eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
641 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
3هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
📝قسمتی ازوصیت نامه شهید گرگانی نژاد به همسرش: 🌷فاطمه جان اگر این نامه به دستت برسد آخرین نامه من است .من امشب که این نامه را می‌نویسم بناست فردا عازم کرمانشاه یا سنندج شوم و هیچ امیدی به زنده ماندنم نیست البته من همیشه آرزویم از خداوند این بود که به مرگ طبیعی از دنیا نروم و در رخت خواب جا و مکان مرگ من نباشد 🌷امیدوارم که مرگ من باعث پیشرفت اسلام گردد و به قول آقا امام خمینی من که به اسلام خدمتی نکردم ولی امیدوارم که مرگ من خدمتی کند.من تنها آرزویم این است که مرگ من در راه خدا و برای پیشبرد اسلام باشد و امیدوارم که از روی شوق و اشتیاق به استقبال چنین مرگی بروم و واقع شهید فی سبیل الله شوم و در خاتمه ازت میخواهم که به آن آرزو و خواهش من توجه کنی و فقط از خداوند طلب مغفرت برای من و آرزوی پیشرفت برای اسلام داشته باشی و من هم از خداوند تکاملت را به سوی خودش خواستارم. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو کجا و ... 🌸 ♥️ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بزرگوار حسن تقوی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۱/۱ محل ولادت: شهرستان بهشهر _ جوربند یکی از روستاهای هزار جریب تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ محل شهادت: عملیات کربلاء ۵ _ شلمچه نحوه شهادت: اصابت ترکش به پهلو مزار: گلزار شهدای روستای جوربند -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
💐🍃💫💐🍃💫💐🍃💫 📝✨فرازی از وصیت نامه شهید حسن تقوی: 🌹🌴من بر خود لازم دانستم که به جبهه بیایم و از خداوند می خواهم که به من لیاقت دهد تا زنده هستم از جبهه بیرون نیایم زیرا من اینجا درس می خوانم،درس عشق ورزیدن به خدا و کارنامه ی قبولی گرفتن از او. 🌾🪴وقتی که بالای تپه های منطقه می نشینیم جز امواج صوتی خمپاره و کاتیوشا،چیز دیگری به گوشم نمی رسند با خود می گویم که چرا زودتر به جبهه نیامدم و عمرم را هدر دادم. 🌺🌿فکر می کنم که حتی یک دقیقه دیگر زنده نمانم و شاید یک توپ با خمپاره بیاید و این فرصت را از من بگیرد و بیست و چهار ساعته جسدم را به منزل برساند. 🌷🍀پس چرا جبهه را ترک کنم و ترک نخواهم کرد. که بالاترین خدمت است و در نهایت رسیدن به هدفم که شهادت است.دیگر خانه نمی مانم، خانه ی من سنگر کیسه ای است و مادر من اسلحه ام که شب عملیات مرا نوازش می دهد.و در گوشم زمزمه می کند که بجنگ و تقاص خون شهیدان را از کفار بگیر. 🌸🍃خواهشی که از دانش آموزان دارم این است. که درس بخوانند و نگذارند که مردم ایران در جهل و بی سوادی بمیرند و انقلاب فرهنگی را که در پیش است به خوبی به اتمام برسانند به پدرم بگویید که وظیفه ی خود را نسبت به من ادا کرد و الان نوبت من است که برای او کاری بکنم تنها کاری که می توانم بکنم این است که آنقدر در جبهه بمانم تا باعث افتخار و سربلندی او در بین خانواده ی شهدا شوم. بر محمد و آل محمد صلوات خدایا،خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌷#دختر_شینا #قسمت85 ✅ فصل هفدهم 💥 صمد مجروح شده بود. اما نمی‌گذاشت کسی بفهمد. رفت و لباسش را عوض
🌷 ✅ فصل هفدهم 💥 بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون. دنبالم آمد توی کوچه و گفت: « چرا می‌دوی؟! » گفتم: « نمی‌خواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه می‌خورد. » آهی کشید و زیر لب گفت: « آی ستار، ستار! کمرمان را شکستی به خدا. » 💥 با آن‌که بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: « مگر خودت نمی‌گویی شهادت لیاقت می‌خواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش. » صمد سری تکان داد و گفت: « راست می‌گویی. به ظاهر گریه می‌کنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر می‌کنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصه‌ی خودم را بخورم. » 💥 داشتم از درون می‌سوختم. برای بچه‌های صدیقه پرپر می‌زدم. اما دلم می‌خواست غصه‌ی صمد را کم کنم. گفتم: « خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند. » همین‌که به خانه‌ی خواهرم رسیدیم، بچه‌ها که صمد را دیدند، مثل همیشه دوره‌اش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمی‌آمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس می‌کرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را می‌بوسیدند. 💥 به بچه‌ها و صمد نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. صمد مرا که دید، انگار فکرم را خواند. گفت: « کاش سمیه‌ی ستار را هم می‌آوردیم. طفل معصوم خیلی غصه می‌خورد. » گفتم: « آره. ماشاءاللّه خوب همه چیز را می‌فهمد. دلم بیشتر برای او می‌سوزد تا لیلا. لیلا هنوز خیلی کوچک است. فکر نکنم درست و حسابی بابایش را بشناسد. » 💥 صمد بچه‌ها را یک‌دفعه رها کرد. بلند شد و ایستاد و گفت: « سمیه را یک چند وقتی با خودت ببر همدان. شاید این‌طوری کمتر غصه بخورد. » 🔰ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 رفاقت بعضی ها ؛ از تا ...!!! دلمون حتی برای تماشای خنده هاتون تنگ میشه 😔 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
سلام؛ 📌 🌹 بزرگوارانی که علاقه مند هستند در مراسم سالگرد شهادت طلبه شهید مدافع امنیت مهدی زاهدلویی در منزل این شهید عزیز شرکت نمایند، لطفا اطلاعیه منتشر شده در کانال ذیل الذکر را ملاحظه فرمایند... 👇👇👇 https://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🚀‏با هر موشکی که به تل‌آویو می‌رسد هزار رحمت و سلام بر روح پاک تو شاد و یادش گرامی✋ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا