eitaa logo
روایت فتح (شهید آوینی)
16.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
614 ویدیو
2 فایل
🔷 تنها آرزوی شهید آوینی که محقق شد: «ای شقایق‌های آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟» ♦️ادمین، مدیر و مالک کانال، تبلیغات نداریم. @shahadatyashahadat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷ورود رهبر معظم انقلاب به مراسم جشن تکلیف و نماز دختران خردسال همراه با جیغ و دست و هورا و تشویق های آنان 😁😍 ♦️ شهید آوینی: «نماز پیوند بین ملک و ملکوت و زمین و آسمان است. نماز سفر آسمان است و اگر سفر زمین را با پا می رویم سفر آسمان را باید با دل برویم...» 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷در شب جمعه و شب مبعث رسول اکرم (ص) پیامی دریافت کنیم از حضرت مهدی (ع) خطاب به همه شیعیان👆 ♦️آیا گوش دادن به این پیام ۳۰ ثانیه ای که صحت آن مورد تایید همه فقها و تاریخ نویسان قرارگرفته است الزامی نیست؟ 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 شهید آوینی: «گریه تجلی آن اشتیاق بی‌انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند می‌دهد و اشک، آب رحمتی است که همه‌ تیرگی‌ها را از سینه می‌شوید و دل را به عین صفا، که فطرت توحیدی عالم باشد، اتصال می‌بخشد.» ♦️ «گفت: من اگر شهید شوم راضی هستی؟ گفتم: اگه تو بری از غصه می میرم، اما راضی ام به رضای خدا. دست هایش را به حالت دعا بلند کرد و گفت: خدایا! خودت می دانی مرگ در رختخواب ننگ است. شهادت را نصیبم کن. ♦️ علی آقا پیش کسی گریه نمی کرد. اما این بار زد زیر گریه و با بغض و حسرت گفت: وقتی مصیب (مجیدی) تازه شهید شده بود، توی خواب دیدمش. دستش را گرفتم و گفتم: مصیب! من و تو همه راهکارها را باهم قفل کردیم؛ تو را به خدا این راهکار اخری را به من بگو، راهکار شهادت را. نمی گفت. دستش را محکم چسبیدم و قسمش دادم. می دانستم اگر با مرده چنین کنی جواب می دهد. گفتم: تا جواب ندهی رهایت نمی کنم. گفت: راهکارش اشک است. ♦️ دوباره دست هایش را به حالت دعا بالا گرفت و گفت: بارالها! اگر شهادت را با اشک می دهی، اشک ها و گریه های من روسیاه را قبول کن. همین راهکار بود که علی آقا را آسمانی کرد.» (راوی: زهرا پناهی روا؛ همسر شهید علی چیت سازیان، کتاب دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، ص ۲۱۹) 👇 @ravayatefathavini
3956183283479664494.mp3
284.1K
♦️ صدایی از آسمان که به میهمانی ما آمده است... 🔷 شهید آوینی: «گریه تجلی آن اشتیاق بی‌انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند می‌دهد و اشک، آب رحمتی است که همه‌ی تیرگی‌ها را از سینه می‌شوید و دل را به عین صفا، که فطرت توحیدی عالم باشد، اتصال می‌بخشد.» 👇 @ravayatefathavini
🔷 غرب و‌ جهان در آستانه جنگ جهانی سوم و مژده شهید آوینی در خصوص نابودی غرب و علت آن! 👇 @ravayatefathavini
▪️دانشجوی ایرانی دانشگاه استکهلم ‎سوئد بنام ‎وحید سعادت طلب در پایان‌ نامه دکتری خود از شهید حاج ‎قاسم سليمانی و ‎شهید مطهری و شهید «آوینی» تجلیل کرد و حالا دانشگاه قصد برخورد با او را دارد! ▪️او در مصاحبه تلویزیونی گفت: چگونه تجلیل نکنم، اگر آنها نبودند من حالا قادر به دفاع از پایان نامه خود نبودم. 🔷 شهید آوینی: «اوج تکامل این روشنفکران و هنرمندان آن است که آن جایزه کذایی را ببرند و غرب نیز این جایزه را بیهوده به کسی نمی‌دهد. آنها ممکن است منت گذارند و جوایز را به جهان‌سومی‌ها هم اعطا کنند، اما شرط نخستین آن وابستگی به تفکر غربی است.» 👇 @ravayatefathavini
