eitaa logo
رواق
136 دنبال‌کننده
839 عکس
270 ویدیو
1 فایل
این کانال در حوزه تولید و انتشار آثار هنری از جمله شعر، داستان، مستندنویسی، هنرهای تجسمی، نقد سینمایی و ... فعالیت می‌کند. ارتباط با مدیر: @m_i_saba
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نویدشاهدگیلان
•بسم رب النور• 🔹اطلاعیه🔹 🔻بیست وپنجمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس ومقاومت ■ فراخوان ارسال آثار 👆 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc
💠 منتخبی از قصیده «مهیار دیلمى» در رابطه با غدیر خم واسألهمُ یوم خُمٍّ بعد ما عقدوا له الولایةَ لِمْ خانوا ولِمْ خلَعوا قولٌ صحیحٌ ونیّاتٌ بها نَغَلٌ لا ینفع السیفَ صَقلٌ تحته طَبَعُ إنکارُهمْ یا أمیرَ المؤمنینَ لها بعد اعترافِهمُ عارٌ به ادّرعوا ونکثُهمْ بکَ مَیْلاً عن وصیّتهمْ شرعٌ لَعمرُکَ ثان بعده شرعوا 1️⃣ - از آنها سؤال کن که چرا پس از آنکه در روز غدیر با على(علیه السلام) عقد ولایت بستند، خیانت کردند؟! و چرا شانه خالى نمودند؟! 2️⃣ ـ سخنى درست بر زبان جارى کردند ولى افکارى پلید در سر مى پروراندند ، تیز شدنى که در پىِ آن کُنْدى باشد، سودى به حال شمشیر ندارد . 3️⃣ ـ اى امیرالمؤمنین! انکار ولایت بعد از اینکه به آن اعتراف کردند ، ننگى بود که تن پوش خود قرار دادند . 3️⃣ ـ و سوگند به جان تو نقض عهدى که نسبت به تو از روى بى اعتنایى به وصیّتى که شده بود، انجام دادند، شریعت دومى بود که پس از پیامبر بنا نهادند. 📚منبع:الغدیر- جلد 8 صفحه 24؛ جلد 4 صفحه317 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سفرنامه قافله شوق 🔸مستند راهیان نور بار دومم بود که آمده بودم مهران. بار اول یازده ماه پیش بود که با جمعی برای زیارت کربلا به آنجا رفته بودیم. گرگ و میش صبح بود که رسیده بودیم به گمرک مرزی مهران. پا به خاک عراق که گذاشتیم، دیدیم کار کنترل و بازرسی ایرانیها، بیشتر دست آمریکایی‌هاست نه مأمورین عراقی، البته منافقین هم کناردستِ یانکیهای گاوچران بودند. وطن‌فروشها یونیفورم ارتش آمریکا تنشان کرده بودند و مأموریت داشتند از بین افراد پا به سن گذاشته کاروان، حزب‌الهی‌های مورد نظرشان را شناسایی کنند و به آمریکایی‌ها راپورت بدهند. این‌ها همان جوان‌های دهۀ شصتی بودند که توی غائلۀ ترور منافقین، سینه به سینه‌‌شان داده و مقابل‌شان ایستاده بودند. از بین ما به یکی مشکوک شده بودند که بعد از کمی پچ‌پچ کردن با خودشان، بردنش داخل کانکسِ بازجویی‌‌شان ولی پس از چشم‌نگاری و استنطاق اطلاعاتی رهایش کردند. این بار که دفعۀ دوم بود، نیمه‌های شب به مهران رسیده بودیم. بیشتر از نه ساعت، جاده را کوبیده بودیم که بیشترش تهٔ دره یا نوک قله و گردنه بود. کوفتۀ راه بودم و تنها به خواب فکر می‌کردم. قیافهٔ بقیه افراد کاروان هم همین را می‌گفت. ضمنا برنامۀ سفر را خیلی فشرده چیده بودند و چاره‌ای نداشتیم جز این‌که به کارهای شخصی خودمان نظم بدهیم، و این یعنی باید زودتر می‌خوابیدم. 🔹ادامه دارد... ‌🖊 منصور ایمانی @ravagh_channel
هدایت شده از مفاخر گیلان
