تصویر شهیدی که داخل اتاق رهبر است‼️
آقا فرمودن: تصویر شهیدی در اطاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم♥️.» وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم. سپس به آقا میثم فرزندش گفت که برود و آن عکس را بیاورد🚶دقایقی بعد که صحبت ها درباره عظمت شهدا گل انداخته بود، آقا گفت: «حتما باید شما اون عکس رو ببینید👌.» کارت پستال کوچکی بود از شهیدی با بادگیر آبی، که بر زمین تفتیده شلمچه آرام گرفته بود.آن عکس را قبلا دیده بودم. عکسی بود که «موسسه میثاق» منتشر و پخش کرده بود. زیر آن هم نام شهید را نزده بودند. عکس را که آورد، آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و رو به ما نشان داد🌸. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود:«شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم🌹.» ناگهان یاد کلامی از دوست عزیزم «حسین بهزاد» افتادم. چندی قبل از آن، حسین همان عکس را نشانم داد و نکته بسیار مهمی را تذکر داد. آن شهید جوان با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته بود✨ و ...به آقا گفتم:«آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر می رساند.» آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست⁉️ که حرف حسین بهزاد را گفتم: این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گرد و خاک وارد لوله اسلحه نشود☝️. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحه اش هنوز تیر شلیک نکرده است.»💔
#شهید_هادی_ثناییمقدم
@raviannoorshohada
خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند🎤
فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است.
می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته.
آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی😞! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی😭! اگه نخره آبروت میره."
داداش حالا که ارباب تو رو خرید و ما جاموندیم، یه کاری کن آقا مارو هم بخره...💔💔
امشب #شب_جمعه که میری پیش ارباب سفارش مارو هم بکن..
بگو آقا ما رو بخره..😔
رزق و اشک محرممون رو بده..😭
#شهید_مدافع_حرم
محمد حسین محمدخانی🌹
@raviannoorshohada
میدونید ﺗﻮ ﺟﺒﻬﻪ، "ﺗﻌﺎﻭﻥ" ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ؟
ﻣﺤﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺳﺎﮎ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﯾﻪ ﭘﻼﮎ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﺮﻥ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ،
ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﻌﺎﻭﻥ ﭘﻼﮎ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺷﺨﺼﯿﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯿﺪ
ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﮎ
ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯﻩ ﺩﺍﺧﻞ "ﺗﻌﺎﻭﻥ" ﻣﻮﻧﺪﻩ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻫﯿﭻ ﭘﻼﮐﯽ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻪ ﺗﺎ ﻭﺳﺎﯾﻠﺶ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﺪﻥ !!!
... ﯾﻌﻨﯽ "ﺷﻬﯿﺪ گمنام😔
@raviannoorshohada
°•|🍃🌸
[•مدافـــــع حـــــرم
#شهید_سیدمحمد_موســـــوی🍃🌹•]
#فرازےازوصیتنـــــامہ
◽️باید از اسلام دفاع کنیم تا دشمنان نتوانند قدرت پیدا کند و پیشروی کند، وظیفه همه ما این است که از دین و ناموس خود دفاع کنیم.
نقل از مادر شهید
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
@raviannoorshohada
"هوالشهید"
سلام علیکم؛
قابل توجه خواهران بزرگوار؛
فرزند کوچولوی سرکار خانم قاسمی راوی و خادم الشهدا در اثر حادثه ای به صورت ناگهانی به رحمت خدا رفتند...
بر حسب وظیفه برنامه ریزی شده، تعدادی از خانواده های معظم و معزز شهدا، راویان و خادمین خواهر برای عرض تسلیت و تسلای خاطر این خواهر بزرگوار، فردا(جمعه) مورخه ۲۸ مرداد ماه ۹۸ ساعت ۱۸:۱۵ به منزل خواهر قاسمی تشریف ببرند...
خواهرانی که تمایل دارند در این برنامه حضور داشته باشند،لطفا نام و نام خانوادگی را به این آی دی..
@besm_rabalshohada
ارسال نمایند...
@raviannoorshohada
🔴(اخلاق و مرام #شهید_سید_مجتبی_علمدار )
💢يک بار يکي از بچه هاي هيأت آمد و به سيد گفت: تُو مراسم ها و روضه اهل بيت عليهما السلام، اصلاً گريه ام نمي گيرد! سيد گفت: اينجا هم که من خواندم، گريه ات نگرفت⁉️ گفت: نه! سيد گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است، من دهنم آلوده است، که تو گريه ات نمي گيرد!😔
💢اين شخص با تعجب مي گفت: عجب حرفي! من به هر کس گفتيم، گفت: تو مشکلي داري، برو مشکلت را حل کن، گريه ات مي گيرد! اما اين سيد مي گويد مشکل از من است!
💢بعدها مي ديدم که او جزو اولين گريه کنندگان مصائب ائمه اطهار عليهما السلام بود.🌷
راوی:حمیدرضافضل اللهی
#شهیدسیدمجتبی_علمدار
@ raviannoorshohada
به #نماز_اول_وقت، گوش کردن به روضه اهلبیت، خوشاخلاقی، احترام به پدر و مادر تأکید داشت☝️، همچنین عقیده داشت در منزل باید راجع به موضوعاتی مانند دین، انقلاب و سیاست روز صحبت شود. عاشق ولایت فقیه بود♥️ میگفت اگر در منزل بحث سیاسی شود فرزندان با انقلاب و امامشان و زندگی اهلبیت و اینکه چه بر سر آل الله آمد مطلع و آگاه میشوند👌. اشعار حافظ شیرازی و فیض کاشانی را میخواند و به #نماز_شب اهمیت میداد. چندسال بهعنوان راوی به مناطق جنوب اعزام شد، عاشق خواندن و مطالعه زندگی و خاطرههای شهدا بود...🍃
#شهید_مدافع_حرم
ابراهیم عشریه🌹
raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
"هوالشهید" سلام علیکم؛ قابل توجه خواهران بزرگوار؛ فرزند کوچولوی سرکار خانم قاسمی راوی و خادم الش
باعرض سلام .
قابل توجه خواهران بزرگوار
خواهرانی که میخاستند امروز تشریف ببرن منزل خانم قاسمی برای تسلیت برنامه امروز تعغیر کرده و فردا 29تیرماه ساعت 18:15ان شاءالله خواهرانی که تمایل دارن در این برنامه حضور داشته باشند لطفا نام و نام خانوادگی را به این ایدی
@besm_rabalshohada
ارسال نمایند.
#شهیدانه
دیروز از هرچه بود گذشتیم
امروز از هرچه بودیم گذشتیم
آنجا پشت خــــاکریز بودیم
و اینجا درپناه میز ...
دیروز دنبال گـمنامی بودیم
و امروز مواظبیم ناممان گم نشود
جبهه بوی ایمان میداد
و اینجا ایمانمان بو میدهد
آنجا بردرب اتاقمان مینوشتیم
یاحسین فرماندهی ازان توست
الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید
آنجا لباس ها یکجور و خاکی بود
ولی حالا همه کتشلواری شدهاند
و روی آن مهر یقهآخوندی زده اند
آنجا با اینجا خیلی فرق داشت
خیلی ...
الهی !
نصیرمان باش تا بصیر گردیم
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم
آزادمان کن تا اســـیر نگردیم
#وصیتنامهسردارشهیدشوشتری
🌷@raviannoorshohada
#خاطرات_شهدا
در جلسه ای آیت الله بهاءالدینی فرمودند ،
در بین شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هست و به زودی از میان شما میرود !
بعدها که جلال ، شهید شد عکسش را دیدند ، بیاختیار گریه کردند ، طوریکه اشکهایشان از گونه سرازیر شد و روی عکس جلال افتاد ،
فرمودند ، امام زمان (عج) از من یک سرباز میخواستند ، من هم آقای افشار را معرفی کردم.
اشک من اشک شوق است ، ایشان جلال ، ذاکر قریب البکاء است
جلال ذکرش همیشه این بود ،
دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم ، آخرش همه ما را میگذارند در یک وجب جا ، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم .
میگویند دست و بالش تنگ بود ، دارائیش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست هایش روغنی بود و تعمیرش میکرد ، سوار موتور می شد و میرفت قبضهای حقوق یتیمان را توزیع میکرد ،
سرانجام پس از تلاش و کوشش بسیار در تحقق آیین زلال محمدی در تاریخ 24/4/1361 در عملیات رمضان با زبان روزه و درحالی که ذکر اذان بر لبش بود ، از ناحیه پهلو مورد اصابت ترکش قرار گرفت و آسمانی شد....
#شهیدجلال_افشار
📕 پلاک 10
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷@raviannoorshohada
هدایت شده از هیات حبیبة الحسین علیه السلام
بعونه و کرمه؛
هئیت حبیبة الحسین« سلام الله علیهما» میزبان شماست در یادواره سرداران دلاور، حاج احمد متوسلیان، تقی رستگار، سید محسن موسوی و کاظم اخوان.
شنبه۹۸/۴/۲۹از ساعت ۵:۴۵ تا ۶:۳۰ اقامه نماز قضا و بیان احکام
۶:۳۰ پخش کلیپ
۶:۴۵ تا ۷:۳۰ خاطره گویی خواهران بزرگوار عزیز در بند، تقی رستگار مقدم
۷:۳۰ تحلیل سیاسی توسط استاد حاتمی
خ سمیه، ک۱۱، پ۵ حسینیه شهید مصطفی آقا طهرانی
🌸﷽🌸
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
راوی_دوست_و_هم_رزم_شهید
🌸 بچه های گردان همه جمع بودند.
