هدایت شده از پ.ب
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 خوش خدمتی برای شیطان
این فرش در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی شروع شده است در دوره حسن روحانی به آمریکا هدیه شده است اینهم ارتباط پشت پرده اصلاح طلبان که بافت این فرش 19سال طول کشیده و تصاویر همه روئسای جمهور آمریکا طی 253سال قاره آمریکاست بافته شده همه نخ این قالی از بهترین ابریشم میباشد.
😳😳😳😳
هزاران لعنت و ننگ و نفرین بر منافقین داخلی که این همه خوش خدمتی برای کسانی میکنند که در این مدت فلج کننده ترین تحریم های دنیا را به مردم ایران تحمیل کردند
هدایت شده از پ.ب
✡تدارک شیطان پرستها برای لباس سوگواری محرم
طراحی لباس عزا با ۳ علامت شیطانپپرستی
۱ دست دارای ۲ شصت
۲ رز سفید
۳ یکچشم بالای رز
اطلاعرسانی کنید کسی نخرد!
#پلیس_زنجان
🧿 امید بخدا
🤍 امید به حضرت آقا
🇮🇷 امید به همت و تلاش مردم ایران زمین
🥇میشود ایرانی آباد و پیشرفته!!!!!
#پلیس_زنجان
سخنگوی فراجا: پلیس به دنبالِ مطالبات مردمی و خواستهیِ گروهها و نهادهای مختلفِ اجتماعی و مرجع و تأکید رؤسای محترم جمهور و قوه قضائیه به منظورِ تحکیمِ بنیان خانواده، ضمن تقدیر و تشکر از قاطبه دختران و بانوانِ کشورِ عزیزمان که با رعایتِ پوششِ متعارف به آرامشِ روانی جامعه کمک میکنند 👈 از یوم جاری با تقویت و استقرار گشتهای خودرویی و پیاده در سراسر کشور ضمن انجام ماموریتهای متعدد پلیسی، ناگزیر با آن دسته از کسانی که بدون توجه به تبعات و عواقبِ پوششِ خارج از عرف، همچنان بر هنجارشکنیِ خود اصرار دارند ضمن انذار و تذکر، در صورت عدمِ تمکین از دستوراتِ پلیس، برخورد قانونی و آنان را به دستگاه قضائی معرفی خواهند کرد.
حجتالاسلام والمسلمین سید علیرضا ادیانی رئیس سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی کشور در نشست تخصصی، معرفتی، توجیهی مداحان و ذاکران اهل بیت(علیهم السلام) انتظامی کشور: شهدا آقایان عالمند، شهدای کربلا آقایان شهدای این عالمند و امام حسین(ع) هم سید الشهدای تمام شهدای عالم است و اولین کسی که برای امام حسین(ع) روضه خوانده است، شخص نبی مکرم اسلام (ص) است و بالاترین مقتلی که امام معصوم(ع) به آن پرداخته در زیارت ناحیه مقدسه توسط امام عصر(ع) است.
رئیس سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی کشور گفت: یقینا یکی از ابزارهای مناسب برای نورانی کردن ذهن ها و دل ها همین هیئت ها، مداحی ها و روضه خواندن هاست. و در واقع باید شما جامعه مداحی، محرم را به واسطه خواندن مقتل ها و روضه ها وسیله معرفت مخاطبان خود نمایید.
حجتالاسلام ادیانی افزود:
مداح اهل بیت(ع) باید مصائب اهل بیت را به درستی و با روح حماسه برای مخاطب خود بیان کند چرا که حماسه یعنی عاشورا و عاشورا یعنی حماسه.
جامعه مداحی در مجموعه انتظامی باید نیازهای واقعی انتظامی را شناسایی و بر اساس آن ها مداحی های خود را بسازد. نیاز امروز انتظامی عدالت است، برخورد حکیمانه است و باید مداح انتظامی ارزش هایی که مجموعه انتظامی کشور برای آنها می جنگد و دفاع می کند را در اشعار و روضه های خود تبیین کند و حرارت دل مومنین را با نیازهای اجتماعی امروز و صف بندی و جبهه بندی جامعه و نیازهای واقعی و حقیقی انتظامی ترکیب نماید و شور و شعور را با هم برانگیزد.
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_نهم
💠 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل میشنیدم در چشمان #نگران او میدیدم.
هنوز نمیدانستم چه عکسی در موبایل آن #تکفیری بوده و آنها بهخوبی میدانستند که ابوالفضل التماسم میکرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری #تهران، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت #داریا.»
💠 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را میگرفت که ابوالفضل مرتب تماس میگرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم میچرخید.
مادرش همین گوشه #صحن، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمیبرد. رگبار گلوله همچنان شنیده میشد و فقط دعا میکردیم این صدا از این نزدیکتر نشود که اگر میشد صحن این #حرم قتلگاه خانوادههایی میشد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) شده بودند.
💠 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمههای شب، زمزمه کم آبی در #حرم بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد میکرد و دلم میخواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود.
چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی میخواند که خواب سبکی چشمان خستهام را در آغوش کشید تا لحظهای که از آوای #اذان حرم پلکم گشوده شد.
💠 هنوز میترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم #نماز میخواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود.
خواست به سمتم بچرخد و نمیخواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بیخبر از بیداریام با پلکهایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمیتونم تحمل کنم...»
💠 پشت همین پلکهای بسته، زیر سرانگشت #عشقش تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و میترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!»
نمیتوانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش میزد و او دوباره با #مهربانی صدایم زد :«خواهرم، نمازه!»
💠 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند.
از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را میدیدم و این خلوت حالش را بههم ریخته بود که #آشفته از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد.
💠 تا وضوخانه دنبالمان آمد، با چشمانش دورم میگشت مبدا غریبهای تعقیبم کند و تحمل این چشمها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف میکشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند.
آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلولهای که تن و بدن مردم را میلرزاند.
💠 مصطفی لحظهای نمینشست، هر لحظه تا درِ #حرم میرفت و دوباره برمیگشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمیترسی که؟»
و مگر میشد نترسم که در همهمه مردم میشنیدم هر کسی را به اتهام #تشیّع یا حمایت از دولت سر میبرند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانوادهها تمام شد.
💠 دست #مدافعان خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به #داریا در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بیمعطلی از داریا خارج شویم که میدانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد.
حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان میداد و من اشکهایم را از چشمانش مخفی میکردم تا کمتر زجرش دهم.
💠 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه میدیدیم کوچههای داریا #مقتل مردم شده است. آنهایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکرهای پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود.
مصطفی خیابانها را به سرعت طی میکرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم #مظلوم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا میزد. دستههای ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلمبرداری میکردند...
#ادامه_دارد
#قسمت_سی_ونهم
#دمشق_شهرِ_عشق
#تولیدی_عس_زنجان