10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷جانم به این تلاوت و این صدای آسمانی
تقدیم به روح مطهر امام راحل (ره) و همه ی شهدای مدافع حرم و حریم امنیت. مردانی که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند و به شهادت رسیدند.
🎥 در آغازین ساعات روز اخرین روز هفته ، دلتان را روشن کنید به شنیدن آیات کلامالله مجید با صدای زیبا و ماندگار استاد #محمود_شحات_انور و ثواب آن را هدیه کنید به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم و به خصوص روح بلند و ملکوتی امام راحل( ره)
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى ﴿۱۷﴾
و اى موسى در دست راست تو چيست (۱۷)
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى ﴿۱۸﴾
گفت اين عصاى من است بر آن تكيه مى دهم و با آن براى گوسفندانم برگ مى تكانم و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمى آيد (۱۸)
🎥 جرعهای از زلال قرآن
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
موقعیت استقرار موکب الحسین شهدای انتظامی فاتب در جوار بارگاه نورانی امام(ره) بمناسبت سی و چهارمین سالگرد رحلت جانگداز امام خمینی (ره )
آماده پذیرایی از زائران مراسم ارتحال حضرت امام خمینی (ره) می باشد
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
🔰 وصف حال سلبریتیها در یک کلام از زبان امام خمینی(ره)
🔹 خدا نكند انسان پيش از آن كه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتی پيدا كند. كه خود را میبازد، خود را گم میكند.»
📒 برگرفته از کتاب #جهاد_اکبر، ص۱۰
#امام_خمینی
#جهاد_تبیین
#پلیس_تراز_انقلاب
#پلیس_مجاهد
🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷
کانال روابط عمومی فا. زنجان
https://eitaa.com/ravabetomomizanjan
Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
بزرگترین خدمت امام(ره) این است که ما را در جهان آقا کرد و ما را از نوکری بیگانگان نجات داد/
حجتالاسلام والمسلمین سید علیرضا ادیانی ریاست سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی در
افتتاح نمازخانه حضرت حجت ابن الحسن(عج) پلیس مبارزه با مواد مخدر فراجا گفت:
از اهتمام و اقدامات خوب ریاست محترم پلیس مبارزه با مواد مخدر در امورات فرهنگی و ساخت نمازخانه تشکر می کنم
در این نشست صمیمی حجت الاسلام ادیانی ضمن تسلیت رحلت جانگداز رهبر عظیم شان انقلاب و حماسه یوم الله 15 خرداد 1342 اظهار داشت: بحث مهم این جلسه حماسه عظیم انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) است. این انقلاب با رشادت و خواست مردم مومن ایران و رهبری دلسوزانه ایشان از خرداد 1342 شروع و تاکنون با سرفرازی ادامه دارد.
وی در ادامه مطالب خود بیان داشت: بعد از پیامبر مکرم اسلام(ص) ؛ تمام حضرات ائمه معصومین(ع) درصدد برپایی حکومت اسلامی بودن و تمام سختی ها، شهادت ها و اسارت ها و... خلفای اموی و عباسی را در محقق شدن این خواسته مهم تحمل کردند و حتی برای یک لحظه هم از برپایی دولت اسلامی غافل نبودن اما؛ شرایط برای برپایی این هدف مقدس مهیا نشد؛ الحمدالله درعصر کنونی با روشنگری دینی و همت مردم ولایت مدار و رهبری امام این خواسته 250 ساله معصومین براساس شریعت اسلامی محقق شد.
