در بستر خوابیده است و شک نداشتند که وی رسول خداست.
صبح که با شمشیرهای برهنه به خانه هجوم بردند،وقتی علی (ع) را در بستر رسول خدا (ص) مشاهده کردند، گفتند: محمد(ص) کجاست؟علی (ع) فرمود«مگر اورا به من سپرده بودید که از من میخواهید؟کاری کردید که او ناچار شدخانه را ترک کند». در این هنگام به سوی علی (ع) یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون کشیده،کتک زدند. ساعتی هم درمسجدالحرام زندانی کرده، سپس آزادش کردند.
#لیلة_المبیت