May 11
شعر گیلکی؛ زن
شَل آ بوسته رَزا وا خال دَوَستن
سَر پور دردَ وا دَسمال دوستن
اگر چی زن بلایِ جانه اما
اوتاقِ بیزنَ وا مال دوستن
برگردان فارسی
شاخه کج شده درخت مُو را باید به داربست تکیه داد
به سری که درد میکند باید دستمال بست
اگرچه زن بلای جان است، اما
خانهای که زن در آن نباشد، باید طویلهاش کرد
شعر: مرحوم میراحمد سیدفخرینژاد(شیون فومنی)
هدایت شده از منصور ایمانی (صبا)
📷💢 گفتم #حسین دارم از استرس میمیرم، گفت:
« یه ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو، من خیلی قبولش دارم: گرهی کار منم همین باز کرد
(آخه خودشم به سختی اجازهی خروج گرفت) »
گفتم: باشه داداش بگو
گفت: «تسبیح داری؟»
گفتم: آره
گفت: «بگو "الهی بالرقیه سلام الله علیها"
حتما سه سـاله ی ارباب نظر میکنه، منتظرتم و قطع کردم
🔺چشممو بستم شروع کردم:
الهی بالرقیه سلاماللهعلیها
الهی بالرقیه سلاماللهعلیها
۱۰تا نگفتم که یهو گفتن: این پنج نفر آخرین لیسته؛ بقیهاش فردا، توجه نکردم همینجور ذکر میگفتم که یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترکید با گریه رفتم سمت خونه حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درست شد، اشک تو چشمش حلقه زد و گفت: "الهی بالرقیه سلام الله علیها"
🔷 @basijnewsir
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
📷💢 برادرش میگفت: نمیگذاشت کسی از دستش ناراحت شود، اگر دلخوری پیش میآمد، سریعا از دل طرف درمیآورد. هادی به ما میگفت یکی از خالههایمان را در کودکی ناراحت کرده، اما نه ما چیزی به خاطر داشتیم نه خالهمان. ولی همهاش میگفت باید بروم حلالیت بطلبم. هیچوقت دوست نداشت کسی با دلخوری از او جدا شود.
#شهید #مدافع_حرم #هادی_ذوالفقاری
🔷 @basijnewsir
هدایت شده از امام زمان علیه السلام
📚مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه...
یک روز قرار شد والیبال بازی کنیم، من کتانی نداشتم. به یکی از رفقای ابراهیم که کتانی چینی قدیمی پایش بود گفتم: کتانی ات را بده من برم توی زمین. دمپایی خودم را به او دادم و کتانی اش را گرفتم. مشغول بازی شدیم. بعد از بازی دیدم که او رفته. من هم به خانه برگشتم.
هنوز ساعتی نگذشته بود که دیدم ابراهیم به درب منزل ما آمد. با خوشحالی به استقبالش رفتم. گفتم: چه خبر از این طرفا؟! بی مقدمه گفت: سعید، خدا توی قیامت از هر چی بگذرد از حق الناس نمی گذرد. برای همین توی زندگی مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه.
بعد ادامه داد: تا می تونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو. خیلی مراقب باش! گفتم: آقا ابرام من نوکرتم. چشم. راستی این رفیقت که کتونی ازش گرفتم، نمی دونم کجاست. قبل از پایان بازی رفت....
(شهید ابراهیم هادی خیلی روی حق الناس حساس بودند)
📚 سلام بر ابراهیم۲ /ص 60
💐 @emamzamana 💐
هدایت شده از سید حسن منتظرین
#خاطرات_آزادگان
ابتدای اسارت در زندان مرکزی استخبارات، ما را که سی نفر بودیم در یک اتاق شش متری جا داده بودند. شب که میشد مثل صندلی که توی همدیگر جفت میشود، باید همینطور تا صبح میماندیم. شب چهارشنبه دم غروب بود و هنوز بچه ها توی اتاق جمع نشده بودند که ناگهان یاد قم و جمکران افتادم. و دلم رفت به صحن و سرای مسجد جمکران. از فرصت استفاه کردم و به یاد نماز امام زمان که شبهای چهارشنبه در جمکران خوانده میشود، مشغول نماز امام زمان شدم. بعد هم تصمیم گرفتم تا زمان آزادی، هر شب چهارشنبه این نماز را بخوانم. فردا شب احساس کردم نماز دیشب خیلی روحم را لطیف کرد و آرامش عجیبی به من داد. با خود گفتم: خوب است هر شب این نماز را بخوانم. خدا هم لطف کرد و از همان شب اول زندان استخبارات تا آخرین شبی که در اسارت بودم، توفیق خواندن نماز مخصوص امام زمان را داشتم.
