🌸🍃
#عاشقانه_به_سبک_شهدا
خانه مان کوچک بود
گاهي صدايمان ميرفت طبقه پايين.
يک روز همسايه پاييني به من گفت:
به خدا اين قدر دلم ميخواد يه روز که آقا مهدي مياد خونه لاي در خونهتون باز باشه، من ببينم شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه چي ميگيد، که اين قدر ميخنديد؟
#شهید_مهدی_باکری🌷
📙يادگاران، كتاب مهدي باكري
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهیان تشنه لب ولی عاشق
بین امواج و رود رقصیدند
دل به دریا زدند در طوفان
از خروش خطر نترسیدند
پر زنان سوی آسمان رفتند
تا فراسوی کهکشان رفتند
باز هم دست دشمنان رو شد
نقشه ی شومشان هویدا شد
لاله ها زیر خاک جوشیدند
عشق با دست بسته پیدا شد
چه روضه جانکاهی تداعی میکند
#اسیری
#غربت
#زخمی
#لب_تشنه
#دست_بسته
#شهادت
و اینگونه وطن سرپا ماند
@raviannoorshohada
﷽
✅#خواستگاری
🔹آقا مصطفی فرمانده پایگاه نوجوانان بسیج مسجدمون بود ، هرکجا که میرفت ما رو هم با خودش میبرد ، راهیان نور ، مشهد ، شمال و....
🔹ما رو دیگه به اسم نوجون های آقا مصطفی میشناختن، از بس که همیشه دورش می چرخیدیم
🔹آقا مصطفی ۲۰ سالش شده بود
یک شب با بچه ها توی مسجد بودیم که یکی از بچه ها، بدو اومد و گفت:
اقا مصطفی رفته خواستگاری خونه فلانی
🔹ما پاشودیم و رفتیم درب خونه همسر ایشون ، گویا مراسم خواستگاری تموم شده و آقا مصطفی اینا رفتن خونه خودشون و ما دیر رسیدیم
بعدا، متوجه شدیم که این جلسه فقط یه جلسه اشنایی بوده و هنوز جوابی بین طرفین رد و بدل نشده بود
🔹ما توی کوچه نیم ساعتی منتظر بودیم تا جلسه خواستگاری تموم بشه و آقا مصطفی رو ببینیم
و....
🔹هرچه منتظر شدیم نیومدن!
یکی از بچه ها زنگ خونه پدر زن آقا مصطفی رو زد گفت ؛ سلام اقا مصطفی این جاست!
اون بنده خدا شوکه شد و گفت یه لحظه صبر کنید ، اومد دم در خونه ولی همین که پدرخانوم آقا مصطفی رو دیدیم شروع کردیم به فرار کردن
خخخخ
🔹فرداش دیدیم آقامصطفی داره با خنده میاد
بعد بهمون گفت؛
آبرومو بردید ، بزارید حداقل من جواب بله رو بگیرم بعد برید درب خونشون سراغ منو بگیرید .
🔹این خاطره رو همیشه خودش با خنده برای دیگران تعریف می کرد.
شادی روحش صلوات
🌹شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبینی خواهرم
برای دفاع از این حرم
دارم میروم ولی...
@raviannoorshohada
🌹بنابر وصیتنامه مهم حاج قاسم سلیمانی:
♦️امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).
👆پزشکان وپرستاران وکادر پزشکی وهر کسی که از این حرم الهی یعنی جمهوری اسلامی ومردم آن دفاع ومحافظت می کند #مدافع_حرم است
@raviannoorshohada
💞 احمد خیلی دوست داشت ازدواج کند و اعتقاد داشت که مادرش باید دختر مناسبی برایش انتخاب کند، چون به انتخاب مادرش اعتماد داشت. دین، مذهب، حیا و غیرت به او اجازه نمی داد که برای ازدواج با دختری، رابطه📲 💻 داشته باشد.
یک روز به او گفتم: صبر داشته باش راه طولانی است اما #احمد جواب داد: ازدواج💞 برای جلب رضایت خدا💓 و شادی دل❤ ️ امام زمان (عج الله) است. احمد، منتظر، سرباز و یار امام مهدی روحی فداک بود.
❤️ او می گفت:
من می خواهم ذریه ی صالحی از من به جا بماند و خانواده و فامیل و همسایه ام به واسطه ی دیدن آن ها به یاد من بیفتند!
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب_در_کتاب
#ملاقات_در_ملکوت
❣راوی:علی مرعی(دوست شهید)
@raviannoorshohada
بعضیها در کانال
هر کاری میکنند تا بمانند؛
بعضیها هم در کانال
کاری کردند که #ماندنی شدند!
اما مراقب باشیم به قول سید مرتضی: 🔰
"زمان ما را با خود بردهاست، و #شهدا ماندهاند.."
التماس دعا
یادهمه شهدا گرامی وراهشان پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@raviannoorshohada
#خاطرات_شهید
قرار بود با چراغ مخصوص، راه رو به بچه ها نشون بده...
چراغ توی دست راستش بود که تیری به دستش خورد...
گفتیم چراغ رو رهاش کن؛
گفت: "نه! من راهنما هستم"
با دست چپ چراغ رو گرفت؛ تیری به پهلویش نشست، باز هم کوتاه نیامد؛ تیر بعد به دست چپش خورد چراغ رو به دندان گرفت؛ تیر بعد به فکش خورد؛ چراغ که افتاد خودش هم افتاد
علمداران، علمداری را از عباس بن علی(ع) آموخته اند....
#شهید_اسماعیل_مسعودی🌷
#علمدار_حسین
#علمداران_خمینی
@raviannoorshohada