🔷 ۸ اسفند سالروز شهادت حاج حسین خرازی گرامی باد. شهیدی که لبریز از حکمت بود! 🔸 میگن تو عملیات کربلای ۵ بیسیمچی ما داشت خط عراقی ها و مکالمه سپهبد ماهر عبدالرشید یعنی اصلی‌ترین و اسطوره‌ای ترین فرمانده میدانی عراق که پدر زن فرزند صدام ملعون هم بود رو با یکی از فرماندهان زیر دستش شنود می کرد که حاج حسین سررسید و پرسید: «چی دارن میگن؟» بیسیمچی گفت: «حاجی، ماهر عبدالرشید داره به نیروهایش میگه‌من سه شبه که نخوابیدم و امشب می خوام برم بخوابم و شما جای من باشید.» 🔸 حاجی بهش گفت: «برو رو خطشون، می خوام با ماهر عبدالرشید حرف بزنم.» میگه به محض اینکه بیسیمچی گفت: «قال حسین خرازی»، فهمیدن و شروع کردن به فحش دادن اما حاجی ناراحت نشد از تو جیبش یک واکمن در آورد و براشون قرآن پخش کرد که میگن چند لحظه بعد ماهر عبدالرشید اومد پشت بیسیم و حاج حسین بهش گفت: «خط اول تا پنجم شما را گرفتم، سنگرهای نونی شکلتون رو هم گرفتم، دیگه هیچ مانعی جلوی من نیست و من می خوام امشب وارد بصره بشم و تو میدون شهر ببینمت!» 🔸میگه ماهر عبدالرشید با ترس و تعجب گفت: «می خوای بیای بصره چیکار کنی؟» حاج حسین جواب داد: «یک پات رو قطع کردم و می خوام بیام پای دیگرت رو هم قطع کنم!» 🔸با این حرف حاجی ترس و وحشت زیادی وجود بعثی ها و ماهر عبدالرشید را گرفت و بلافاصله هرچی مهمات داشتن رو سر بچه ها ریختند و ماهر عبدالرشید همون شب از ترس حمله بچه ها نخوابید و آرایش نیروهاش رو عوض کرد که شهید آوینی گفت: «طوفان رعب می پیچد و بر قلب مضطرب دشمن حمله می برد. فرشتگان به صفوف ما می‌پیوندند و سواد جبهه حق در چشم دشمن دو چندان می شود.» 🔸بهش گفتن حاجی چرا این حرفو زدی؟ گفت: «ما که الان تو این منطقه نیرو و امکانات خاصی نداریم و می خوایم عملیات رو هفته بعد شروع کنیم. می خواستم تحریک بشن و هرچه مهمات ذخیره کردن استفاده کنن تا ما هفته بعد راحت تر کار رو شروع کنیم.» 🔸بعدا معلوم شد که بعثی ها از هدر رفت مهمات شون تو اون هفته چه ضربه ای خوردن! چند روز بعد عملیات تاریخی کربلای ۵ شروع شد و عراق با کمبود مهمات روبرو شد و حاج حسین هم به قافله عاشورا پیوست. ♦️ شادی روح علمدار بی دست خمینی کبیر حاج حسین خرازی از اصفهان صلوات. 👇 @ravayatefathavini
🔷 شهید آوینی: «حلقوم‌ها را می‌توان برید، امّا فریادها را هرگز! فریادی كه از حلقوم بریده برمی‌آید، جاودانه می‌ماند.» 🔸شهید حججی را ابتدا به دار آویخته و سپس ذبح کردند! یکی از شاهدان عینی می گوید قبل از به دار آویختن وی از او سوال کردند نامت چیست و او پاسخ داد: «محسن حججی هستم از نجف آباد اصفهان» سوال دوم: آیا فرزند داری؟ «بله یک فرزند پسر» 🔸نقل است که این که شهید بزرگوار لحظاتی قبل از پیوستن به کاروان عاشورا با صدای بلند بیان نمود «خدایا کمکم کن.» (برشی از کتاب زیر تیغ) آری حلقوم ها را می توان برید اما ندای حق طلبان هیچ‌گاه در تاریخ گم نمی شود حتی اگر حلقوم دنیایی آنها را بریده باشند! 👇 @ravayatefathavini
🔷 قبل از سال ۵۷ و انقلاب، ما در حال انجام چه کاری بودیم؟ 🔸نقل است که حاج قاسم خود نیز در گزینش سپاه رد شده بود! در آستانه بهار جای حاج قاسم خالی است. 👇 @ravayatefathavini
🔷 شهید آوینی: «زمان بستر جاری عشق است تا انسان ها را در خود به خدا برساند و تمامی آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است.» 🔸حلول سال ۱۴۰۲ شمسی پیشاپیش مبارک. ای کاش ما هم در گذر زمان و با گذشت این سال ها به خدا برسیم... 👇 @ravayatefathavini
🔷 تلنگری در مکتب سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی: «شمر نمازش را می خواند، روزه‌اش را هم می گرفت، آشکارا هم فسق و فجور نمی کرد، و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود! معاویه و ابن‌زیاد و عمربن‌سعد هم همینطور، یادمان باشد، زیارت عاشورا که می خوانیم وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...» هایش؛ لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم: نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟ مایی که گاه خودمان را "ارزانتر" از شمر و عمر و ابن‌زیاد می فروشیم!» 👇 @ravayatefathavini
🔷 دل نوشته ای معنادار و احساسی از وضعیت حجاب و عفاف در خیابان های شهر: ✍ «علی جهانبخش» 🔸هفته پیش که بواسطه سفر راهیان نور در فکه و کانال کمیل بودم، اصلاً فکرش را هم نمی کردم که خیابان های شهری کوچک در ایام نوروز اینگونه شود! همین دیروز از شهرستان برایم مهمان آمده بود اما حاضر نشدم به همراه آنها و به عنوان راهنما در سطح شهر و حتی حاشیه آن حاضر شوم! 🔸خدایا به فریادمان برس، نه می شد سر را بلند کرد و نه آن را پایین انداخت! پایین از بالا بدتر بود و بالا از پایین فجیع تر! بی حجابی معمول این روزها و نپوشیدن روسری زخمی بود که برهنگی و لخت شدن نسبی بعضی ها همچون نمک بر روی آن پاشیده می شد! 🔸در آن لحظه فهمیدم که چرا شهدا در وصیت نامه هایشان می گفتند که این دنیا دیگر جای ماندن نیست! آخر بچه شیعه ها دائم شنیده اند که بانوی دمشق (س) در مدت اسارت خود، همانگونه از حجاب خویش دفاع کرد که از مغز دین و ولایت به دفاع برخاسته بود! 🔸در آن لحظات یاد شهدای مدافع حرم بانوی بانوی عزیز و شهید محمدرضا دهقان امیری افتادم که در ایام حضورش در سوریه وارد مغازه ای که فروشنده اش بی حجاب بود نشد و علی رغم وجود جنس موردنظر خود، به دوستانش گفت که این فروشگاه جنس موردنظر ما را ندارد و به جای دیگری رفت. 🔸پس از دیدن آن همه تلخی، اجباراً از ادامه مسیر منصرف شده و با قلبی شکسته و از غصه آن برهنگان سیار، خود را به پاتوق همیشگی ام در مزار شهدای گمنام و به نزد مردانی رساندم که وصیت مشترک همشان عبارت معروف «خواهرم حجابت، برادرم نگاهت» بود تا با آنها درد دلی کنم اما ای کاش به آنجا نیز نرفته بودم! ای کاش نمی رفتم تا نبینم که این فواحش سگ به دست آنجا را نیز تصرف کرده و با پیراهن آستین حلقه ای در اطراف آن حضور داشته و مشرف به آن چادر زده اند! 🔸آه، خدای من! چقدر صحنه غریبانه و تلخی بود، حتی رویم نشد که در آنجا نیز از ماشین پیاده شوم و خود را مزاحمی دیدم برای آنها، ای کاش شهدا و دوستان ما از شهر نرفته باشند! ای کاش آن رفیق گمنام ۱۵ ساله ای که دوستانش در اسارت حاضر نشدند با خبرنگار بی حجاب مصاحبه کنند رخت از دیار ما نبسته باشد. ای شهدا، ما پیروان شما هستیم، ما را تنها نگذارید. به عشق مادرتان زهرا (س) قسمتان می دهیم که برگردید. این ها در اقلیت محض اند، ما همان «لشکر حسینی» هستیم که «تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر» فاصله دارد، لشکر اربعین را می گویم! قول می دهیم که در اربعین به شما نشان دهیم که تعداد ما چقدر زیاد است. شما هم به ما قول دهید که مسئولانمان را هوشیار کنید، هوشیاری از جنس هوشیاری شب های عملیاتتان را می گویم. اصلاً ای کاش همانند سال ۹۴ به دوستان غواص دست بستتان بگویید تا از گوشه ای دیگر از اروندرود، از ابوخصیب و بلجانیه برگردند تا همه ما را با هم بیدار کنند! 🔸و اما شما جناب آقای رئیسی، الحمدلله که خودتان هم با ملت هم نظرید، از باب اهمیت موضوع جلسه ای اضطراری تشکیل و چاره ای بیندیشید. نگران نباشید، قاطبه مردم کشور از تصمیمات شما حمایت می کنند، دشمنان خارجی هم که به گفته خودشان تمام کارت های خود را سوزانده و دیگر برگ برنده ای برای اعمال فشار ندارند. 🔸نگذارید که به گفته این تعداد اندک، «دور دورِ خودشان» شود! ننگش پاک شدنی نیست اگر روزی در تاریخ بنویسند که زمانی قاطرچی کنسول هلند (رضا خان) باعث شد که زنان محجبه سال ها از خانه بیرون نیایند و سال ها بعد نیز در مملکتی اسلامی مردان عفیف و با غیرت خانه نشین شده و از غصه دق مرگ شدند! 🔸هیسس، خوب گوش کنید! این صدای مَنِ تنها نیست! ای صدای شیخ فضل الله نوری است، این صدای آیت الله بهجت است. این صدای شهیدان عملیات کربلای چهار و پیکرهای مانده در جزیره ام الرصاص است! این ندای قوم سلمان فارسی است، همان قومی که حضرت محمد (ص) در وصفش بیان نمود که آنها علم قیام انبیا را بر دوش خواهند گرفت! 🔸همه باید به پا خیزیم. نکند در این روزها «زبان» خود را از جبهه حق دریغ کرده و سکوت آن را به شیطان اجاره داده ایم؟ چه زیبا گفت شهید آوینی که فرمود: «ای امت آخر! بر شما چه رفته است؟ مگر تا كجا می توان در محاق غفلت و كوری فرو شد كه خورشید را نشناخت؟ معاویه مرده است و یزید بر خلافت خویش از مردم بیعت می گیرد. آیا می توان دست بیعت به یزید داد و آنگاه باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ یزید كه قبله نمی شناسد، یزید كه نماز نمی گزارد. چه رفته است شما را ای امت آخر ؟... مكه، مدینه، بصره... دمشق. آیا در این دیار خاموشان زنده ای باقی نمانده است كه سحر شیطان او را از خویشتن نربوده باشد؟ آیا كسی هست كه روح خویش را به شیطان نفروخته باشد؟ وامحمدا! چرا هیچ دستی و عَلَمی ازهیچ جا به یاری حق بلند نمی شود؟ آیا همه دست ها را بریده اند؟ زبان ها را نیز؟‌ پس چرا هیچ فریادی به دادخواهی برنخاسته است؟» 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 شهید مهدی زین الدین: «هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند.» ♦️ماجرا و فیلم کامل (دو دقیقه ای) فرزند شهیدی که در قنوت نماز حاج قاسم پشت سر هم به او گل هدیه می کرد؟ 🔸آن کودک فرزند کدام شهید بود و چه سرگذشتی داشت؟ بسیار زیبا، برای آنکه شهدا امشب در بین الحرمین از ما یاد کنند، نیتی کرده و انتشار دهیم. 👇 @ravayatefathavini
🔷 پاسخی تاریخی، یک بار برای همیشه! ✍ «علی جهانبخش، قاضی دادگستری» 🔸با انتشار خبر شهادت پاسدار شهید «میلاد حیدری» در حمله شب گذشته جنگنده های رژیم موقت اسرائیل در سوریه، باز هم بی سوادهای وطن فروش و فاقد ناموس ملی، عالماً و عامداً سوال فتنه انگیز همیشگی خود مبنی بر اینکه اساساً ایران چرا در سوریه حضور دارد را مطرح نموده اند. 🔸سوالی که خود بیش از دیگران پاسخ منطقی آن را دانسته و به مشروعیت مبنایی آن واقفند. به دنبال بررسی نکات مهم عملیات کربلای چهار و در حال مطالعه جلد دوم کتاب «تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق» نوشته سردار حسین علایی بودم که در صفحه ۴۷ آن در باب معرفی تجربه های اندک ارتش ایران از یک میدان واقعی نظامی در زمان حکومت شاه ستمگر آمده بود: 1⃣. «همچنین قوای ارتش ایران برای مقابله با جریانات کمونیستی و جنبش های مارکسیستی در خارج از مرزهای ایران بنا به دستور آمریکا به کار می‌رفتند. نمونه مشخص آن حضور ارتش ایران در ظفار در کشور عمان به دعوت سلطان قابوس از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ هجری شمسی بود که علیه چریک های کمونیستی جبهه خلق ظفار که از سوی دولت چپ گرای یمن جنوبی حمایت می‌شد، وارد عمل گردید (لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۸۰، ص ۱۰۲).» 2⃣. «در آن زمان دو گردان موتوریزه و کماندو از تیپ ۵۵ هوابرد شیراز و تیپ قوچان از لشکر ۷۷ مشهد و تعدادی از بالگردهای هوانیروز به کشور عمان اعزام گردیدند و تحت فرماندهی انگلیسی‌ها دست به اقدام زده و منطقه را از مخالفین رژیم سلطنتی عمان بازپس گرفتند (انصاری، محمد، من یک سربازم، خاطرات سرتیپ خلبان محمد انصاری فرمانده سابق هوانیروز، تهران: سازمان عقیدتی سیاسی ارتش، ۱۳۹۶، ص ۴۰).» 3⃣. «در مجموع در یک دوره پنج ساله در حدود ۱۵/۰۰۰ نظامی ایرانی به صورت چرخشی به عمان اعزام گردیدند که حدود ۲۱۰ نفر آنها در سال ۱۳۵۵ کشته شدند. همچنین یک فروند جنگنده اف ۴ ایرانی به وسیله پدافند هوایی دولت یمن جنوبی که از چریک های ظفار حمایت می کردند در آذرماه 1355 در آب های یمن ساقط شد (علم، اسدالله، یادداشت های علم، جلد ۶، آذرماه سال ۱۳۵۵، تهران: کتابسرا، ۱۳۸۶ ص ۳۷۱).» ♦️برگردیم به پاسخ سوال شما: حضور ما در سوریه علت مشخصی دارد از جمله حفظ ناموس خانواده شما (البته اگر خودتان اعتقادی به لزوم این حفاظت داشته باشید!)، حفظ تمامیت ارضی کشور، جلوگیری از تجزیه جغرافیای و فرهنگی ملی و خنثی کردن توطئه های همان رژیمی که نه تنها در این سالیان، بلکه همین دیشب موجب شهادت یکی از جوان وطنمان شد! ♦️ حال شما بگویید در عمان چه می کردید؟ ۲۱۰ تن از جوانان وطن را فقط در یکی از سال های حضور نامشروعتان (سال ۱۳۵۵) در آنجا به کشتن داده و بخش دیگری از آنها را زخمی و ناقص کردید. چرا در زمانی که حسب اسناد مسلم مردم ایران در فقر و فلاکت دست و پا می زدند پول های مردم را به باد دادید؟ ای کاش حداقل مستقلاً عمل می کردید نه تحت فرمان یک دولت استعمارگر جنایتکار (روباه پیر)! به چه دلیل در یمن حضور پیدا کردید؟ البته که پاسخ مشخص است، آن زمان برنامه این بود که علاوه بر رژیم صهیونیستی، پاسبان دیگری نیز به نام ایران در خاورمیانه برای آمریکا انجام وظیفه کند و دستور مافوق خود را اجرا کرده و به آنجا رفتید! 🔸جالب اینکه کسینجر وزیر امور خارجه آمریکا در آن زمان گفته بود: «قدرت ایران مربوط به امنیت آمریکا و ضامن آن است.» مستشاران عیاش آمریکایی هم که در تهران حضور داشتند می گفتند: «ایران مرکز پشتیبانی از نیروهای آمریکایی مستقر بین T T T خواهد شد.» منظور آنها این بود که مأموریت تعریف شده برای ارتش آمریکا و هم‌پیمانان وی از «تل‌آویو» گرفته تا «تهران» و «توکیو» با سرمایه‌گذاری نظامی آمریکا و ایجاد پایگاه های پشتیبانی در ایران محقق خواهد شد. ♦️نتیجه گیری: کمی هم شرف داشته و خجالت بکشید. 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 گریه‌های نجم‌الدین شریعتی هنگام شنیدن قصه شهادت جوانی که مقابل چشمان پدرش بی سر شهید شد و الباقی ماجرا... ✍ قابل توجه مسئولین! ♦️به گمانم شهید آوینی این صحنه ها را دیده بود که فرمود: «آری، ما از این‌ موهبت‌ برخوردار بودیم‌ که‌ انسان‌ دیدیم‌. ما همه افق‌های معنوی انسانیت‌ را در شهدا تجربه‌ کردیم‌. ما ایثار را دیدیم‌ که‌چگونه‌ تمثّل‌ می‌یابد؛ عشق‌ را هم‌، امید را هم‌، زهد را هم‌، شجاعت‌ را هم‌ و همه آنچه‌ را که‌ دیگران‌ جز در مقام‌ لفظ‌ نشنیده‌اند، ما به‌چشم‌ دیدیم‌. ما دیدیم‌ که‌ چگونه‌ کرامات‌ انسانی در عرصه مبارزه‌ به‌ فعلیت‌ می‌رسند.» 👇 @ravayatefathavini