بعد از نماز یکی از مسئولین لشکر اومد و گفت: ( رفقا! دستشویی اردوگاه خراب شده ... چند نفر رو آوردیم برای تعمیر، گفتند باید چاه دستشویی تخلیه بشه.برای همین، چند تا نیروی از جون گذشته می خوایم.)
من از این موضوع باخبر بودم.
زیر دستشویی های اردوگاه حالت مخزن داشت.هر وقت پر می شد با ماشین مخصوص تخلیه می کردند.
اما این بار دیوارهای کنار دستشویی ریخته بود و امکان تخلیه با ماشین نبود.
🌸 هر کس چیزی می گفت .. یکی می گفت : پیف پیف چکار هایی از ما می خوان.
یکی دیگه می گفت : ما اومدیم بجنگیم یا اینکه ....
آن روز بساط شوخی و خنده بچه ها راه افتاده بود.
رفتیم برای ناهار.بعد هم مشغول استراحت شدیم
با خودم گفتم : کسی که برای اینکار داوطلب بشه،کار بزرگی کرده ، نفس خودش رو شکسته.
گفتم برم سمت دستشویی ها ببینم چه خبره
🌸 وقتی به اونجا رسیدم خیلی تعجب کردم
عده ای از بچه های گردان مشغول کار شده بودند هیچ ابایی هم نداشتند
نجاست بود و کثیفی اما کار برای خدا این حرف ها رو نداشت ...
ده نفر بودند محمد تورجی جلو دار بود ، بعد رحمان هاشمی علی روزگاری حسین مرادیان و ...
آنها تا غروب کار کردند و بعد هم همگی به حمام رفتند.دستشویی های اردوگاه همان روز راه افتاد. 👌
🌸 بعضی بچه ها وقتی این ده نفر رو دیدند شوخی می کردند و سربه سرشون میگذاشتند.اما اونها جواب خاصی نمی دادند.
نمیدونم چرا ولی من اسامی اونهارو نوشتم و نگه داشتم ...
سه ماه بعد به اون اسامی نگاه کردم.درست بعد از عملیات کربلای 10.
نفر اول شهید نفر دوم شهید نفر سوم شهید.... تا نفر آخر
🌸 که محمد تورجی بود به ترتیب یکی پس از دیگری شهید شده بودند.
#اخلاص
🌸🍃
@raviannoorshohada
❤️ اهل ایرانم من...
🌷 روزگارم بد نیست،،،
🔸کشوری دارم من...
که به اذعان خود غربیها، قدرت اول این منطقه است...
🔹چه کسی بود صدا زد تحریم؟! چه کسی بود صدا زد لوزان!
🔸سخن از افراط و سخن از تفريط است...
🔹من در این آبادی...
دیپلماتی را دیدم که همه اش میخندید!!!
🔸و رییسی که مرا اهل جهنم دانست... وبه من گفت که دلواپس چی هستی تو؟
🔹رو به او کردم و با فرم ملیحی که خودش میداند...
همزبان گشتم و با او به سخن بنشستم...
🔸و برایش گفتم ؛ آنچه را میدانم،...دل من آرام است... و دگر نیست دلم دلواپس...
🔹من خدایی دارم که دراین نزدیکی است...
و دلم قرص به مردی است بزرگ...
🔸رهبری دارم من ، رهرو راه علی(ع)...
رهبری دارم من ، که در این ورطه وانفسایی و در این طوفانها، چشم در چشم دل او بستم...
🔹و دلم چون یک کوه ، تکیه دارد به دل دریایش!
🔸تو بگو یک ذره ، تو بگو یک لحظه...نیستم دلواپس!!!
چون که بعد از الله كه خدا حفظ كند آقا را...
بگو ان شاءالله...
🔹چشم اميد به دستان على دارم من...
او بگويد همگى ميجنگيم...
او بخواهد همگى ميميريم...
🌷 او اگر امر كند ، انتقام فدك و كرب و بلا را يكجا ما از اين دشمن
میگیریم
@ raviannoorshohada
سید ابراهیـم میگفت دفعه اول ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد ڪنار من ولی من چیزیم نشد😞
گفتم شاید مشڪل مالی دارم خدا نخواسته شهید بشم. آمدم ایران🚶 و مباحث مالے خودم را حل ڪردم.
دفعه دوم ڪه رفتم سوریه، باز خمپاره خورد ڪنار من و به من چیزی نشد😒. گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست ڪه نمیذاره شهید بشم. آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم.😔
و برای بار سوم ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیاتی ترکش خوردم و مجروح شدم ولی شهید نشدم.😫
به ایران ڪه آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشڪلم را پرسیدم. ایشان گفتند: من ڪان لله كان الله له
تو برای خدا به جبهه نمے روی
برای #شهادٺ می روی☝️ نیتت را درست ڪن خدا تو را قبول میکند.
.
پدرش مے گفت:
این دفعه آخر مصطفے (سيدابراهيم) عجیب بال و پردرآورده بود دیگر زمینے نبود؛ رفت و به آرزويش رسيد...🕊
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🌹
@raviannoorshohada