eitaa logo
روابط عمومی انتظامی زنجان
329 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
﷽وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شهادت یعنی،متفاوت به آخر برسیم و گرنه،مرگ پایان همه قصه‌هاست . ✅ امام خامنه‌ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ارتباط با ادمین کانال @Admin_R_O_E_Zanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
تفاوت مقاومت و تسلیم 🔹"سودان" با وعده رفع تحریم، گزینه تسلیم را برگزید و حتی رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت اما تجزیه شد، فقیرتر شد، الان هم درگیر جنگ داخلیست! 🔹"سوریه" گزینه مقاومت را برگزید؛ هزینه داد اما کشورش را حفظ کرد و حالا دشمنان سابق برای ارتباط با او صف بسته‌اند! 👌همیشه "مقاومت" هزینه کمتر و عایدی بیشتری برای کشورها و ملت‌ها دارد ... https://eitaa.com/atashbekhtyar
🌺روایتی شگفت انگیز از حضرت پیامبراکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم در مورد روزه داران و عید فطر (حتما بخوانید) 🔻از ابن‌عباس نقل شده که از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شنیده که فرمودند: ♦️... و چون شب عید فطر که شب جوائز نام دارد، فرا رسد، خداوند پاداش عمل‌‏کنندگان را بدون حساب و شمارش ببخشد. ♦️ و چون صبح روز عید فرا رسد، خداوند فرشتگان را در تمام شهرها برانگیزد؛ پس در زمین فرود آیند و سر کوچه و گذرها بایستند و گویند: اى امّت محمد، به‌سوى پروردگار کریم براى نماز عید بیرون شوید که او پاداش فراوان دهد، و گناهان بزرگ را بیامرزد. ♦️و چون سوى محل برگزارى نماز عید روند، خدا عزّ و جل به ملائکه فرماید: اى ملائکه من، پاداش یک اجیر وقتى به وظیفه‌‏اش عمل کند چیست؟ گویند: معبودا و سيّدا، پاداش او آن است که اجر او را به‌طور کامل عطا کنى. ♦️خدا عزّ و جل فرماید: اى ملائکه من، شما را گواه مى‏‌گیرم که من پاداش این را که در ماه رمضان روزه گرفتند و به نماز ایستادند، خرسندى و آمرزش خودم قرار دادم. ♦️و مى‏‌فرماید: اى بندگانم، از من درخواست کنید. به عزّت و جلالم خودم سوگند، شما امروز در این گردهمایی خود براى آخرت و دنیایتان هرچه از من بخواهید، به شما ببخشم. و به عزّتم سوگند، تا آن زمان که مرا مراقب خود بدانید و از من بترسید، گناهان و عیوب شما را بپوشانم. ♦️ به عزّتم سوگند که شما را از عذاب پناه دهم و در نزد کسانى که در دوزخ جاودانند، رسوا نسازم. باز گردید که همگى بخشیده شده‌‏اید. شما مرا خشنود ساختید و من از شما خشنود گشته‌‏ام. ♦️پیامبر فرمود: پس ملائکه بدین بخششى که خداوند به این امّت به هنگام افطار ماه رمضان عنایت فرموده، یکدیگر را بشارت داده و تبریک گویند. 📚امالی مفید، ص٢٣٢؛ اقبال‌الاعمال، ج١، ص٢۵؛ بحارالانوار، ج٩٣، ص
20.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹مداحی مهدی رسولی پیش از اقامه نماز عید فطر در مصلای تهران
💢 کفشامو دزدیدند 🔹پدرم به مناسبت عید فطر یک جفت کفش نو برای احمد خرید . اولین باری که کفش را پوشید رفت مسجد . ساعتی بعد دیدم با دمپایی برگشته . پرسیدم : کفش هات کو ؟ بعد از نماز اومدم دیدم نیست ! دزدیدنش ؟   اشکالی نداره . شاید اون بنده خدایی که برده آدم فقیری بوده و پولی برای خرید کفش نداشته.حتی حاضر نشد در مورد آن شخص از کلمه دزد استفاده کند. 🔹شهید احمد جعفرهاشمی پانزده مهر ماه سال 1389 توسط عناصر تروریست وهابی درمیدان آزادی شهر سنندج به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پست ویژه سالروز تاسیس سپاه 💢 ولادت سپاه 🎙 مقام معظم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آخرین فیلم از سعید مریدی رئیس مبارزه با مواد مخدر رودان هرمزگان که ۲۲فروردین در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر به آسمان پر کشید. ♦️آرزویش شهادت بود و وصیتش سنگ قبری صاف و ساده..
💢 ای وای بد شد که شورای همبستگی مهسا داره گسسته میشه 🔹 اینم از حامد اسماعیلیون که جدا شد 🔹 یعنی اگر یک بار برعندازا تونستن متحد بشن تو تاریخ باید ثبت بشه 🔹 برعندازای عزیز این فاجعه رو توی عید سعید فطر که ماها شادیم بهتون تسلیت میگم‍ ✍️
روابط عمومی انتظامی زنجان
🌹 با سلام و عرض ادب خدمت شما همراهان عزیز از امشب تا پیش از ماه ذالقعده ، به امید خدا هر شب حدود سا
✍️ رمان 💠 من و نورالهدی متعجب مانده بودیم و ابوزینب لحظاتی پیش از موکب برگشته و از ماجرا مطلع بود که صورت سبزه و مهربانش از خنده پُر شد و رو به ما خبر داد:«این خانم خبرنگار شبکه . می‌خواست با مصاحبه کنه، حاجی قبول نکرد! به جاش انگشترش رو داد به خادم موکب که بده به این خانم و از دلش دربیاره. حالا اینم انگشتر رو پس داده و میگه انگشتر نمی‌خوام، من به شبکه العالم قول مصاحبه با رو دادم!» و سوالی که در ذهن من بود، نورالهدی پرسید:«چرا مصاحبه نمی‌کنه؟» به سمت نورالهدی چرخید و در همه این سال‌ها را با تمام وجود حس کرده بود که با لحنی محکم جواب داد:«تو رو نمی‌شناسی؟از هر چی که بخواد بزرگش کنه، فرار می‌کنه!» 💠 و هنوز کلامش به آخر نرسیده، اتومبیلی کنارمان توقف کرد و کسی صدا رساند:«دخترم میشه گریه نکنی؟حالا بگو چی بگم!» نگاهم چرخید و باورم نمی‌شد را می‌بینم که با متانت از ماشین پیاده شد و با لبخندی دلنشین به سمت خبرنگار رفت. 💠 خانم خبرنگار هم به آنچه می‌خواست رسیده بود که هیجان زده به طرف رفت و پاسخ داد:«هرچی درحق این مردم باید گفته بشه، بگید!» مقابلش رسیده بود، دوربین و پروژکتور آماده فیلمبرداری شدند و شروع به مصاحبه کرد. 💠 در این سال‌ها در و فلّوجه از زیاد شنیده و آنچه می‌دیدم فراتر از همه آن‌ها بود که یک ژنرال با آن‌همه قدرت و ابهت، دلِ دیدن اشک خبرنگاری را نداشت. پس از صرف شام، ما در قسمت زنانه موکب، تکیه به دیوار خستگی این روز طولانی را در می‌کردیم و صدای صحبت مردها از آن طرف شنیده می‌شد که نورالهدی با دقت گوش کشید و زیرکانه حدس زد:«صدا میاد!» 💠 ظاهراً و هم امشب مهمان همین موکب بودند و دلم می‌خواست بیشتر صدای را بشنوم که شنیدم جوانی به سختی صحبت می‌کند و ظاهراً خطابش به ابومهدی بود:«حاجی یکی از زنگ زده میگه شنیدیم با تانک‌هاشون تا اومدن و رو هم گرفتن!» همهمه آرام خنده در سمت مردان پیچید و لحن نرم در گوشم نشست:«بگو اگه جز لودر و بیل مکانیکی چیزی همراه ما دیدن، غنیمت بگیرن، آهنش رو بفروشن خرج سیل زده‌ها بکنن!» 💠 از شوخی شیرین ابومهدی، خنده مردها در فضای موکب پیچید و نورالهدی طوری به خنده افتاد که با دست مقابل دهانش را گرفت تا صدای خندیدنش به گوش نامحرمان نرسد و من دلخور پرسیدم:«یعنی چی؟» نورالهدی از خنده سرخ شده بود، نفسی گرفت و با همان خنده پاسخم را داد:«از وقتی برا کمک اومده خوزستان، بعضیا شایعه کردن که ما اومدیم اینجا سرکوب ایرانی‌ها!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که کم‌کم رنگ خنده از صورتش رفت، دردی در نگاهش پیدا شد و انگار قلب صدایش شکست:«حتی ابوزینب عصری می‌گفت بعضیا توئیت زدن که چرا که جوونای ما رو کشتن باید بیان کمک سیل‌زده‌هامون!» از سنگینی حرف‌هایی که از زبان نورالهدی می‌شنیدم خستگی امروز مثل آواری روی دلم خراب شد و صدای نورالهدی غرق غم بود:«آخه مگه ایرانی تو جنگ رو ما کشتیم؟ اصلاً انگار نه انگار که ما عراق خودمون بیشترین ظلم رو از دیدیدم! حتی تو جنگ ایران و عراق، صدام جوونای ما رو به جرم حمایت از اعدام می‌کرد!» 💠 و دیگر فرصت نشد بیشتر شرح این شایعه را بدهد که دوباره طنین کلام در فضا پیچید:«زمان ملت ایران خالصانه و بی‌توقع کمک ملت عراق کردن!الانم که تو کشور شما سیل اومده ما احساس وظیفه کردیم برا جبران قسمت کوچیکی از محبت‌هاتون بیایم کمک.» صدای تشکر میزبانان ایرانی میان صحبت‌های شنیده می‌شد و او همچنان با مهربانی و آرامش می‌گفت:«البته ما فقط وسایل مهندسی اوردیم برا کمک به جلوگیری از پیشرفت سیل.گروه بهداری هم اوردیم برا اینکه مریضی‌های بومی ما با منطقه شما یجوره! از طرفی پزشک و پرستار ما عرب زبانه و راحت‌تر با مردم عرب‌زبان و ارتباط برقرار می‌کنه!» 💠 تلخی طعنه‌های فضای مجازی با شیرینی کلام کمتر میشد و دلم می‌خواست باز هم بگوید که لحن محجوب به دلم نشست:«ما با این‌همه نیرو درست نیس مزاحم صاحبخونه باشیم، پس عزیزان حرکت!» شاید دل دریایی او هم از تیرهایی که به سمت رفقای عراقی‌اش هدف گرفته بودند، شکسته و می‌خواست با خلوت کند که به نیت بازدید از مناطق سیل زده از موکب خارج شدند و من تا صبح از غصه قصه غریبانه‌ای که شنیده بودم، خوابم نبرد...