🔷 چه خوب شد که نیومدی حاج احمد! ✍ «علی جهانبخش» 🔸من: «سلام حاج احمد، شنیدم می خوای برگردی؟» حاجی: «آره به لطف خدا» من: «الحمدلله، چه خوبه که قراره افقی و شهید بیای، شاید اگه عمودی و سالم بر می گشتی، به محض ورود تو فرودگاهی که به اسم خود امام خمینی هم هست صحنه های از بی عفتی رو می دیدی و اون موقع مثل خیلی از دوستای دیگت آرزوی رفتن می کردی!» حاجی: «مگه چی شده علی؟» من: «هیچی حاجی، درسته که دشمن فشار زیادی آورده اما مسئولای رده بالای مملکت هم باید بشینن و یه برنامه ریزی درست و حسابی کنن که واقعا راهگشا باشه، البته حتما برنامه ای هم دارن و به زودی اعلام می کنن، نگران نباش.» حاجی: «من که متوجه نشدم، بیشتر برام توضیح بده، چی شده؟» من: «حاجی بیش از این نمیشه حرفشو زد، الان شما رو هم به تندروی متهم می کنن!» حاجی: «این مسأله رو خیلی زود سر و سامون بدید و نزارید بقیه شهدا متوجه بشن که خیلی ازتون ناراحت میشن!» من: «چشم حاجی، اصلا الان متن گفتگومون رو منتشر می کنم.» 🔸حاجی: «باشه منتشر کن. راستی، رفقای من کو، اون کسایی که از اول مفقودیت من منتظرم بودن کجان؟» من: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا، حاجی همه شهید شدن، مهدی باکری رفت اما بر نگشت! حاج همت هم بی سر رفت اما تا روزی که شهید شد همش ناراحت بود که چرا اون روز تو سوریه وقتی که اصرار کرد که جای تو بره و شما قبول نکردی جلوت کوتاه اومده! 🔸حاجی: «چرا این اواخر کسی از ما و راهمون حرفی نزد؟» من: «مرتضی آوینی هم پر کشید حاجی، به آرزوش رسید و علمو داد دست حاج نادر طالب زاده و حاج نادر هم پارسال اومد پیش خودتون! نگران نباش حاجی، فرمان جهاد تبیین صادر شده!» 🔸حاجی: «حداقل دوس داشتم حاج قاسم خبر شهادتم رو به مادرم بده، کجاست، چرا نیومده؟» من: «حاجی اون که موندنی نبود، عشق شما و همت و احمد کاظمی ذوبش کرد. مثل خودت تو غربت شهید شد، همه خواب بودیم که رفت. حاجی: «الحمدلله که عاقبت به خیر شد. اومد پیش امام حسین (ع)» 🔸حاجی: «راه ما چی به سرش اومد؟ راه آزادی قدس رو میگم؟» من: «نگران نباش حاجی، تو این مدتی که نبودی شاید تو خیلی چیزا کم کاری شد اما تو راه شما غیر از پرکاری هیچی ندیدیم! حاج قاسم که نمک تو چشمام می ریخت تا شب تو سوریه خوابش نبره، حججی بی سر شد، مصطفی صدرزاده با جعل سند و پاسپورت افغانی هم که بود خودشو به صهیونیستا رسوند، پیکر بچه های مازندران تو خانطومان موند، همه خاورمیانه پر شده از بچه‌های حزب الله، زینبیون، فاطمیون، حیدریون، حشد الشعبی و برادران فلسطینی و یمنی، پری شبم که میلاد حیدری و مقداد مهقانی رو اسرائیل همون جایی که اسیر شدی شهید کرد، یعنی می خوام بگم خیالت راحت که سنگرت پر از سربازه.» حاجی: «زودتر کار این غده سرطانی رو تموم کنید.» من: «فکر همه جاش شده حاجی، چند سال پیش آقا گفت کمتر از ۲۵ سال دیگه کارش تمومه، دیروز هم که سپاه بیانه داد و گفت انتقام سختی در انتظارشونه! از این گذشته، شدیم یه بازیگر جهانی، یادته تو جنگ با عراق، شوروی حتی سیم خاردار هم بهمون نمی داد؟ الان ما داریم با پهبادها و موشک هامون در مقابل همه دنیا ازش دفاع می کنیم.» حاجی: «باورم نمیشه، الحمدلله که خون بچه ها هدر نرفت، پس پیروزی نزدیکه انشاالله» 🔸حاجی: «علی اما به خاطر بی حجابی رفتم تو فکر، خیلی ناراحت شدم.» من: «درست میشه حاجی، قول می دم بهت. مردم همه پای آرمانِ روح الله وایسادن، درست مثل شهید آرمان علی وردی و روح الله عجمیان، تو همه این سال ها نزاشیتم یادتون فراموش بشه، خیلی تلاش شد که حتی اسمتون از تابلو کوچه ها هم حذف بشه اما نزاشیتم. البته دمِ غواص ها گرم که مثل مروارید اومدن و با دستای بسته درهای شرافت رو باز کردن.» 🔸من: «حاجی باید بیای و راهیان نور رو بیینی، درست مثل شب های عملیات، لب نهر خَیّنْ و کانال کمیل می شینیم و اشک می ریزیم و حسرت می خورم که چرا با شما نبودیم، مثل همون اشکایی که شما برا اینکه چرا پیش امام حسین نبودین می ریختین، یاد حرف آوینی افتادم که گفت اگه راستشو بخوای روز عاشورا هنوز به شب نرسیده!» 🔸حاجی: «خیلی خوشحالم ولی تو رو خدا پیگیر قضیه حجاب باشید.» من: «چشم حاجی، بهشون میگم. دیگه خودشون می دونن و خون شما و همه شهدای تاریخ!» حاجی: «سلام منو به همه مردم برسون و بگو احمد متوسلیان گفت به همتون افتخار می کنم و این شعر رو تا ابد تو ذهنتون داشته باشید: 🔹بال پرواز گشایید که پرها باقیست، بعد از این باز سفر، باز سفرها باقیست. 🔹پشت بت ها نشود راست پس از ابراهیم، بت شکن رفت ولی باز تبرها باقیست. 🔹جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود، شور آن واقعه در جان پسرها باقیست. 🔹گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود، شرط ها باقیست، اما و اگرها باقیست. 🔹شرط اول قدم آنست که مجنون باشیم، در رَهِ منزل لیلی که خطرها باقیست. 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 در جوار سردار شهید حاج ابراهیم همت دعاگوی همه شما بزرگواران هستم. حتما ببینید. ♦️شهید آوینی: «من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم‌ گم شود. این سردار خیبر قلعه قلب من را نیز فتح کرده است.» 👇 @ravayatefathavini
🔷 یه خورده صبر کنیم. شاید اشتباه فاحشی کرده باشیم، به همین راحتی! ✍ «علی جهانبخش، قاضی دادگستری» 🔸به تهرون اومدم و تو مراسم تشییع شهدای مدافع حرم شرکت کردم. یکی از دوستام رفیق شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی بود و بهش قول داده بودم هر وقت اومدم سر مزار شهید از اون هم یادی کنم. 🔸به همین دلیل خواستم از مزار شهید عکسی بگیرم و براش ارسال کنم. به سختی، پیاده و از طریق برنامه «نشان» به قطعه ۵۰ بهشت زهرا و مزار شهید رسیدم. به محض رسیدن خانم جوونی رو دیدم که کنار مزار شهید در حال راز و نیاز بود. 🔸به احترام ایشون رفتم سر مزار شهید آرمان علی وردی فاتحه ای خوندم و بغل مزار یکی از شهدایی که اولین بار بود دیدمش نشستم تا ایشون زیارتش تموم بشه و بتونم راحت از مزار شهید یه عکس بگیرم. 🔸۵ دقیقه، ۱۰ دقیقه، ۲۰ دقیقه، ۳۰ دقیقه، یک ساعت و بیش از اون گذشت اما از سرجاش تکون نخورد که نخورد! باید کیلومترها اون طرف تر به قرار ملاقاتی می رسیدم. کم کم شیطون وجودمو آزار داد و ناراحت شدم. تو دلم گفتم آخه این چه زیارتیه که می کنید؟ درسته که شهید زبرجدی گفته قول می دم هر کی که برای مشورت و حاجت دهی سر مزارم حاضر بشه حتماً برای تحقق حاجتش نزد خدا تلاش کنم اما شما هم نباید این فرصتو از دیگران بگیری. اصلاً مگه حاجتت چییه؟ خودت خسته نشدی؟ همین شماها مردم رو از دین... 🔸دلو به دریا زدم و بلند شدم، نیت کردم که تذکر خیرخواهانه ای بهش بدهم اما نمی دونم چرا، یه هو احساس کردم شهید زبرجدی ناراحت می شه و نمی خواد که دل زائرش بیش از این بشکنه! پیش خودم گفتم تا برم سمت مزار، حتماً وقتی ببینه که می خوام از سنگ مزار عکس بگیرم خودش می فهمه و موقتاً محل رو ترک می کنه. 