eitaa logo
روابط عمومی انتظامی زنجان
331 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
﷽وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شهادت یعنی،متفاوت به آخر برسیم و گرنه،مرگ پایان همه قصه‌هاست . ✅ امام خامنه‌ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ارتباط با ادمین کانال @Admin_R_O_E_Zanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پ.ب
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 خوش خدمتی برای شیطان این فرش در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی شروع شده است در دوره حسن روحانی به آمریکا هدیه شده است اینهم ارتباط پشت پرده اصلاح طلبان که بافت این فرش 19سال طول کشیده و تصاویر همه روئسای جمهور آمریکا طی 253سال قاره آمریکاست بافته شده همه نخ این قالی از بهترین ابریشم میباشد. 😳😳😳😳 هزاران لعنت و ننگ و نفرین بر منافقین داخلی که این همه خوش خدمتی برای کسانی می‌کنند که در این مدت فلج کننده ترین تحریم های دنیا را به مردم ایران تحمیل کردند
هدایت شده از پ.ب
✡تدارک شیطان پرست‌ها برای لباس سوگواری محرم طراحی لباس عزا با ۳ علامت شیطان‌پپرستی ۱ دست دارای ۲ شصت ۲ رز سفید ۳ یک‌چشم بالای رز اطلاع‌رسانی کنید کسی نخرد!
🧿 امید بخدا 🤍 امید به حضرت آقا 🇮🇷 امید به همت و تلاش مردم ایران زمین 🥇میشود ایرانی آباد و پیشرفته!!!!!
سخنگوی فراجا: پلیس به دنبالِ مطالبات مردمی و خواسته‌یِ گروه‌ها و نهادهای مختلفِ اجتماعی و مرجع و تأکید رؤسای محترم جمهور و قوه قضائیه به منظورِ تحکیمِ بنیان خانواده، ضمن تقدیر و تشکر از قاطبه دختران و بانوانِ کشورِ عزیزمان که با رعایتِ پوششِ متعارف به آرامشِ روانی جامعه کمک می‌کنند 👈 از یوم جاری با تقویت و استقرار گشت‌های خودرویی و پیاده در سراسر کشور ضمن انجام ماموریت‌های متعدد پلیسی، ناگزیر با آن دسته از کسانی که بدون توجه به تبعات و عواقبِ پوششِ خارج از عرف، همچنان بر هنجارشکنیِ خود اصرار دارند ضمن انذار و تذکر، در صورت عدمِ تمکین از دستوراتِ پلیس، برخورد قانونی و آنان را به دستگاه قضائی معرفی خواهند کرد.
نشست تخصصی، معرفتی، توجیهی مداحان و ذاکران اهل بیت ( علیهم السلام) انتظامی ج،ا،ایران با حضور حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید علیرضا ادیانی ریاست سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی
https://splus.ir/shooor کانال خانه مداحان
@khaneh_maddahan کانال خانه مداحان
حجت‌الاسلام والمسلمین سید علیرضا ادیانی رئیس سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی کشور در نشست تخصصی، معرفتی، توجیهی مداحان و ذاکران اهل بیت(علیهم السلام) انتظامی کشور: شهدا آقایان عالمند، شهدای کربلا آقایان شهدای این عالمند و امام حسین(ع) هم سید الشهدای تمام شهدای عالم است و اولین کسی که برای امام حسین(ع) روضه خوانده است، شخص نبی مکرم اسلام (ص) است و بالاترین مقتلی که امام معصوم(ع) به آن پرداخته در زیارت ناحیه مقدسه توسط امام عصر(ع) است. رئیس سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی کشور گفت: یقینا یکی از ابزارهای مناسب برای نورانی کردن ذهن ها و دل ها همین هیئت ها، مداحی ها و روضه خواندن هاست. و در واقع باید شما جامعه مداحی، محرم را به واسطه خواندن مقتل ها و روضه ها وسیله معرفت مخاطبان خود نمایید. حجت‌الاسلام ادیانی افزود: مداح اهل بیت(ع) باید مصائب اهل بیت را به درستی و با روح حماسه برای مخاطب خود بیان کند چرا که حماسه یعنی عاشورا و عاشورا یعنی حماسه. جامعه مداحی در مجموعه انتظامی باید نیازهای واقعی انتظامی را شناسایی و بر اساس آن ها مداحی های خود را بسازد. نیاز امروز انتظامی عدالت است، برخورد حکیمانه است و باید مداح انتظامی ارزش هایی که مجموعه انتظامی کشور برای آنها می جنگد و دفاع می کند را در اشعار و روضه های خود تبیین کند و حرارت دل مومنین را با نیازهای اجتماعی امروز و صف بندی و جبهه بندی جامعه و نیازهای واقعی و حقیقی انتظامی ترکیب نماید و شور و شعور را با هم برانگیزد.
✍️ 💠 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل می‌شنیدم در چشمان او می‌دیدم. هنوز نمی‌دانستم چه عکسی در موبایل آن بوده و آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند که ابوالفضل التماسم می‌کرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری ، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت .» 💠 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را می‌گرفت که ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم می‌چرخید. مادرش همین گوشه ، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمی‌برد. رگبار گلوله همچنان شنیده می‌شد و فقط دعا می‌کردیم این صدا از این نزدیک‌تر نشود که اگر می‌شد صحن این قتلگاه خانواده‌هایی می‌شد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده (علیهاالسلام) شده بودند. 💠 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمه‌های شب، زمزمه کم آبی در بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد می‌کرد و دلم می‌خواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود. چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی می‌خواند که خواب سبکی چشمان خسته‌ام را در آغوش کشید تا لحظه‌ای که از آوای حرم پلکم گشوده شد. 💠 هنوز می‌ترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم می‌خواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود. خواست به سمتم بچرخد و نمی‌خواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بی‌خبر از بیداری‌ام با پلک‌هایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمی‌تونم تحمل کنم...» 💠 پشت همین پلک‌های بسته، زیر سرانگشت تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و می‌ترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!» نمی‌توانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش می‌زد و او دوباره با صدایم زد :«خواهرم، نمازه!» 💠 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند. از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را می‌دیدم و این خلوت حالش را به‌هم ریخته بود که از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد. 💠 تا وضوخانه دنبال‌مان آمد، با چشمانش دورم می‌گشت مبدا غریبه‌ای تعقیبم کند و تحمل این چشم‌ها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف می‌کشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند. آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله‌ای که تن و بدن مردم را می‌لرزاند. 💠 مصطفی لحظه‌ای نمی‌نشست، هر لحظه تا درِ می‌رفت و دوباره برمی‌گشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمی‌ترسی که؟» و مگر می‌شد نترسم که در همهمه مردم می‌شنیدم هر کسی را به اتهام یا حمایت از دولت سر می‌برند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده‌ها تمام شد. 💠 دست خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بی‌معطلی از داریا خارج شویم که می‌دانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد. حرم (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان می‌داد و من اشک‌هایم را از چشمانش مخفی می‌کردم تا کمتر زجرش دهم. 💠 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه می‌دیدیم کوچه‌های داریا مردم شده است. آن‌هایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکر‌های پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود. مصطفی خیابان‌ها را به سرعت طی می‌کرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا می‌زد. دسته‌های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم‌برداری می‌کردند...