☺️ لبخند بزن رزمنده
⭕️ خاطرات #جبهه - #دهه_60
مرداد1367
🙄 خواهر اوشین
آخرین روزهای عملیات مرصاد سپری شده بودند. نفس منافقین ڪوردل داشت قطع میشد.
تازه از مانور عملیاتی برگشته بودیم و خسته و ڪوفته و دلخور ☹️ از اینڪه نتوانستیم برویم غرب، توی چادرهای پادگان اندیمشك لمیده بودیم.
خوردن یك شیشه مرباخوری چایی آتشی جان میداد.
شنبهها بعد از خبر، سریال ژاپنی «سالهای دور از خانه» پخش میشد و می توانستیم از تلویزیون داخل حسینیه⛺️ استفاده ڪنیم ...
در همین حین بلندگوی تبلیغات گردان روشن شد و صدای برادر ڪافشانی (از بچههای تبلیغات گردان) حالی حسابی به بچههای گردان داد. 👌
آقای ڪافشانی با لحنی آرام و پرهیجان اعلام ڪرد:
📢 برادرانی ڪه میخواهند سریال خواهر اوشین تماشا ڪنند، به حسینیه گردان.
صدای انفجار خنده بچههای رزمنده بود ڪه از هر چادری به هوا بلند شد ...
😁😁😅
@raviannoorshohada