شب اول پس از نماز امام زمان، دعای توسل را خواندم. بچهها هم که دلشان گرفته بود، گریه کردند. در حالیکه صدای ما بیرون پیچیده بود و بعثیها سلول به سلول دنبال صدا میگشتند. تا اینکه سلول ما را پیدا کردند. و به مدت نیم ساعت چنان ما را زدند که آش و لاش شدیم.
احسان آبیاری قمصری،نقل از کتاب نهالهای برومند
🆔 @sh_montazerin
هدایت شده از علی باقرزاده
گرچه در دفتر من صحبتِ مولاست فقط
هرچه گفتم نَمی از ساحلِ دریاست فقط
یک #علی گفتم وعمریست، دهانم عسلیست
ذکر شیرینیِ حلوا به مَثَلهاست فقط
احترامِ همهی خلق، به جایش؛ اما
نوکر خانهی آقاست، که آقاست فقط
همهی جاذبهها روی زمین معترفند
#نجف_اشرف مولاست، که زیباست فقط
هر که دنبال طلا رفته خبردار شود
هرچه گنج است، در ایوانِ مُطَلاّست فقط
آی سائل به کجا رو زدهای غیرِ حرم؟
زود برگرد، که حاجات تو اینجاست فقط
نه فقط در نجفش، در همه جای عالم
دستِ گلدستهی مولاست، که بالاست فقط
بس که بر سینهی خود سنگِ علی را زدهایم
ذکر #حیدر دمِ دُرّ نجفِ ماست فقط
کاش میشد قلم عفو، بگیرد دستش
برگهی نوکریام گیر یک امضاست فقط
#نــوكــر_نـوشـت:
#یاعلـی_جـان
فِطر ما بر دوش صاحبخانه ای افتاده است
کز نگاهش یک جهان جیره مواجب میخورند
#صلی_الله_علیک
#يا_سيدنا_المظلوم
#يا_اباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم
#عارف_رضوان
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
هدایت شده از سیدطاهر قدمی
#حکایت طنز
خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند .
شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت رفت و شير هم پاى درخت دراز کشيد .
هنگام صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد .
#روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت:
بفرمائيد پائين تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانيم!
خروس گفت : همان طورى که مى بينى بنده فقط #مؤذن هستم ، پيش نماز پاى درخت است او را بيدار کن ..
روباه که تازه متوجه حضور #شير شده بود ، با غرش شير پا به فرار گذشت .
#خروس پرسید : کجا تشريف مى بريد؟ مگر نمى خواستيد #نماز جماعت بخوانيد؟ روباه در حال فرار گفت : دارم مى روم تجدید وضو کنم !😂😂
پ.ن:
دشمنان جمهوری اسلامی ایران بدانند که #شیران زیادی پای این انقلاب آماده #جانفشانی هستند و الکی دور ور ایران پرسه نزنند،
رواق
#حکایت طنز خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند . شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت
بنام خدا
حکایت شد خروس و نره شیری
خروس زیرک و ، شیر دلیری
پی تفریح ، صحرا رفته بودند
مدام از یکدگر ، دل می ربودند
دو یار غار هم دو یار همراه
انیس و مونس و دو یار دلخواه
هوا تاریک شد در راه رفتن
بهم بدرود گفتن وقت خفتن
خروس از خستگی اما به سختی
پرید از بیشه بر شاخ درختی
سحرگاهان که هنگام اذان شد
خروس از روی عادت نغمه خوان شد
به لحن خوش اذان صبح سر داد
تمام دشت و جنگل را خبر داد
گذر میکرد روباهی از آنجا
نگاهی از طمع انداخت بالا
ندا داد ای خروس بیشه ما
بیا از شاخه پایین ، آیت لا !
