✨﷽✨
✨ #قافله_عشق ✨
همین «عشق» است که
برای قرنها زائرانی را
از گوشه دنیا با #مغناطیسی بی نظیر
به مرکزی به اسم « #کربلا» جذب میکند
💟که نه قطع دست و پا و نه سختی چند شبانه روز پیاده روی در بیابان،
هیچ کدام نمیتواند مانع از آن شود
تا در ایام اربعینِ #سیدالشهدا(علیه السلام)
خود را به #کربلا نرساند
و زیباترین تصاویر از #عشق_بازی را
در #قاب_چشمان تاریخ ثبت نکند.
#انشاءالله_نایب_الزیاره_دوستان_هستیم🙏🌷
https://t.me/joinchat/AAAAADupVG_OcK_eKe3Qjg
من اگر روزے شود، نقاش اين دنيا شوم
اين جهان را عارے از هر غصہ وغم مے كشم
بهر دلها مهربانے ، بے قرارے ، يكدلے
هردلے را در كنار شاخہ
@ravankhob 🌹
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺راه رفتن👣 در « #نیویورک» با
« #پیاده_روی_اربعین» چه فرقی دارد؟
♻️ بشنویدپاسخ چند تن از شرکت کنندگان در #پیاده_روی_اربعین از آمریکا، کانادا و هلند
#موکب_مجازی
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
🌸🌸🌾🌼🌾🌸🌸
با افکار زیبا زندگیتان را تغییر دهید
۱- تصمیم بگیرید که شاکر و قدردان باشید.
بارها و بارها این کار را انجام دهید.
۲- بیش از حد نگران اتفاقات پیش رو نباشید.
شاید مدام فکر کنید که در گذشته باید کار دیگری انجام می دادید
اما به یاد داشته باشید نباید در این افکار غرق شوید
و از لحظه اکنون غافل شوید.
۳- شما نمی دانید که آینده چه چیزی برایتان به ارمغان دارد
پس بهترین کار این است
که بهترین استفاده را از زمان حال داشته باشید.
۴- دو چیز بیش از بقیه، روزتان را می سازد؛
اولی صبر و شکیبایی و دومی دیدگاه شما به زندگی.
۵- صبر کردن به معنای انتظار کشیدن نیست
بلکه به این معنی است
که در هنگام تلاش کردن برای رسیدن به خواسته خود
همواره نگرشتان را مثبت نگه دارید.
@ravankhob 🌹
#زعفرجنی_کیست؟
زعفر، رئیس و بزرگ شیعیان جن و محب واقعی اهل بیت (ع) بود. او حاضر بود جانش را در راه اهل بیت (ع) فدا کند،
ولی از اول، مسلمان زاده نبود، بلکه در ایام جوانی بدست حضرت علی (ع) مسلمان گردید.
زعفر در بئر العلم بساط شادی گسترده و مجلس عروسی داشت، سلاطین جن و پری را
دعوت کرده و بر سر تخت در کمال بهجت و سرور نشسته بود که ناگاه متوجه شد صدای گریه می آید.
زعفر، صاحب گریه را خواست؛ گریه کنندگان دو جن بودند که در کمال حُزن می گریستند،
زعفر گفت: این چه وقت گریه و زاری است؟ شما چرا در هنگام سرور و شادی من گریه می کنید؟
گفتند: ای امیر! به طور اتفاقی، عبور ما به شط فرات که عرب آن را نینوا می خوانند،
افتاد در آنجا مشاهده کردیم لشگری بی حد و بی عدد، آماده کشتار و مبارزه اند، به جهت اطلاع یابی و خبردار شدن نزدیک آن لشکر شدیم و دیدیم در میان معرکه و میدان،
#حسین_بن_علی (ع) پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان کرده، یکه و تنها ایستاده و بسیاری از یارانش کشته شده اند و اعوان و انصار وی بسیار اندکند و خود آن بزرگوار نیز غریبانه تکیه بر نیزه بی کسی داده بود و دَم به دَم نظر به اطراف می نمود و پی در پی می فرمود:
♻️«أما من مجیر یجیرنا
♻️أما من ناصر ینصرنا أما من معین یعیننا»
آیا کسی هست به فریاد آل محمد برسد؟ آیا کسی هست عترت پیامبر را حمایت کند؟
آیا کسی هست ذریه فاطمه را پناه دهد؟
ادامه دارد...
