eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
626 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 فرازی از وصیت نامه #شهید_تورجی_زاده 💞اگر جنازه  ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید: #یا_زهراء(سلام الله علیها) .   💢خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما. در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا(سلام الله علیها) منور فرما. خدایا کلام آخر ما را #یامهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و #یازهرا(سلام الله علیها) قرار بده. خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.   💢خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین(علیه السلام) هستند قرار بده. والسلام- محمدرضاتورجی زاده 📕 بر گرفته از کتاب #یازهرا @raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
#شهید_تورجی_زاده
⭕️ اینم داستانی جالب و شنیدنی از ( تقدیم به عاشقان ) راوی: خانم سلمانی   💟کارم شده بود گریه.صبح تا شب،شب تا صبح گریه می کردم.با دست خودم پسرم را بدبخت کرده بودم!دیگر نمی دانستم چه کنم.آبروی ما در خطر بود.حاضر بودیم هر چه که می شد بدهیم اما تنها پسر ما نجات یابد! 💟واقعا نمی دانستم چه کنم.به تنها پسر من هم تهمت زدند!پسری که اهل نماز شب است.بسیار مومن است و ... 💟همه به من گفتند این دختر به درد شما نمی خورد اما گوش نکردم!حالا همه خانواده در عذاب بودند.حتی راضی نمی شد مهریه اش را بگیرد و برود.همه درها به روی ما بسته شده بود.دیگر هیچ چاره ای نداشتیم. 💟شب جمعه بود.به گلستان شهدا رفتم.خدا را به حق شهدا قسم دادم.صبح فردا تصمیم گرفتم بروم امام رضا علیه السلام.گفتم: آنقدر می مانم تا مشکل ما حل شود. 💟دیدن چهره غم زده ی پسرم مرا آزار می داد.عصر جمعه بود.در حالی که اشک می ریختم خوابم بُرد. 💟در مسجد جمکران بودم.به سمت محراب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حرکت کردم. 💟جوانی خوش سیما به سمت من آمد. شبیه رزمندگان دوران جنگ بود. 💟پیراهن سفیدش روی شلوار بود. موهای بلند و زیبایی داشت. 💟وقتی به من رسید گفت: بروید سر مزار تورجی!! 💟با تعجب گفتم : تورجی؟! 💟مزار یک شهید را نشانم داد! حالت قبور شهدای اصفهان را داشت. زنی بسیار مجلل و با وقار هم در کنار قبر بود. 💟خوب به عکس بالای قبر نگاه کردم.جوان بسیار زیبایی بود.یکدفعه از خواب پریدم!به اطراف نگاه کردم . پسرم آن طرف اتاق نشسته بود. 💟صدایش کردم و گفتم : جواد،شهیدی به نام تورجی می شناسی؟! 💟با تعجب گفت:چطور؟! گفتم: به احتمال زیاد در همین اصفهان دفن است. 💟پسرم بلند شد و به طرف من آمد.با چشمانی گرد شده از تعجب گفت: مادر خواب دیدی؟! با علامت سر حرفش را تایید کردم. 💟گفت:چند روز قبل توی مسجد حاج آقا از محبت حضرت زهرا سلام الله علیها می گفت. بعد در مورد شهیدی به نام تورجی که عاشق حضرت زهرا سلام الله علیها بوده صحبت کرد. 💟 با هم را افتادیم. وارد گلستان شهدا شدیم.پسرم گفت: خب حالا کجا بریم. 💟گفتم: من که سواد ندارم. برو از این مغازه بپرس شهید تورجی می شناسی؟! 💟جوان فروشنده بیرون آمد. آدرس را می شناخت. ما را تا مزار شهید همراهی کرد. تا چشمم به چهره اش افتاد اشک در چشمانم حلقه زد.این همان شهیدی بود که ساعتی قبل در خواب دیده بودم. نشستم و زار زار گریه کردم. 💟گفتم: خدایا من خودم نیامدم.تو راه را به ما نشان دادی.خودت مشکل ما را حل کن. 💟خیلی اشک ریختم تا موقع نماز آنجا بودیم. 💟همان شب دوباره در عالم خواب او را دیدم.خودش بود. خود شهید تورجی. آمده بود خانه ما. در گوشه اتاق نشسته بود. لبخند زیبایی بر لب داشت. 💟گفتم: جوان من تو را نمی شناسم. اما به راه شما اعتقاد دارم. ما را به شما حواله دادند. خودت کمک کن. 💟نگاهی به پسرم کرد. گفت: انشاالله مشکل حل است. 💟روز بعد پدر بزرگ آن دختر آمد خانه ما. از روستا آمده بود. با شوهرم صحبت کرد و گفت: اینها به درد هم نمی خورند! 💟من با پدر و مادر دختر صحبت کردم. ما مهریه هم نمی خواهیم! بیایید مشکل را سریع تر حل کنیم! ما هم با تعجب به حرف های او گوش می کردیم. 💟سال بعد برای پسرم به خواستگاری رفتیم. از خود شهید تورجی خواسته بودم. گفتم من سواد ندارم. 💟پسرم هم انسان مومن و سر به زیر است.دنبال این مسائل نیست. اگر واقعا دختر خوبی است خودت کمک کن! 💟سه سال از آن ماجرا گذشته.پسرم اکنون متاهل است. زندگی بسیار خوبی هم دارد. بار ها با همسرش به سر مزار شهید تورجی رفته اند. خدا را هم به خاطر این نعمت شکر گذارند. 📕 بر گرفته از کتاب ( خاطرات ) @raviannoorshohada
