eitaa logo
انجمن راویان هزارسنگر آمل🍃
271 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
96 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید🕊️ 🌷سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفاً در انتشار مطالب کانال ما را یاری رسانید.🛑 📥مدیر کانال حاج محسن تقی زاده @taghizadeh95
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 به‌قول‌شهید‌حججی: - خدایا ! مرگی‌‌ بهمون‌‌ بده...که‌ همه‌ حسرتشو بخورن:)″ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @ravianaml
●● حالِ بد و خوب ما، دائمی نیست. غَمش می‌گذره، شادی‌ش هم همینطور! ولی مهم اینه که ما چطوری باهاش برخورد کنیم.. غم رو بیشتر بچسبونیم به خودمون، دیرتر کنده میشه و پوستمون رو هم می‌کنه؛ ولی اگه بپذیریمش و برای بیرون اومدن از این حال بد، تلاش کنیم هرچقدر کم، اونوقت می‌بینیم که ظرفِ وجودیِ روحمون بزرگ شده. دوام الحال من المحال @ravianaml
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 اے دوّمین محمد و اے امام از خلق و از خداے تعالے تورا سلام چشم وچراغ خورشید هفٺ نور روح و روان احمد وفرزند چار امام حلول 🌙🌺 (ع) 🌺 💫🎉🌺 @ravianaml
بیا فرمانــــــــــدهی کن نقشه فتـــــح نهایی را🕊️ @ravianaml
👌 22 دی ماه سالروز دستگیری تفنگداران آمریکایی متجاوز به خاک میهن در خلیج فارس مبارکباد @ravianaml
❄️ 👍 از این به بعد به جای OK اینا رو بگو:👇 ✔️ بسیار خب ✔️ حتما ✔️ خوبه ✔️ موافقم ✔️ البته ✔️ با کمال میل ✔️ بسیار عالی @ravianaml
انجمن راویان هزارسنگر آمل🍃
❇️فصل دوم❇️ #قسمت_دوازدهم_یادت_باشد شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌸🌸🌸 از پشت شیشه پنجره ی س
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌸🌸🌸 با شنیدن اسم ((آقای سیاهکالی ))بی معطلی به سمت اتاق خانم دکتر رفتیم. به در اتاق که رسیدیم،حمید در را باز کرد و منتظر شد تا من اول وارد اتاق شوم و بعد خودش قدم به داخل اتاق گذاشت و در را به آرامی بست. دکتر که خانم مسنی بود از نسبت های فامیلی ما پرس و جو کرد.برای اینکه دقیق تر بررسی انجام بشود،نیاز بود شجره نامه خانوادگی بنویسیم. حمید خیلی پیگیر این موضوعات نبود.مثلا نمی دانست دایی ناتنی پدرم با عمه ی خودش ازدواج کرده است،ولی من همه این ها را به لطف تعریف های ننه دقیق نمی دانستم و از زیر و بم ازدواج های فامیلی و نسبت های سببی و نسبی باخبر بودم،برای همین کسی را از قلم نینداختم. از آنجا که در اقوام ما ازدواج های فامیلی زیاد داشتیم،چندین بار خانم دکتر در ترسیم‌ شجره نامه اشتباه کرد.مدام خط میزد و اصلاح می کرد.خنده اش گرفته بود و می گفت:((باید از اول شروع کنیم.شما خیلی پیچ پیچی هستید))آخر سر هم معرفی نامه داد برای آزمایش خون و ادامه کار. روز آزمایش فاطمه هم همراه من و حمید آمد.آزمایش خونِ سخت و دردآوری بود.اشکم درآمده بود و رنگ به چهره نداشتم.حمید نگران و دلواپس بالای سر من ایستاده بود.دل این را نداشت که من را در آن وضعیت ببیند.با مهربانی از درو دیوار صحبت می کرد که حواسم پرت بشود.می گفت:((تا سه بشماری تمومه)) آزمایش را که دادیم،چند دقیقه ای نشستم.به خاطر خون زیادی که گرفته بودند،ضعف کرده بودم.موقع بیرون آمدن،حمید برگه ی آزمایشگاه را به من داد و گفت:شرمنده فرزانه خانم،من که فردا میرم مأموریت. بی زحمت دو روز بعد خودت جواب آزمایش رو بگیر.هروقت گرفتی حتما به من خبر بده.برگشتیم با هم می بریم مطب به دکتر نشون بدیم. این دو روز خبری از هم نداشتیم.حتی شماره موبایل نگرفته بودیم که با هم در تماس باشیم.گاهی مثل مرغ سَرکَنده دور خودم می چرخیدم و خیره به برگه آزمایشگاه ،تا چند سال آینده را مثل پازل در ذهنم می چیدم.با خودم می گفتم:اگر نتیجه آزمایش خوب بود که من و حمید با هم عروسی می کنیم،سال های سال پیش هم با خوشی زندگی می کنیم و یه زندگی خوب می سازیم. @ravianaml ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🤚🏻 ای پاڪ و نجیب مثــل باران، بــرگرد ای روشنـــی ڪلبـــۀ احــــزان بــرگرد یعقوب امیدش همــه پیراهن تــوست ای یوســف گمگشتــۀ ڪنعـــان بــرگرد ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @ravianaml