ریاست سازمان عقیدتی سیاسی فراجا در ادامه ضمن تاکید بر هجمه تبلیغاتی دشمنان نظام در به حاشیه بردن انقلاب اظهار داشت: دشمنان پس از پیروزی سال 1357 با کمک منافین داخلی اینطور در اذهان عمومی القاع می کنند که چیزی به فروپاشی انقلاب نمانده و حتی برخی ها نیز با گستاخی تمام زمان آن را هم تعیین می کنند ولی به کوری چشم دشمنان با رهبری امام راحل و مقام معظم رهبری این انقلاب نه گرایش به چپ سوسیالیسم و نه گرایش به غرب لیبرال دارد و هچنان براساس مکتب حضرت رسول و ائمه ممصومین هر روز بهتر از دیروز در بستر و ایدولوژی ناب محمدی(ص) به پیش می رود و هیچ نظام سلطه ای جلو دار آن نیست و بزرگترین خدمت امام(ره) این است که ما را در جهان آقا کرد و ما را از نوکری بیگانگان نجات داد.
ایشان در ادامه با بیان اینکه زنده نگهداشتن راه امام لازم است تاکید داشت: مردم کشور سزاور تکریم و خدمتگذاری توسط مسئولین هسنند، این انقلاب با فداکاری و تحمل سختی های بسیاری از جمله؛ جنگ تحمیلی و محاصره اقتصادی و.. توسط مردم شریف و انقلابی پایدار و مقتدر مانده است پس جا دارد همه مسئولین از جمله شما عزیزان با اقدامات جهادی در مبارزه با مواد مخدر به این مردم انقلابی خدمت کنید و به مطالبات بحق آنها پاسخگو باشید.
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهاردهم
💠 باورم نمیشد پس از شش ماه که لحظهای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و میدانستم زندانبان دیگری برایم درنظر گرفته که رنگ ازصورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود ومیترسیدم مرا دست غریبهای بسپارد که به گریه افتادم.
از نگاه بیرحمش پس از ماهها محبت میچکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود،زمزمه کرد:«نیروها تو استان ختای #ترکیه جمع شدن، منم باید برم، زود برمیگردم!»و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی میداد تا دلش آرام شود:«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از #ارتش_آزاد حمایت میکنن!الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به #سوریه حمله کنه!»
💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه وتشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمیدانستم خودش هم راهی این لشگر میشود که صدایم لرزید:«تو برا چی میری؟»
در این مدت هربار سوالی میکردم، فریاد میکشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد:«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدنشون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!»
💠 جریان خون در رگهایم به لرزه افتاده و نمیدانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم:«بذار برگردم ایران!» و فقط ترس از دست دادن من میتوانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی میمیرم که میخوای بذاری بری؟»
معصومانه نگاهش میکردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد:«ولید یه خونواده تو #داریا بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.»
💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده #وهابی هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد،با لحنی محکم هشدار داد:«اگه میخوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی!ولید بهشون گفته تو از وهابیهای افغانستانی!»
از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ #وحشت کرده بودم که با هقهق گریه به پایش افتادم:«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانهام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت:«چرا نمیفهمی نمیخوام از دستت بدم؟»
💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را میسوزاند. با ضجه التماسش میکردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمیکرد که همان شب مرا با خودش برد.
در انتهای کوچهای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش میکشید و حس میکردم به سمت قبرم میروم که زیر روبنده زار میزدم و او ناامیدانه دلداریام میداد:«خیلی طول نمیکشه، زود برمیگردم و دوباره میبرمت پیش خودم! اونموقع دیگه #سوریه آزاد شده و مبارزهمون نتیجه داده!»
💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوبارهام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم.
تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس میکردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید فرار میکردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید.
💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد:«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زندهات نمیذارن نازنین!»
روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و خونِ پیشانیام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید:«چرا با خودت این کارو میکنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمیدانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم #ایران!»
💠 روبنده را روی زخم پیشانیام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بیتوجه به التماسم نجوا کرد:«اینو روش محکم نگه دار!»و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید تا به در فلزی قهوهای رنگی رسیدیم.
او در زد و قلب من در قفسه سینه میلرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونیام خیره ماند و سعد میخواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد:«توکوچه خورد زمین سرش شکست!»
#ادامه_دارد
#قسمت_چهاردهم
#دمشق_شهرِ_عشق
#تولیدی_عس_زنجان
۱۳ خرداد ۱۴۰۲