(س) راز جبهه‌ها بود و دست‌گیریِ حضرت مادر، که زهرایی‌ها را می‌خرید؛ با نشانی بر پهلو، سینه، و گاه بی‌نشان ماندن بر خاک روزتان منوربه عطرحضرت فاطمه سلام الله علیها @raviannoorshohada
🌀🌀🌀🌀🌀🌀 #غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم، من رو هول بده تو آب... فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي، ميتوني برگردي... #غواص جواب داد : نه،پاي حرف امام ايستادم ... فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه.‌..😔 آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم...😭 والفجر8... اروند رود وحشي... فرمانده تا داد زد #يازهرا(س) غواص قصه ي ما اولين نفري بود که توی آب پريد، و اولين نفري بود که به شهادت رسيد...😭 یاد هزاران لاله در خون خفته،گرامی باد همانهایی که از همه چیزشان گذشتند...بی شک آرامش امروزمان را مدیون آنهائیم. ولی آیا ما و بخصوص مسؤلین نظام پای حرف امام و رهبری فرزانه انقلاب ایستاده ایم؟؟؟ #شهدای_مظلوم_غواص #التماس_شفاعت #یادشان_باصلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم @raviannoorshohada
🚩 با رمز یازهرا حماسه آفریدیم 🖤 به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها 🚀 و انجام عملیات موشکی سپاه پاسداران با رمز #یازهرا @raviannoorshohada
|🖤| بہ‌روضھ ڪار ‌نـدارم زمیـن‌ڪمےخیـس‌اسـٺ . . . خـداڪند‌ ڪہ‌ ڪسے مـٰادرش‌زمیـن‌نخـورد . . .🥀~ @raviannoorshohada
بـازو و پهلـویِ عشـاق شما خونـی بود بس که بودند به یادت شهدا #یازهــرا . . . @raviannoorshohada
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد، موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد می شد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یازهرا(س) و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد😔؛ تیر خورده بود توی شش و سینه اش و خس‌خس می‌کرد و #یاحسین و #یازهرا می‌گفت...💔💔 بهم گفت آب داری؟ گفتم نه، گفت: پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینه‌ام سنگینی میکنه😓 جیب خشاب رو باز کردم شروع کرد به شهادتین گفتن، گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت، گفت نمی‌خواد و لحظاتی بعد #شهید شد پیکر مطهرش هم همونجا موند...😭🕊 قسمتی از #وصیت شهید حجت الاسلام مجید سلمانیان " اگر خواستید نذر کنید فقط گناه نکنید☝️ مثلاً بگید نذر می کنم یه روز گناه نمی‌کنم هدیه به حضرت #صاحب_الزمان از طرف مجید، یعنی از طرف من این رو انجام بدید..."🌸 شهیدمدافع‌حرم مجیدسلمانیان🌹 @raviannoorshohada
🎇 تصویر بـــــاز شود 👆👆 《حضرت زهرا (س) سیرابمان کرد》 #شهیـــد_محمدحسن‌‌_فایـــــده ⭕️روایتی جذاب و شنیدنی از #کرامات_و_معجزات_شهدا #کرامـــات_شهـــــــدا 《#حضرت_زهرا_س_سیرابمان_کرد》 💟 پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن، از فشار تشنگی بی‌حال و خسته خواب‌مان برد. وقتی بیدار شدیم، "شهید محمد حسن فایده" گفت: «حضرت زهرا (س) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند. فوری رفتیم سراغ قمقمه شهدایی که اطراف‌مان بودند، یکی از قمقمه‌ها پر بود از آب خنک؛ انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند. 💖همه از آب شیرین و گوارا؛ که مهریه حضرت زهرا(س) است سیراب شدیم. راوی 👈شهید غلامعلی ابراهیمی #یازهـــــرا #شهیـــد_محمدحسن‌‌_فایـــــده @raviannoorshohada
#اذن_شهادت_ازحضرت_زهرا_س ✾شهید #برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه🏡 آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای #شهید می‌آید، در خواب با کسی صحبت می‌کرد و می‌گفت، #یازهرا(س) ✾چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمی‌شدند❌ در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم #بیدارشان کنم، ناراحت شد😔 به سمت اتاق دیگری🚪 رفت، من نیز پشت سرش رفتم ✾دیدم گوشه‌ای نشست، اسم #حضرت_فاطمه(س) را صدا می‌زد و از شدت گریه😭 شانه‌هایش می‌لرزد؛ آرام‌تر که شد، به من گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم #اذن_شهادتم را از بی بی فاطمه(س) می‌گرفتم😭 #همسرشهید #شهید_عبدالحسین_برونسی #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ @raviannoorshohada
♡... اگر جنازه ای از من آوردند، دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید : (س) http://eitaa.com/raviannoorshohada