@ravankhob 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
پروردگارا!
آرامش راهمچون
دانه های باران !
آرام وبیصدا
به سرزمین قلب
کسانی که برایم!
عزیزند بباران!
سلام و صبح یکشنبه تون بخیر!
@ravankhob 🌹
#زعفرجنی
قسمت دوم
#معرفت_زعفر_جنی
ای امیر! شنیدیم که اهل و عیال آن بزرگوار، میان خیمه ها صدا به العطش! العطش!
بلند داشته اند و چون این واقعه را دیدیم فوری خودمان را به بئر العلم رسانیدیم تا تو را خبر کنیم که اگر ادعای مسلمانی می کنی بیایی در برابر نامسلمانان از پسر پیغمبر (ص)
دفاع کن که می خواهند نور چشمان امیرمؤمنان را بکشند.
زعفر تا این سخن را شنید، تاج شاهی را بر زمین زد، لباس دامادی خود را پاره نمود، طوایف جن را با سلاح های آتشین برداشت و از بئرالعلم به سوی کربلا حرکت کرد.
جناب زعفر حکایت رسیدن به محضر امام حسین (ع) را برای یکی از علما تعریف نموده
که مرحوم دربندی مفصلاً آن قضیه را در کتاب مقتلش آورده:
زعفر گفت: وقتی وارد زمین
کربلا شدم دیدم از چهار فرسخ تا چهار فرسخ، لشگر دشمن، امام و یارانش را محاصره کرده اند
همچنین دیدم که فوج عظیم ملائکه که به شمارش نمی آمدند، پَر در پَر ایستاده اند.
در یک سمت، منصور ملک با سپاهی از ملائکه و در یک طرف میکائیل با سپاهی از ملائکه،
در طرف دیگر اسرافیل با گروه عظیمی از ملائکه، همچنین ملک الرّیاح و ملک البحار و
ملک الجبال و ملک دوزخ و ملک النار و ملک العذاب با لشگر خود منتظر اجازه و فرمانند.
ارواح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص) هم صف
کشیده اند. حضرت خاتم انبیاء (ص) آغوش گشوده و می فرماید: «العجل العجل
انّا مشتاقون»: فرزندم شتاب و عجله کن که ما بسیار مشتاق تو هستیم».
امام با گوشه چشم به سوی من نگاه کرد، من لشگر خود را عقب گذاشته و خود را به حضور
رساندم، رکاب بوسیدم و بر امام (ع) سلام نمودم، حضرت جواب سلام داد و فرمود: زعفر
کجا بودی؟ عرض کردم قربانت گردم، در بئرالعلم مجلس عروسی داشتم. خبر از این واقعه
شما نداشتم، خبر بی کسی و غریبی شما را که شنیدم با سی و شش هزار جن آمده ام تا یاری شما نمایم.
حضرت فرمود: وفای شما جنیان از آدمی بیشتر است. خدا و رسول از تو راضی باشند،
خدمت تو را خداوند قبول نموده، لازم به زحمت تو نیست، چرا که این ها همه ملائکه فتح
و ظفرند. عرض کردم: قربانت شوم چرا اجازه نمی دهی با آنان بجنگیم؟ حضرت فرمود: شما
آن ها را می بینید ولی آن ها شما را نمی بینند و این از جوانمردی به دور است.
زعفر عرض کرد: آقاجان! ما هم به صورت انسان ظاهر می شویم، اگر هم کشته شویم، در راه
خدا کشته و شهید شده ایم.
حضرت اجازه ندادند و به زعفر فرمودند بجای خودت برگرد
@ravankhob 🌹