23.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽نماهنگ «تا آزادی قدس مونده یک یاعلی(ع)» با صدای ابوذر روحی علی، عشق بچگیامونه علی، برکتِ تو زندگیامونه علی، پرچم ظهورِ آقامونه من آماده‌ام برا بیعت با علی تا آزادی قدس، مونده یه یا علی ما به آینده امیدواریم توی سختی کم نمیاریم آخه ما عشق علی رو داریم من آماده‌ام برا بیعت با علی تا آزادی قدس، مونده یه یا علی 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926
‍ 🔻من این عکس رو پایین نمیارم! 🔹کرمانشاه، محله وکیل‌آقا، ابتدای خیابون مسیرنفت «اسم‌ها، اسم‌های بین مردم است نه اسم رسمی». دکانی هست که لبنیات محلی و خشکبار و خَنزل پنزل می‌فروشه. صاحب مغازه «آحسین» همون آقاحسین، قبل از انقلاب در این محله مغازه‌دار بوده و پدربزرگم از همون سال‌ها مشتریش بود. کاسب حلال‌خوری که پدرم و ما هم از همین خوش‌انصافیش مشتریش شدیم و هر وقت می‌ریم کرمانشاه سری بهش می‌زنیم برای خرید روغن حیوانی و کره و تخم مرغ محلی و... این بار که رفتیم بابا به آحسین گفت: «رضا از کربلا برگشته»، اشک تو چشم‌هایش حلقه زد و بغلم کرد. 🔹احوال پرسی که کردم، چشمم افتاد به عکس امام(ره) و حضرت آقا که معلوم بود سال‌های زیادی است که همون‌جای دیوار جا خوش کرده است. 🔹ازش پرسیدم: «آحسین با این عکسایی که به دیوار زدی، ایام اغتشاشات اذیتت نکردن؟». گفت: «چرا اتفاقا خیلی اذیت کردن، بارها تهدیدم کردن که این مغازه رو خراب می‌کنیم!». 🔹چند لحظه‌ای به تاسف ساکت شد و گفت: «یه‌بار خیلی جدی اومدن جلوی مغازه و گفتن یا عکسا رو بیار پایین یا مغازه رو آتیش می‌زنیم!». منتظر بودم آحسین ادامه بده، اما چشماش دوباره اشکی شد و حرفی زد که ساعت‌ها منو مبهوت خودش کرد!». گفت: «منم گفتم اینجا از خیمه‌های امام حسین که عزیزتر نیست، آتیش بزنید! من این عکس رو پایین نمیارم!». 🔹برای درک عظمت این حرف، بهتره بدونید پیرمردی که بیشتر از ۸۰ سال از عمرش گذشته و روزیِ خودش رو از همین مغازه در میاره، در لحظه حساس و پر اضطرابی که باید انتخاب کنه بین پایین آوردن تابلوی تصویر امام یا این‌که مغازه‌ش خاکستر بشه و این یعنی کل زندگیش را قمار کنه! 🔹هرچند که مغازه‌دارهای همسایه، جلوی اراذل و اوباش رو می‌گیرن، ولی تو اون لحظه این پیرمرد انتخاب می‌کنه؛ و انتخابش خمینی(ره) بود. ارسالی: حاجی محمدزاده@ravagh_channel ‌‌
🔹 هدیه ۱۴ تیر به بسیجیان اهل قلم 🔸 روز قلم سمند خاطره زین کن سواره باید رفت به دشت سرخ شقایق دوباره باید رفت بیا به خاک حماسه دوباره سر بزنیم سری به خاطره‌های شب خطر بزنیم امیر قافله۱ راهی‌ست از سحر به غروب ببین طنین انالحق ز غرب تا به جنوب ز خاک تا ملکوتش، نوای حق جاری است بهوش جانِ برادر که وقت بیداری است شب از نیایش سنگر به حیرت آمده بود زمین ز رزم دلیران، به غیرت آمده بود ببین که آیۀ «امَّن یُجیب» می‌خوانند شهید علقمه سوی فرات می‌رانند شبی که خون برادر به آسمان پاشید زلال زمزم و کوثر به روی او بارید سلاح، دستِ بسیجی گر آن زمان غرید درین زمانه، بصیرت ز خامه‌اش جوشید۲ ۱ - قافله راهیان نور ۲ - جهاد بسیجیان اهل قلم پس از جنگ منصور ایمانی(صبا) ‌ ‌‌ @ravagh_channel