اینجا دلی جامانده از قافلهٔ عشق
در آرزوی رسیدن به عُشاق
بیقراری میکند ...
قلاجه، تیرماه ۱۳۶۵
شب عملیات کربلای یک
عکاس: سیدمسعود شجاعی
#نوجوانان
#آزادسازی_مهران
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
اینجا دلی جامانده از قافلهٔ عشق در آرزوی رسیدن به عُشاق بیقراری میکند ... قلاجه، تیرماه ۱۳۶۵ ش
#نذر_مـادر
در قلاجه غوغایی بود ....
سخت بود، به خدا خیلی سخت بود، دل کندن از هم، اما حالا نزدیکی غروب آفتاب، بچه ها همدیگر را سخت در بغل میفشردند و گریه سر میدادند، عاشق بودند، کاری نمیشد کرد و با اینکه با خودشان عهد کرده بودند از همه چیز دل بکنند، اما حسابی دلبسته هم شده بودند، تا ساعاتی دیگر باید از موانع سخت، میادین مین و از زیر آتش دشمن رد میشدند و حماسهای دیگر را در تاریخ دفاع مقدس رقم میزدند، حسابی توجیه شده بودند که برای آزادسازی شهر مهران (برگ برنده صدام در جنگ که خیلی به آن مینازید) باید مردانه بجنگند، با بچههای لشگر سیدالشهدا همراه بودم، الحق و الانصاف بچههای تبلیغات سنگ تمام گذاشته بودند. دروازه قرآنی درست کرده بودند تا بچهها از زیر آن رد شوند، حاج علی فضلی فرمانده لشگر هم با اکثر بچه ها مصافحه میکرد، نه بچهها از او دل میکندند نه او از بچه ها، انگار برای عروسی میرفتند، رسیدن به وصال عشق، آذین بندیها هم به این گمانه دامن می زد، حسابی چراغانی کرده بودند، در عکس رشته لامپ ها مشخص است، روحانی جوانی در حالی که لباس رزم بر تن دارد و قرآن به دست گرفته بچههـا را از زیر قرآن رد می کند...
در این میان نوجوانی نشسته و برای بچههـا اسفند دود می کند، در عکس پشتش به ماست، سنش کم بود، چون چادر ما نزدیک بچههای ستاد بود، بارها و بارها دیده بودمش، خیلی اصرار کـرده بود تا او را هم به همراه رزمندگان دیگر بفرستند، اما سنش کم بود، به گمانم 12 سالش بود، این لحظههای آخر آنقدر زاری کرده بود که هم خودش خسته شده بود هم بچههای ستاد، شب قبل از اعزام، درست پشت چادر ما صدای گریه اش را شنیدم، از چادر بیرون زدم، دیدم گوشه ای کز کرده و #اشک بر چهرهٔ آسمان سیمایش جاری است، رفتم و کنارش نشستم، با اینکه میدانستم علت چیست, از او پرسیدم:
"چرا گریه میکنی؟"
خیلی ساده در حالیکه احساس می کردم بغض تمام گلویش را پر کرده است و به سختی می توانست حرف بزند گفت:"می خواهم با بچه ها به خط مقدم بروم، اما نمی گذارند، می گویند سنم کمه"
دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم:" خب اولاً مرد که گریه نمی کند، ثانیا تا اینجا هم که با بچهها آمدی خیلی ها آرزویش را دارند و نتوانسته اند بیایند"
گفت:" به مادرم گفتم که نذر کند تا من به خط مقدم بروم، اگر نگذارند بروم نذر مادرم ادا نمی شود."
با این حرف آخر واقعا کم آوردم، مانده بودم چه بگویم، گفتم:" اگر دعای مادر پشت سرت باشد، انشاءلله نذر او هم ادا می شود"...
حالا در آخرین غروب وداع #قلاجه با یاران، به او گفته بودند فعلا اسفند دود کند تا ببینند بعد چه می شود، به نظرم می رسید یک جورایی سرکارش گذاشته بودند...
درمرحله دوم عملیات در شهر مهران باز هنگام غروب دیدمش, سوار بر پشت تویوتا، تعجب کردم، تفنگ کلاش به شانه اش بود، برای لحظه ای نگاهمان به هم تلاقی کرد، صورت زیبایش آسمانی تر شده بود، لبخندی زد و دستش را به سمتم دراز کرد، دویدم تا خودم را به ماشین برسانم، نرسیدم، دستم به او نرسید... دور شد، لحظاتی بعد در غبار دود انفجار گم شد،" نذر مادر ادا شده بود...
به روایت عکاس دفاع مقدس
سیدمسعود شجاعی طباطبایی
#جنگ_به_روایت_تصویر
#عملیات_کربلای_یک
#آزادسازی_مهران
http://eitaa.com/raviannoorshohada
هرگز مفقودین و شھدایمان را فراموش نخواهیم ڪرد ؛
یاد آنهاست کہ بہ ما همت ، غیرت و جوانمردۍ مۍدھد !
🌹شھید مهدی زین الدین
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹 برگزاری مراسم یادواره شهید مدافع حرم حاج ابراهیم رشید با حضور خانواده های معظم و معزز شهدا و عموم مردم
🌹 با اجرای برنامه های متنوع فرهنگی از جمله: سخنرانی حضرت حجت الاسلام حاج حسین جوشقانیان، مداحی حاج مهدی سلحشور، اجرای سرود توسط گروه سرود میثاق ، تقدیر از خانواده های معظم شهدای مدافع حرم زینبیون و...
⚘قم، گلزار مطهر شهدای علی بن جعفر(ع)، مجتمع فرهنگی امام خمینی(ره)
🌹 برگزاری مراسم یادواره شهید مدافع حرم حاج ابراهیم رشید با حضور خانواده های معظم و معزز شهدا و عموم مردم
🌹 با اجرای برنامه های متنوع فرهنگی از جمله: سخنرانی حضرت حجت الاسلام حاج حسین جوشقانیان، مداحی حاج مهدی سلحشور، اجرای سرود توسط گروه سرود میثاق ، تقدیر از خانواده های معظم شهدای مدافع حرم زینبیون و...
⚘قم، گلزار مطهر شهدای علی بن جعفر(ع)، مجتمع فرهنگی امام خمینی(ره)
🌹 برگزاری مراسم جشن در دهه کرامت هر شب با حضور عموم مردم
🌹 با حضور و روایت گری راویان توانمند استان قم، روایت طنز دفاع مقدس و خاطرات شاد از دوران دفاع مقدس و دفاع از حرم
⚘با اجرای برنامه های متنوع فرهنگی، برگزاری مسابقات، اجرای سرود توسط گروه های سرود کشوری، قرعه کشی کمک هزینه سفر مشهد مقدس هر شب و...
🥀قم، مجتمع حوزه ای صدر (مشکوه)
🌹 برگزاری مراسم جشن در دهه کرامت هر شب با حضور عموم مردم
🌹 با حضور و روایت گری راویان توانمند استان قم، روایت طنز دفاع مقدس و خاطرات شاد از دوران دفاع مقدس و دفاع از حرم
⚘با اجرای برنامه های متنوع فرهنگی، برگزاری مسابقات، اجرای سرود توسط گروه های سرود کشوری، قرعه کشی کمک هزینه سفر مشهد مقدس هر شب و...
🥀قم، مجتمع حوزه ای صدر (مشکوه)
💕 در عشق یا وارد نشو
یا مرد رفتن باش ...
🌈 این جاده اصلاً
دوربرگردان ندارد ...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌸تواضع فروتنی شـــــهدا
#شهید_محمد_تقی_سالخورده 🕊🌺
🌸آنقدر کم توقع و مظلوم بود که حتی روی صندلی هم نمینشست، صبح ها با سرویس لشکر می رفتیم #پادگان ؛ محمد تقی هم با روحیه و شاد هم سفر هر روزمون بود .😊
🍃همیشه حواسش جمـــــع بود وقتی که همه صندلی ها پر میشد میرفت قسمت آخر ماشین که شبیه پـــــله بود روی زمین مینشست تا یه صندلی هم که شده برای بقیه پاسدارهایی که میان باز بشه . رفقایی که تازه میرسیدن و میدیدن محمد روی زمین نشسته ❗️
🌸می گفتن محمد تو بیا سر جات بشین ما هم یکاریش میکنیم، محمد هم با همون لبخند همیشگیش و با زبون شیرین محلی جواب میداد
همین جا نشستم ...ببین!! من نشستم داداش😊
🍃تا رسیدن به پادگان با #شوخ_طبعی و خوش اخلاقی صحبت میکرد ؛ با اینکه روی زمین نشسته بود و خاکی شده بود اصلا به روی خودش نمی آورد
http://eitaa.com/raviannoorshohada
خاطرات_شهدا 🌹
همه کارهایش روی برنامه بود ، حتی برای رفتن به حرم و زیارت ، هفته ای دوبار به زیارت امام رضا (ع) می رفت .
هر وقت برایش مشکلی پیش می آمد با زیارت دست به دامان امام رضا می شد .
چند باری در کنارش به زیارت رفتم ، حال عجیبی داشت ، تا به حرم می رسیدیم چهره اش باز می شد ، انگار که دوستش را بعد از سالها دوری دیده باشد.....
🌹شهیدمحمدمهدی_خادم_الشریعه
http://eitaa.com/raviannoorshohada
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆علمدار کمیل
با صدای حامد زمانی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
✳ چلوکباب تو خط، ساچمهپلو تو شهرک!
🔻 بهشدت عصبانی شد. لب هم به غذا نزد. گفت: «دلیلی نداره برای ما که فرماندهایم چلوکباب بیارند، برای نیروها غذای دیگر.» و بعد هم دستور داد غذاها را برگردانند عقب. خیلی به فکر نیروهایش بود. اگر هم بعضی وقتها دو نوع غذا درست میکردند، بهترینش را میداد برای آنها که خطاند. بین بچهها هم معروف بود «چلو کباب تو خط، ساچمهپلو تو شهرک.»
📚 برگرفته از کتاب فرمانده؛ خاطراتی از سردار شهید_حاج_حسین_خرازی
مجموعهی ستارگان_درخشان ۱
📖 ص ۵۶
مثل_شهدا_زندگی_کنیم
http://eitaa.com/raviannoorshohada
اسير شما شدن خوب است...
اسيـــــر
شهـــــــدا🌹
شـــــــــدن...
خوبیاش به اين است كه
از اسارت دنیا ازاد می شوی
اقا محسن میشه یه نگاهی
به این دل وامونده کنی
بدجوری دلمان تنگ نگاه شما شده
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار اگر براۍ خداست؛
پس گفتن براۍ چۍ ؟!
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#خاطرات_شهید
●می دانستم که حسین شهید شده است. محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم. در آنجا به طوری که اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.
●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.
●چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.
✍روای: مادر شهید
📎پ ن :شهیدسیدمحمدرضا دستواره قائم مقام لشکر۲۷محمدرسول الله «ص»
🌹شهیدسید محمدحسین،دستواره
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹 شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد
متن_خاطره 🍀
🌹نجف آباد اصفهان که بودیم یه پیرزن سراغ حاج احمد رومی گرفت. وقتی حاجی برا سر کشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو رفت...🌺
🌹یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. می گفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسر پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیه ای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسر پیرزن آزاد شده بود..🌺
📌خاطره ای از زندگی سرتیپ شهید احمد کاظمی🕊🌹
📚منبع: فصلنامه نگین ایران ، شماره ۱۶ ، صفحه ۲۷
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مناجات_شهید_سید_داوود_شبیرے:
الهی در یڪ مڪان مقدس اڪنون در حال نوشتن وصیت نامه ام هستم و حال آنڪه نمی دانم شهادت نصیب من پرمعصیت خواهد شد.بنده ای ڪه همیشه در منجلاب منیت غرق بوده و همیشه در امواج گناهان غوطه میخورم. به عظمتت سوگند وقتی به آتش جهنمت فکر می کنم دیگر نقطه امیدے براے من باقی نمی ماند چرا خودم را لایق آتشت می دانم؟ زیرا هیچ موقع بنده خوبی نبوده ام و همیشه در وظایف قصور کرده ام . . .
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹شهادت دو برادر بابلی با یک گلوله کاتیوشا
هر دو دلباخته بودند.
👈جعفر دلباخته حضرت زهرا(س)
👈ناصر عاشق ۶ماهه رباب
آنقدر عاشـق که
شهادتشان هم مثل آنها بود
🌹شهید_جعفر_بذری از پهلو
🌹شهید_ناصر_بذری از گلو
http://eitaa.com/raviannoorshohada
سیدعلۍقاضۍ :
- چھ ذکرۍ را بخوانیم تا پیشرفت کنیم ؟
بهترین ذکر براۍ پیشرفت کردن گناھ نکردن است !🌿
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی به سبک مدافعان حرم
🌹شهید مصطفی_صدرزاده
http://eitaa.com/raviannoorshohada
«فرازی_از_وصیت_نامه
اگرمی خواهید کارتان «برکت پیدا کند
به خانواده «شهدا سر بزنید
زندگی نامه شهدا رابخوانید
سعی کنید در روحیه خود «شهادت_طلبی راپرورش دهید.
🌹شهیدمصطفی_صدرزاده
http://eitaa.com/raviannoorshohada