بیا پایین ، بیا تنها نمانیم
نماز صبح را با هم بخوانیم
امام ما تویی ما نیز ماموم
مکن ما را ز فیض خویش محروم
خروس از حیله او باخبر بود
نماز روبهان از پایه شر بود
به روباه گفت ، بی مایه فطیر است
امام جمعه این بیشه شیر است
من از روز ازل کارم اذان است
اذان گویم همه فخرم از آن است
همین که زوزه از روباه درآمد
صدای غرش شیر نر آمد
چو روباه دید یک شیری نهفته
به زیر سایه این بیشه خفته
دمش را روی کول نحسش انداخت
به سوی دوستان حیله گر تاخت
خروس افغان برآورد ای دغلکار
نماز ما چه شد ای دزد مکار
صدا زد، این فرار از نره شیر است
ز ترس هیبت شیر دلیر است
غریو نعره آن شیر قاتل
وضوی صبح ما را کرد باطل
دلم از ترس آمد در گلویم
پی انجام تجدید وضویم
اگرچه داستانی نغز و کوتاست
شبیه داستان کشور ماست
در این خاکی که رستم پهلوان است
سلیمانی ، سلیمان زمان است
در این خاکی که آرش تیر انداخت
در این خاکی که کوروش بر جهان تاخت
در این خاکی که از ذلت رها بود
و نادر شاه ، شاه آسیا بود
در این خاکی که همت آفریده
شهیدان باکری را پروریده
در این خاک سراسر شیر پرور
سرای بچه های شیر حیدر
....
...
..
در این خاکی که تاج انداخت از شاه
نباشد جای جولانگاه روباه
علی باقرزاده
هدایت شده از مفاخر گیلان
💠 عالم مجاهد و بصیر گیلانی که با اشعار کوبنده خود رضاخان را در مراسم تاجگذاری اش مفتضح کرد.
✍️مجتهد بصیر آیتالله حاج شیخ یوسف جیلانی که مبارزه و جهاد در راه اعتلای اسلام را واجب میشمرد بهطور مستقیم و غیرمستقیم در مقابل اقدامات رضاخانی در خصوص کشف حجاب، مسئله اتحاد شکل و گذاشتن کلاه پهلوی (شاپو) و در بند افکندن و تبعید روحانیان متعهد و روشنفکر، به همراه دوست دانشمندش آیتالله حاج شیخ محمد باقر رسولی با شجاعت و شهامت کامل علیه رضاخان و ایادی او در گیلان سخن گفت و اولین کتاب علمی در باره عفاف و حجاب را نوشت و در پی این فعالیتهای سیاسی، توسط مأمورین سفاک رژیم پهلوی دستگیر و زندانی شدند و مدتی بعد آن دو عالم بزرگوار را با وضع نا مناسبی به ماسوله تبعید کردند.
🔸این عالم مجاهد در چهارم اردیبهشت 1305 به مناسبت تاجگذاری رضاخان و برای مبارزه با ظلم رضاخانی و کارگزارانش با زبان هنر و شعر به میدان آمد و ارکان ظلم رضاخانی را به لرزه درآورد.
💠 برخی از ابیات این عالم بصیر در مذمت تاجگذاری رضاخان را در پست بعدی بخوانید.👇👇
#مفاخرگیلان
https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926
هدایت شده از مفاخر گیلان
✳️ شعری در مذمت تاجگذاری رضاخان در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ش
✍️ از مجتهد بصیر آیتالله حاج شیخ یوسف جیلانی
ابیاتی که در ادامه می خوانید، نمونه ای از اشعار وی است که به مناسبت تاج گذاری رضاخان که در 4 اردبیهشت 1305 شمسی برگزار گردیده بود به سخره گرفته و تبعات خطرناک این اقدام را به اهل علم و مذهب، گوش زد نموده اند.
👈علم در این عصرِ هنر، علّه شد
جهل به ما از همه سو حمله شد
روز سیه بختی ما جمله شد
چرخ به کام امم سِفله شد
💠تاج کیانی به سرِ فَعله شد
تا که معارف شده ز اهل فجور
معرفت و علم بود در کُسور
کار بلد یکسره نبش قبور
شهر شده مصطبه ای[۱] از شرور
💠مسجد ما مسخره الدوله شد
راه برِ راه، غلط شد غلط شد
کشور و این شاه، غلط شد غلط
خرمن بیکاه، غلط شد غلط
سال و مه و گاه، غلط شد غلط
💠این غلط از دامنه تا قله شد
ترس من از رفتن فرِّ هماست
خشم من از این جو گندم نماست
سود و زیانش همه راجع به ماست
زانکه وطن در کف غیر از شماست
💠خون دل از دیده روان دجله شد
یوم الاحد(۳)چهارم اردیبهشت
دست قضا فرق رضا تاج هِشت
از پی تاریخ چنین روز زشت
سال و مَهش خامه ز هجرت نوشت
و....
☸️پی نوشت:
1.زباله دان/2.گذشته/3. یکشنبه
📚منبع: دیوان فانی اثر مرحوم آیت الله شیخ یوسف نجفی گیلانی، ص۲۰۳و۲۰۴
#مفاخرگیلان
https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926