🔸به محضی که اراده بلند شدن کردم و نیم خیز شدم، خانم دیگه ای از راه رسید و بهش گفت: «مطمئنی که می خوای بریم سر مزارش؟ فاصله ما تا اونجا زیاده، باید پیاده روی کنیم، می تونی؟» لبخندی زد و گفت: «آره، من که خسته نمی شم مگه اینکه خودت خسته بشی.» 🔸خیلی آروم و زلال بلند شد و به سمت قطعه مورد نظرش رفت. خدا را هزار مرتبه شکر که من بهش چیزی نگفتم. اون یه روشندل بود، یه روشن دل که تو این دنیای تاریک هیچ پناهگاهی جز شهدا نداشت و هیچ نور و رنگی جز نور و رنگ شهدا رو درک نمی کرد... 🔸امیدوارم اگه شهید سجاد زبرجدی فقط بخواد خواسته یه نفر رو بخره، خواسته اونو اجابت کنه، چون به گمانم اون دیگه از این دنیای فانی چیزی نمی خواست و هرچه می خواست مربوط به آخرتش بود. زود قضاوت نکنیم... 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 شهید مهدی زین الدین: «هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند.» ♦️دلتنگی حلما اینانلو دختر شهید مدافع حرم محمد اینانلو برای پدرش، در حمایت از راه شهدا منتشر کنید تا برسد به دست کسانی که می گویند: «عیسی به دین خود، موسی به دین خود!» 🔸از آنها بپرسید دین شما چه بود زمانی که داعش با دینش سر می برید و تجاوز می کرد که امروز از امنیت حاصل از خون شهدای مدافع حرم اینگونه خون به دل خانواده آنها می کنید؟ 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ویژه سالروز شهادت: تیزر جذاب برنامه‌ تلویزیونی «تماشاگه راز»، مستندی درخصوص شهید سید مرتضی آوینی 🔸شنبه تا چهارشنبه (۱۹ تا ۲۳ فروردین ۱۴۰۲)، هر شب از ساعت ۲۱ از شبکه‌ افق سیما 💐 اگر دنبال نجات خود از منجلاب دنیا هستید تماشا کنید. 👇 @ravayatefathavini
🔷 اگر از من بپرسید که در این شب عزیز برا دوستامون چه آرزویی کنیم، شما رو به شهید سید مجتبی علمدار از ساری حواله می دم.‌ همونی که گفت: «برای بهترین دوستان خود آرزوی شهادت کنید.» ♦️خوشا به حال سید مرتضی آوینی که امروز در فکه خریدارش شدند... 👇 @ravayatefathavini
🔷 وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ... 🔸شهید آوینی: «اگر برای اهل ظاهر، روز و شب جز چرخش كره‌ زمین بر گرد خویش و در مدار خورشید هیچ چیز در خود نهفته ندارد، اما برای اهل راز، این شب، شب هجرت از پرستش نفس به پرستش رب است. كره‌ زمین در طواف نور است و اگر بر گرد خویش نیز می‌چرخد، تمثیلی از این معناست كه مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» 🔸توبه کنیم، دیگر بس است غم و اندوهِ گناه... 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 به راستی، شب هنگام خفتن است یا بیداری؟ شهید آوینی پاسخ می دهد. 🔸«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ. اى جامه به خويشتن فرو پيچيده. قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا. به پا خيز شب را مگر اندكى. نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا. نيمى از شب يا اندكى از آن را بكاه. أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا. يا بر آن [نصف] بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان. 👇 @ravayatefathavini
🔷 شهید آوینی: «آماده شو برادر، وقت رفتن فرا رسیده است. حسین بن علی (ع) انتظار می‌کشد تا شما راحلان طریق عشق، با کاروان تاریخ بدو ملحق شوید.» 👇 @ravayatefathavini