چه زیبا گفتی اے شهید:
زنـدگـی بـی شـهادتــ
ریـاضـتــ تـدریـجی، بـرای رسـیدن بـه مـرگ استـ ...
🌹شـهیـد_مـحـمـد_عـبـدی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
حاج حسین یکتا: حس میکنم که حال این بچههای فعال در #فضای_مجازی باید #حولحالنا بشود.
حس میکنم باید کاری صورت بگیرد که #برکت کار این بچهها چندبرابر شود.
اگر عرصه فضای مجازی را یک #جنگ و #نبرد_واقعی میدانیم باید نظاماتی برای نمایان شدن حسن باقریها و صیاد شیرازیها و آوینیهای این جنگ تمام عیار در نظر گرفت.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
509858468.mp3
5.71M
شنیدنش برای همه واجب است🙏🌸
ایا برای ماموریت فرهنگی اماده ایی ؟
تیپ شهدا بزنید تا خدا بهتون توجه کنه
امام زمان غیر از ما ها کیو داره ؟
#حاج_حسین_یکتا 👤
🌷راهیان نور مجازی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان می گوید: نصف شب بابک فرمانده رو بیدار میکنه و میگه من فردا شهید میشم❗️ ، به خانوادم بگو حلالم کنن.
فرمانده میگه: حرف الکی نزن برو بذار بخوابیم. 😒
میخوابه و خواب میبینه که بابک شهید شده و از خواب میپره . پیش خودش میگه نکنه فردا بابک شهید بشه! نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بذاره
دوباره میخوابه...😴
صبح از خواب بیدارش میکنن و میگن باید آتیش بریزیم رو سر دشمن...
تو این شلوغی ها نقشهش یادش میره...
"چند ساعت بعد"
خمپاره میخوره به ماشینی که بابک کنارش بوده😭... و به شدت از ناحیه پا مجروح میشه...
قصد داشتن بابک رو با آمبولانس به عقب برگردونن که...
آمبولانس راه رو گم میکنه و...
"چند ساعت بعد"
بابک شهید میشه...😭💔🕊
🌹شهید_بابک_نوری
http://eitaa.com/raviannoorshohada
خاکریز خاطرات🍃
شنبه آمد مرخصی ، به او گفتم : مگر به شما مرخصی دادند؟ گفت: به خاطر روز مادر آمدم پیشت، باید غروب به تهران برگردم ، سکه را گذاشت در دستم و گفت : مامان اگر به دیدار امام زمان نایل شدی سلام من را برسان، دعا کن من هم به دیدار نایل بشوم. ✨
یوسف یک تک تیر انداز حرفه ای بود. از تمرکز بالایی برخوردار بود در هر زمینه ای به خصوص در اعمال نظامی ، میگفت: وقتی میخواهم تیراندازی کنم آیه " و ما رمیت اذ رمیت" را میخوانم و همیشه به هدف میخورد . این یعنی قرآن را با جان و دل میخواند و میفهمید و به آن عمل میکرد.🍃
🌹شهیدفدائی_نژاد
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ نوشت شهید جهاد مغنیه👌
🎤با نوای:سیدرضانریمانی
اگه مداحی هم نباشه😕
از نگاه کردن به این عکسا
آدم خسته نمیشه🌷
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#برشی_از_کتاب_سربلند🚩
.
📚عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر ((لیلة الفتوح)) را به کار برد.
🔹وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و تسبیح می چرخاند.
🔸صدایش زدم:(( مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا هیچ حسی نداری؟!))
بی تفاوت گفت:(( من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها کار خدا بود؛ من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه.))
🔹روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر پول نیامده ام اینجا. گفتم؛(( اولا این هدیهست؛ ثانیا مگه چقدره؟!)) پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش سوغات بخرد.
🔸به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم:(( مگه قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟!))
-رفت همون جایی که باید می رفت!
-یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟
🌹شهید_محسن_حججی
🌹شهید_مدافع_حرم
http://eitaa.com/raviannoorshohada
خش خشی کرد بی سیم،
🌹حاج_حسین آه کشید،
باز در گوش صدایش پیچید؛
رمز همان رمز قدیمـ است...
همان #رمز_بزرگ،
همه با نام خدا...
یا_زهرا... "سلامـ الله علیها" 💚
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#خاطرات_شهدا
با یه موتور درب و داغون میومد کمیته ، سرو کله اش که پیدا میشد بچه ها تیکه بارش میکردند - آقای بروجردی ! پارکینگ ماشین های ضد گلوله اون طرفه ، برو اونجا پارکش کن !
- حاجی ! حیفه اینو سوار میشی ها ! میدونی بهش خط بیفته چی میشه !؟
- حاجی بده من ببرمش روش چادر بکشم تا آفتاب نخوره ، حیفه !
بروجردی هم کم نمی آورد ، موتور رو داد به همین آخری و گفت :
" بارک الله ! ببر چادر بکش روش ، فقط مواظب باشیا ، ما همین یه وسیله رو داریم
🌹شهید_محمد_بروجردی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#زندگینامه
محمّدمهدی خادم الشریعه فرزند محمّد صادق؛ اولین سردار خراسان بود که جمعه ۱ خرداد ۱۳۳۷ ه.ش. در شهرستان سرخس در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد؛ او دوران ابتدایی را در سرخس به پایان برد و جهت ادامه تحصیل به مشهد عزیمت کرد.
مادر شهید درباره قبل از تولد او می گوید: «به کربلا رفته بودیم. باردار بودم. در حرم امام حسین(علیه السلام) اوّلین تکان کودکم را احساس کردم و همسرم را از موضوع آگاه کردم؛ او زیر گنبد سیدالشهداء(علیه السلام) دست به دعا برداشت و از خدا خواست، فرزندمان را از موالیان ائمه قرار دهد.»
پدر شهید می گوید:« در روز سوم تولدش بیمار شد. از عوارض بیماریش عطش سیری ناپذیرش بود؛ هیچ چیز نمی توانست تشنگی او را رفع کند. من با دیدن بی قراری فرزندم، به یاد تشنگی شهدای کربلا افتادم و سخت گریه کردم؛ به فاصله کوتاهی پسرم شفا یافت و از آن رنج جانکاه نجات پیدا کرد.»
برادرش می گوید :«محمّدمهدی هنوز شش سال بیشتر نداشت که به بیماری فلج اطفال دچار شد .در آن زمان هر کس به این بیماری دچار می شد یا به طور کلی فلج می شد یا پاهایش به شدّت معیوب می شد . بعد از بیماری محمّد مهدی ، +پدرم دائم به حرم می رفت و نذر و نیاز می کرد تا این که برادرم شفا گرفت و به طور کامل سلامتی اش را به دست آورد به طوری که همه از این موضوع شگفت زده شده شدند.»
یک روز یکی از روحانیان برجسته ی مشهد به خانه ما آمد و به محض این که چشمش به محمّدمهدی افتاد روبه به پدرم گفت :« هوای این پسر را داشته باش که از بندگان خوب خداست ».
http://eitaa.com/raviannoorshohada
4_5879656434035065497.mp3
15.34M
🍃روایتگری: #محمد_احمدیان
🍂الهی هیچ مسافری از رفیقاش جا نمونه😭
🌹شهدا_به_دل_خسته_ام_نگاهی😔
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#روزه_قضــا
✍ چند روز قبل از شهادتش ، از سر دشت مے رفتیم باختران بین حرفهایش گفت :‹‹بچه ها ! من دویست روز روزه بدهڪارم›› تعجب ڪردیم!!!
گفت: ‹‹شش سالہ هیچ جا ده روز نموندم ڪہ قصد روزه ڪنم.››
وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. ڪسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردنشان آخر مراسم عزاداری ، آقای صادقی گفت: ‹‹شهید، به من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه قضا داره ڪی حاضره براش این روزها رو بگیره؟››
همه بلند شدند نفری یڪ روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز....
📚 یادگاران ،ج ده ، ص ۹۴
🌹شهیدمهدی_زین_الدین
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#پیشنهاد_دانلود
سخنان جالب شهید کاوه درباره معجزات و عنایات خداوند در عملیاتها وضعف انسان درباره اراده خداوند.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
روایتی از شهید مدافع حرم «جواد الله کرم»؛
💢امشب کمتر شوخی کنید، شهادتم نزدیک است
همرزم شهید: شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی میکردیم، جواد گفت: بچهها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید میشی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظهای سکوت کردند. یکی از بچهها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد.
همرزم شهید: وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: «امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه.» با تعجب پرسیدم: «مگه شما از اون موقع می شناختینش؟» گفت: «بله. من مربیشون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سختترین کارها و درست کردن پیشرفتهترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.» ما هم از همان دیدارهای اول میدانستیم تا چند وقت دیگر باید اسم آقا جواد را اینطوری بنویسیم: «شهید جواد الله کرم».
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#شهید_تورجی زاده خیلی دوست داشتند بعد از شهادتش برایش زیادفاتحه بخوانند
🌷شهیدمیگفت 👇
🔰من دوست دارم هر کاری می توانم برای #مردم انجام بدم...
حتی بعد از #شهادت!💔
( شب جمعه است شهدا را زیاد یاد کنید تا آنها شما را نزد سید الشهدا یاد کنند)
🌷صلواتی جهت شادی روح شهید تورجی زاده عزیز و همه شهدای عزیزمان 🌷
@raviannoorshohada