eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
630 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷حاج حســـــین یڪتا🌷 میخواستن میشد میخوایم نمیشه! چہ ڪار ڪــــردیم با این دل ها از خداوند بخوایم #دلامـــون را برای امام زمان عج شش دانگ سند بزنه و برای این ڪار یاریمون ڪنه ڪه دست و پا و گـوش و چشم و زبان جز برای #رضای حضرت‌حجت‌عج به حـــــرڪت در نیاد!! 👈ڪه اگه خـداوند راضی باشه عاشـــق ما میشه و ان شـــاءاللہ عاقبتــــــــــمون شـــــــــــــهادت 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ @raviannoorshohada
دلتنــگ که می شوی بهترین مأوا گلزار #شهدای_گمنام است #گمنامی شان ⇜غمهایت را محو میکند گمنامی شان ⇜ #زندگی را برایت حقیر می‌کند همان زندگی که برای دنیایت #آخرت را می دزدد آری آنجاست که کوچکی افکارت به #چشم_دلت دیده می‌شوند و تو می مانی و اندوهی ازسر آگاهی می روی تا دنیــا را در این #آرامگاه کوچک دور بریزی و کمی آخرت وام بگیری از #آنهاییکه تمام دنیا را به آخرت فروختند ⇜کاش قدر ارزنی از #عشقشان را بفهمیم! ⇜کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود کاش ... #مانده‌ام_به_التماس_نگاهی #هیــــچ_ندارم @raviannoorshohada
3.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین وداع #مدافعان_حرم با پیکر چند تن از شهدا 💔💔 علوی می‌میرم/ مرتضوی می‌میرم انتقام حرم زینب‌و من می‌گیرم✌️ @raviannoorshohada
سلام علیکم،خداقوت 🌷قابل توجه راویان خواهر؛ ✔اعزام کاروان های راهیان نوراستان قم از مورخه ۲۰تیر۹۸ به مناطق عملیاتی غرب وشمال غرب شروع می گردد. سفر چهارروزه می باشد. هرروز کاروان داریم. ⚘خواهرانی که آمادگی روایت گری در کاروان های مذکور را دارند لطفا نام و نام خانوادگی خود به همراه تاریخ پیشنهادی و شماره تلفن را در اسرع وقت به آی دی ... ارسال نمایند... @Manooo
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 سلام علیکم،خداقوت 🌷قابل توجه خادمین خواهر؛ ✔اعزام کاروان های راهیان نوراستان قم به مناطق عملیاتی غرب وشمال غرب شروع می گردد.پیرو درخواست و استقبال خواهران خادم، برنامه ریزی شده در تاریخ ۴ مرداد کاروانی متشکل از خادمین خواهر در صورت به حد نصاب رسیدن اعزام گردد. ✔خواهرانی که تمایل دارند در این تاریخ به عنوان زائر به مناطق عملیاتی اعزام شوند، لطفا مشخصات خود شامل: نام و نام خانوادگی، نام پدر، کدملی و شماره تلفن را به آی دی.... ارسال نمایند. 📢📢📢📢لطفا به نکات ذیل توجه فرمایید: ۱- در صورتی ثبت نام قطعی می گردد که هزینه ی سفر پرداخت شود. ۲- هزینه ی سفر چهار روزه شامل: اتوبوس، غذا، اسکان، میان وعده، راوی، مداح،برنامه های فرهنگی، پزشک و بهیار، آمبولانس و... برای هر نفر مبلغ 220 هزار تومان برآورد شده ولی طبق رایزنی های به عمل آمده با سپاه استان، مبلغ اخذشده از خادمین بزرگوار ۱۲۰ هزار تومان می باشد. اگر مجددا در خصوص کاهش هزینه ها به نتیجه رسیدیم هزینه ی اضافی عودت می شود؟ ۳- افراد مبلغ مشخص شده را به کارت شماره.... نزد بانک .... واریز و پس از واریز به آی دی... اعلام نمایند... @Manooo 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار ، منم راه افتادم راه زیاد بود ، کم کم صدای آب به گوش رسید ، از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد ، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! ، بدنم شروع کرد به لرزیدن ؛ نمیدانستم چه کار کنم !! ، همان جا پشت درخت مخفی شدم ! می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم ، پشت آن درخت و کنار رودخانه ، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم ، خدایا کمک کن ، خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند ، که من نگاه کنم ؛ هیچ کس هم متوجه نمی شود! ، اما خدایا من به خاطر تو ، از این گناه می گذرم! از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم ، خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود ، یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند ، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم! ، حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات می کردم ، خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله … به محض تکرار این عبارات ، صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. به اطرافم نگاه کردم ؛ صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند ، سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح !! از آن موقع ، کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد !! 👈 در سال ۱۳۹۱ ، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ، بدست آمد . در آخرین صفحه نوشته شده بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم ... ‌‌ 📕 عارفانه 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @raviannoorshohada
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 سلام علیکم،خداقوت 🌷قابل توجه خادمین خواهر؛ ✔اعزام کاروان های راهیان نوراستان قم به مناطق عملیاتی غرب وشمال غرب شروع می گردد.پیرو درخواست و استقبال خواهران خادم، برنامه ریزی شده در تاریخ ۴ مرداد کاروانی متشکل از خادمین خواهر در صورت به حد نصاب رسیدن اعزام گردد. ✔خواهرانی که تمایل دارند در این تاریخ به عنوان زائر به مناطق عملیاتی اعزام شوند، لطفا مشخصات خود شامل: نام و نام خانوادگی، نام پدر، کدملی و شماره تلفن را به آی دی @Manooo ارسال نمایند. 📢📢📢📢لطفا به نکات ذیل توجه فرمایید: ۱- در صورتی ثبت نام قطعی می گردد که هزینه ی سفر پرداخت شود. ۲- هزینه ی سفر چهار روزه شامل: اتوبوس، غذا، اسکان، میان وعده، راوی، مداح،برنامه های فرهنگی، پزشک و بهیار، آمبولانس و... برای هر نفر مبلغ 220 هزار تومان برآورد شده ولی طبق رایزنی های به عمل آمده با سپاه استان، مبلغ اخذشده از خادمین بزرگوار ۱۲۰ هزار تومان می باشد. اگر مجددا در خصوص کاهش هزینه ها به نتیجه رسیدیم هزینه ی اضافی عودت می شود؟ ۳- افراد مبلغ مشخص شده را به کارت شماره 6037697491931454 نزد بانک صادرات فاطمه علی محمدی واریز و پس از واریز به آی دی👇👇👇👇👇 @Manooo اعلام نمایند... @raviannoorshohada 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌙 #مناجات_شبانه از نوع دڪترای فیزیڪ پلاسما از ڪالیفرنیا آنان ڪه بہ من بدی ڪردند ، مرا هوشیار ڪردند . آنان ڪه از من انتقاد ڪردند ، بہ من راه و رسم زندگی آموختند . آنان ڪه بہ من بی اعتنایی ڪردند ، بہ من صبر و تحمل آموختند . آنان ڪه بہ من خوبی ڪردند ، بہ من مهر و وفا و دوستی آموختند . پس خدایا بہ همہ ی آنانی ڪه باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند ، خیر و نیڪی دنیا و آخرت عطا فرما . #شهید_دکتر_مصطفی_چمران🌹 #شبتون_شهدایی ✨ 🌷@raviannoorshohada
محرم حدود 20 سال پيش بود كه تو يه اتفاق، پام ضربه ي شديدي خورد؛ به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم كه نمي تونستم تو اين ايام كمك كنم. نذر كرده بودم كه اگه پام تا عاشورا خوب بشه، با بقيه ي دوستانم، ديگ هاي مسجد را بشورم و كمكشون كنم. شب عاشورا رسيده بود و هنوز پام همون طور بود. از مسجد كه به خونه رفتم، حال خوشي نداشتم. زيارت را خوندم و كلي دعا كردم. نزديك هاي صبح بود كه گفتم يه مقدار بخوابم، تا صبح با دوستان به مسجد بِرَم. تو خواب ديدم تو مسجد ( المهدي ) جمعيت زيادي جمع هستند و منم با دو تا عصا زير بغل رفته بودم. يه دسته ي عزاداري منظم، داشت وارد مسجد مي شد. جلوي دسته، شهيد سعيد آل طه داشت نوحه مي خوند. با خودم گفتم: اين كه شهيد شده بود! پس اين جا چيكار مي كنه؟! يه دفعه ديدم پسرم محمد هم در كنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اين ها رو نگاه مي كردم كه ديدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چه قدر بزرگ شدي! گفت: آره از موقعي كه اومديم اين جان، كلي بزرگ شديم. ديدم كنارش شهيد آزاديان هم وايساده. آزاديان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چيزيش نيست. بعد رو كرد به خودم و گفت: مامان! چيه؟ گفتم: چيزي نيست؛ پاهام يه كم درد مي كرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برات يه شال سبز آوردم. مي خواستم زودتر بيام كه آزاديان گفت: صبر كن با هم بريم. بعد تو راه رفته بوديم مرقد امام (ره). گفتيم امروز كه روز عاشوراست، اول بريم مسجد، زيارت بخونيم بعد بيايم پيش شما. بعد دستاشو باز كرد و كشيد از سر تا مچ پاهام. بعد آتل و باندها رو باز كرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نيست؛ يه كم به خاطر عضله ات است كه او هم خوب مي شه. از خواب بيدار شدم ديدم واقعيت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزي به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و يواش يواش راه رفتم. من كه كف پام را نمي تونستم رو زمين بذارم، حالا داشتم بدون عصا راه مي رفتم. رفتم پايين و شروع به كار كردم كه ديدم پدر محمد از خواب بيدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدي؟ چيزي نمي تونستم بگم. زبونم بند اومده بود، فقط گفتم: حاجي! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو كه ديد، زد زير گريه. بعد بچه ها رو صدا كرد. اونا هم گريه شون گرفته بود. اين شال يه بويي داشت كه كلّ فضاي خونه رو پر كرده بود. مسجد هم كه رفتيم، كلّ مسجد پر شده بود از اين بو. رفتم پيش بقيه ي خانوم ها و گفتم: يادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمينه برسه، صبح مي آم. اونا هم منقلب شده بودند. يه خانومي بود كه ميگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و يه لحظه به سرش بست و بعد هم باز كرد. از اون به بعد ديگه ميگرن اذيتش نكرده. مسجدي ها هم موضوع را فهميده بودند. واقعاً عاشورايي به پا شده بود. بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رسيد. ايشون هم فرموده بودند: كه اين ها رو پيش من بياريد. پيش ايشون رفتم، كنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روي دو چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين (ع) رو مي ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بياريد، مي خوام با هم مقايسه شون كنم. وقتي تربت رو كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين شال و تربت از يك جا اومده. بعد آقا فرمودند: فكر نكنيد اين يه تربت معموليه. اين تربت از زير بدن امام حسين (ع) برداشته شده، مال قتل گاه ست؛ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسيده. بعد ادامه دادند: شما نيم سانت از اين شال رو به ما بديد، من هم به جاش بهتون از اين تربت مي دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماييد تمام شال براي خودتان. ايشون فرمودند: اگه قرار بود اين شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمي كرد؛ خداوند خانواده ي شهدا رو انتخاب كرد تا مقامشون رو به همه يادآور بشه ... اگه روزي ارزش خون شهداي كربلا از بين رفت، ارزش خون شهداي شما هم از بين مي ره. بعد هم نيم سانت از شال بهشون دادم و يه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم." راوي : مادرشهيدمحمدمعماريان مرقد مطهر این شهید بزرگوار درشهرقم گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع) قرار دارد.🌷🌷🌷🌷 @raviannoorshohada