برگزاری نشست خبری دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان با حضور خبرنگار و مدیر روابط عمومی انتظامی استان زنجان به مناسبت گرامیداشت هفته عقیدتی سیاسی
به گزارش پایگاه خبری ساعس/استان زنجان / حجتالاسلام حسن بیگدلی ظهر چهارشنبه در نشست خبری در سپاه انصارالمهدی (عج) زنجان با بیان اینکه ۲۰۰ برنامه مختلف فرهنگی، بصیرتی و عقیدتی در هفته عقیدتی - سیاسی توسط سپاه انصارالمهدی (عج) برگزار خواهد شد، گفت: هفته معلم (عقیدتی - سیاسی) از روز ۹ اردیبهشتماه آغاز شده و تا ۱۴ این ماه ادامه دارد.
بیگدلی ضمن تشکر از اقدامات به موقع و برخورد با بی حجابی فراجا گفت : ورود سپاه در مساله حجاب و عفاف سلبی نیست بلکه به صورت ایجابی و صرفاً تذکر لسانی خواهد بود و سپاه یک مجموعه انقلابی است و از جمله نهادهایی است که برای ماندگاری انقلاب نقش به سزایی داشته و دارد.
مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه درسپاه انصارالمهدی (عج) استان زنجان با تاکید بر اینکه آگاهی بخشی، دشمنشناسی، دوست شناسی و جریان شناسی از وظایف سپاه است، گفت: سپاه مجموعه صرفاً نظامی نیست بلکه یک مجموعه انقلابی است و رهبری در راستای احکام ارائه شده به سپاه سه محور اساسی ارتقای بصیرت دینی، تقویت روحیه جهادی و انقلابی و بهره گیری از حوزههای علمیه را مطالبه کردهاند.
#نشست_خبری
#عقیدتی_سیاسی
#سپاه
#رادان
#حجاب_بالندگی
#تولیدی_عس_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فیلمی از لحظه سوء قصد به آیتالله سلیمانی
✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_هفتم
💠 خودروی وانت باری مقابل در بیمارستان پارک بود و به نظرم اراّبه مرگم همان بود که مرا تا پای ماشین مثل #اسیری کشید و به جای والی #فلوجه خواب دیگری برایم دیده بود که همانجا روبنده را از صورتم کَند، چند لحظه یک دلِ سیر بیپروا نگاهم کرد و دلش به حال اینهمه اشکم نمیسوخت که چشمانم را با کرباس سیاهی بست و داخل ماشین پرتم کرد.
پشت سیاهی پارچهای که چشمانم را کور کرده بود، از ترس در حال جان دادن بودم و او فقط یک جمله میگفت :«مجازاتت ۲۰ ضربه شلاقه که والی فلوجه باید حکمش رو بده!»
💠 وصف خانههای خرابه زندان زنان #داعش را شنیده و میدانستم آن خانه برایم آخر دنیا خواهد بود که دیگر ناامید از این شیطان به #خدا التماس میکردم معجزهای کند.
مچ دستانم در تنگنای زنجیری که با تمام قدرت پیچیده بود، آتش گرفته و تاریکی چشمانم داشت جانم را میگرفت که حس کردم از شهر خارج شدیم.
💠 سکوت مسیر و سرعت ماشین به خیابانهای شهری نمیآمد و مطمئن شدم در جاده خارج از فلوجه حرکت میکند که جیغ کشیدم :«کجا داری میری؟!»
حالا دیگر به #زندان زنان و والی فلوجه راضی شده بودم و با هقهق گریه ضجه میزدم :«منو برگردون فلوجه! مگه نگفتی باید والی حکم کنه، پس داری منو کجا میبری؟!»
💠 چشمانم بسته بود و ندیدم به سمتم چرخیده که از فشار سیلی سنگینش، حس کردم دندانهایم شکست و جیغم در گلو خفه شد.
سرم طوری از پشت به صندلی کوبیده شد که مهرههای گردنم از درد به هم پیچید و او با نجاست لحنش حالم را به هم زد :«مگه عقلم کمه تو رو ببرم پیش والی؟ تو خیلی خوشگلی، حیفه به این زودی بمیری!»
💠 تنم سست و سنگین به صندلی ماشین چسبیده بود، حس میکردم در حال جان کندنم و او به پای همین حال خرابم مستانه میخندید و با زبان نجسش زجرم میداد.
میدانستم پس از آنکه به چنگم آورد، رهایم نخواهد کرد و نمیدانستم میخواهد زنده #آتشم بزند یا سرم را از تنم جدا کند که از وحشت نحوه مردنم همه بدنم میلرزید.
💠 چند روز بیشتر تا #نیمه_شعبان نمانده بود و دلم بیاراده در هوای #صاحب_الزمان (علیهالسلام) پَرپَر میزد که لبهای خشکم را به سختی تکان دادم تا صدایش بزنم، اما فرصت نشد.
انگار مهلت دعا کردنم هم تمام شده و به #قتلگاهم رسیده بودم که ماشین ایستاد و صدایی در گوشم پیچید:«کجا میری برادر؟»
💠 درِ ماشین باز نشده و حس میکردم صدای کسی از بیرون میآید که #داعشی پاسخ داد:«این اطراف خونه دارم.» و این ایستگاه بازرسی، مزاحم غارتگریاش شده بود که با حالتی کلافه سوال کرد:«تفتیش قبلی رد شدم، خبری نبود!»
او مکثی کرد و مردد پاسخ داد :«شبه نظامیای #ایرانی این چند روزه نزدیکتر شدن، برا همین ایستگاههای تفتیشمون بیشتر شده!» و حضور این دختر توجهش را جلب کرده بود که دوباره بازخواستش کرد:«این کیه؟»
💠 دلم میخواست خیال کنم که معجزه #امام_زمان (علیهالسلام) همین است و حداقل به اجبار همین تفتیش داعش هم که شده مرا به فلوجه برمیگرداند که صدایش را صاف کرد:«زن خودمه!»
افسر داعشی طوری دروغش را به تمسخر گرفت که صدای نیشخندش را شنیدم:«اگه زنته، چرا دستاشو بستی؟»
💠 به هر بهانهای چنگ میزد تا مرا به فلوجه برنگرداند که دوباره دلیل تراشید:«نماز نمیخونه! دارم میبرم حدش بزنم!»
دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم که از چنگال این داعشی به دامن افسر تفتیششان پناه بردم بلکه مرا به فلوجه برگرداند و #مظلومانه ضجه زدم:«دروغ میگه!من زنش نیستم! من فقط یه لحظه روبندهام رو نزدم که بازداشتم کرد!» و اجازه نداد نالهام به آخر برسد که با عربدهای سرم خراب شد:«خودم زبونت رو میبُرم دشمن خدا!»
💠 افسر داعشی از همین چند کلمه آیه را خوانده بود که صدایش را از او بلندتر کرد:«کی به تو اجازه داده خودت حکم اجرا کنی؟»
پشت این چشمان بسته از #وحشت آنچه نمیدیدم، حالت تهوع گرفته بودم و او نمیخواست از من بگذرد که به سیم آخر زد:«این دختر #غنیمت من از جهاده!»
💠 لبهایم از وحشت میلرزید و فریاد افسر تفتیش در صدای کشیدن گلنگدن پیچید:«کی به تو این غنیمت رو بخشیده؟ خلیفه یا والی فلوجه؟»
نمیدانستم کدامیک اسلحه کشیدهاند و آرزو میکردم به جای همدیگر من را بکشند تا این کابووس تمام شود که صدای زشت داعشی به لرزه افتاد:«اگه قبول نداری، برمیگردیم پیش والی!»
💠 از همین دست و پا زدن حقیرانهاش میتوانستم بفهمم مقابل سرعت عمل و اسلحه حریفش به دام افتاده و امید دیدن دوباره فلوجه در دلم جان میگرفت که نهیب افسر داعشی،همین شیشه نازک امیدم را هم شکست:«اگه برگردیم فلوجه نصیب هیچکدوممون نمیشه، خود والی قورتش میده!»...
#ادامه_دارد
#سپر_سرخ
#رادان
#حجاب_بالندگی
#تولیدی_عس_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠احکام امر به معروف و نهی از منکر
💬احکام تذکر دادن به افراد بزرگتر از خود در صورتی که احتمال دلخوری میرود، چگونه است؟
💠 #استاد_فلاح_زاده
📚 https://eitaa.com/atashbekhtyar
کیهان نوشت: گفت: آقای فاضل میبدی در اعتراض به استفاده پلیس از دوربینها برای تذکر درباره کشف حجاب گفته است؛ این کار نفاقپروری است(!)
گفتم: به حق چیزهای نشنیده! کجای تذکر برای حفظ حجاب نفاقپروری است؟!
گفت: میگوید برای اینکه فلان خانم با تذکر حجابش را رعایت میکند ولی یک خیابان آن طرفتر دوباره روسری را برمیدارد و این ترویج نفاق و دورویی است!
گفتم: اخلاص همیشه ضروری و لازمه انجام تکالیف شرعی است ولی ایشان که لباس مقدس روحانیت هم به تن دارد این نکته بدیهی را نمیداند که شرط انجام احکام دینی و رعایت قانون اخلاص نیست؟! مثلاً شرابخواری و آدمکشی ممنوع است حالا از نظر ایشان اگر کسی در ملأ عام شراب بخورد یا در حال قتل یک انسان بیگناه باشد، نباید مانع او شد!! چون به اخلاص! او لطمه میخورد؟!
گفت: تازه این آقا در دانشگاه هم تدریس میکند و معلوم نیست شورای عالی انقلاب فرهنگی چرا بدون آزمون میزان سواد اینگونه افراد به آنها اجازه تدریس میدهد؟!
گفتم: قاضی از متهم پرسید؛ سواد داری؟ گفت؛ سواد نوشتن دارم ولی سواد خواندن ندارم! یک ورق کاغذ به او داد و گفت؛ بنویس! طرف چند تا خط کج و کوله روی کاغذ کشید و تحویل داد! قاضی با تعجب گفت؛ این خط خطیها چیست؟! و ورقه را به دست او داد و گفت؛ خودت بخوان ببینم چه نوشتهای؟! متهم گفت؛ عرض کردم که سواد خواندن ندارم