eitaa logo
روابط عمومی انتظامی زنجان
326 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
﷽وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شهادت یعنی،متفاوت به آخر برسیم و گرنه،مرگ پایان همه قصه‌هاست . ✅ امام خامنه‌ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ارتباط با ادمین کانال @Admin_R_O_E_Zanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷پلمپ ۲ واحد صنفی در شهرستان بابل بدلیل کشف حجاب 🔹در پی دریافت گزارشات مردمی مبنی بر عدم رعایت شئونات اسلامی و ضوابط و آئین نامه اماکن عمومی با پیگیری ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان بابل و دستور دادستان توسط اداره اماکن ۲ واحد صنفی پلمب گرديدند. 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مردم انقلابی و خانواده های شهدا روز چهارشنبه سوم خرداد و در سالروز فتح خرمشهر با تشکیل زنجیره انسانی، خواستار استرداد لایحه حجاب شدند 🚫آقایان مسئولین سه قوه! به خود آئید و عزت خود را با حفاظت مقتدرانه از مرزهای دین و شریعت الهی بازیابید که شما شأنی جز این ندارید واگر چنین نکردید بدانید که مناصبتان غصبی است، در نزد امت حزب الله جایگاهی ندارید و باید جوابگوی خون شهدایی باشید که برای حفظ این مناصب بمنظور خدمت به اسلام، جان خود را فدا کردند! «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا وغیبة ولیِّنا و قلة عددنا و کثرة عدونا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا ..فاعنا علی ذلک بفتح منک تعجله ونصر تعزه وسلطان عدل تظهره » 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
🔴 دزدان دریایی در قشم دستگیر شدند 🔶فرمانده مرزبانی استان هرمزگان: 🔻 با هوشیاری و اقدامات فنی و عملیاتی دقیق، اعضای باند سابقه داری که اقدام به سرقت شناورهای سبک، اقلام و تجهیزات صیادی در سواحل قشم می کردند، توسط مرزبانان پایگاه دریابانی این جزیره متلاشی شدند. 🔻 مرزبانان پایگاه دریابانی قشم در راستای تامین امنیت کشتی ها و شناورها در نزدیکی سواحل یکی از روستاهای این جزیره، در حال گشت زنی متوجه تحرکات مشکوک یک فروند قایق در سطح حوزه استحفاظی خود می‌شوند که به سرعت شناور متخلف را شناسایی و توقیف می‌‌کنند. 🔻 با اقدامات فنی و اطلاعاتی دریابانان قشم، مشخص شد که شناور یادشده سرقتی و شناور و اقلام مسروقه متعلق به فردی به هویت معلوم است. 🔻 در این عملیات دریابانی ۲ دزد دریایی سابقه دار دستگیر و از آنان مقدار تقریبی ۳۰ گرم شیشه و آلات استعمال مواد مخدر کشف و ضبط شد 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
♦️اغفال کننده دختران و زنان در مراغه به دار آویخته شد 🔶این بیشرف به دخترها تجاوز کرده و از روابط نامشروع با زنان و دختران فیلم تهیه می‌کرد، و خانواده قربانی هارو تهدید میکرده اگه بهش پول ندن فیلمارو پخش میکنه 🔶متهم به بهانه ازدواج از طریق جعل عناوین شغلی و فیش‌های حقوقی مجهول و کارت‌ های بازرگانی، زنان و دختران را اغفال می‌کرد. 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
💢 دزد به این پررویی دیده بودین؟! 🔹 نمیگه فرش ها رو نبردیم میگه ارزش نداشتن! ✍️
💢 دزد به این پررویی دیده بودین؟! 🔹 نمیگه فرش ها رو نبردیم میگه ارزش نداشتن!
💢پارسال در این روز نخبه دهه هفتادی دانشگاه شریف شهید احسان قدبیگی توسط رژیم صهیونیستی ترور شد. 🔹 امروز در سالگردش نه از انجمن مثلا اسلامی این دانشگاه صدایی آمد و نه از اساتید عشق مجازی‌اش. 🔹اگر به ایران لگد نزنی اینها در دفاع از تو لال می‌شوند حتی اگر برای وطن خون بدهی. روحت شاد  "ایلجان" ✍ 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم اصلی شعر معروف ممد نبودی ببینی... 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
✍️ 💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» 💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!» هنوز باورم نمی‌شد قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. 💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد :«نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید ، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!» نیروهای امنیتی هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!» 💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید. در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!» 💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت. موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید :«اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!» 💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند. سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست. 💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش را تمنا می‌کرد. همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای مادر ماند و من تمام این را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. 💠 سال‌ها بود و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر رهایی نبود...
27.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه ما در مقابل بی حجابی مسئولیم 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan