فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ
رابطه صمیمانه فرزندان شهدا با حاج_قاسم_سليمانی را در مراسم روز دختر سال ۹۷
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
دعوت کنید من میآیم🌹
ماه رمضان سال گذشته همراه با خانواده شهدا برای افطار دعوتشده بودیم. #حاج_قاسم هم حضور داشت. خودش سر تکتک میزها میآمد و احوالپرسی میکرد🤝. بهمحض اینکه من را دید احوال فرزندانم حسین، فاطمه و زینب را پرسید. همیشه اینطور بود، اسم بچههای خانواده شهدا خوب یادش میماند. پسرم حسین کنارم نشسته بود. از او تشکر کردیم که در مهمانی حضور دارد و ما ر ا به این افطاری دعوت کردهاند. با رویی گشاده گفت: «شما هم دعوت کنید ما می آئیم.»😊
باورمان نمیشد که حاج قاسم وقت داشته باشد به منزل ما بیاید❗️ گفتم شما بااینهمه گرفتاری چطور میتوانید وقت بگذارید به خانه ما بیایید؟ اصلاً چطور شمارا پیدا کنیم❓نگاهش را به حسین انداخت و گفت: «حسین آقا به من زنگ بزند من میآیم.» حاج قاسم هنوز چند قدمی از ما دور نشده بود که از حسین پرسیدم: «حسین جان، حاج قاسم شوخی که نمیکند؟» حسین هم حسابی تعجب کرده بود و فقط جواب داد: «فکر نمیکنم، کاملاً جدی بود.»🤔
دوهفتهای گذشت. به حسین گفتم: «زنگ بزن و حاج قاسم را دعوت کن.» حسین به شماره تلفن یکی از رفقای حاج قاسم زنگ زد، حاج قاسم در ایران نبود. دو هفته بعد بازهم زنگ زدیم بازهم حاج قاسم نبود😞. چند روز گذشت. ساعت ۷ صبح بود. تلفن منزلمان زنگ خورد، یکی از پشت تلفن گفت: «حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما میآیم.»😳
باورم نمیشد. هاج و واج مانده بودم. همان ۷ صبح چادربهسر کردم و با حسین روانه بازار شدم برای خرید میوه و سبزی تازه. همهجا بسته بود😫. سرصبح هیچ مغازهای باز نکرده بود؛ اما من به شوق مهمان عزیزمان همهجا را زیر پا زدم. یکی از مغازهها باز بود؛ اما سبزیهایش تازه نبود. با حسین خیابانها را بالا و پایین میرفتیم🚶. فرصت خوبی هم شد که با حسین همفکری کنم میخواستم برای ناهار سنگ تمام بگذارم. حسین گفت: «مامان این کار را نکن حاج قاسم ناراحت میشود. یک نوع غذا بیشتر نمیخورد.»☝️
از ذوق و شوق روی پای خودمان بند نبودیم. بالاخره مغازهها باز شدند و توانستم خرید کنم😍. دیگر تصمیم ام را گرفته بودم: یک غذای محلی و شمالی درست میکنم. با حسین که رسیدیم خانه باز تلفن زنگ خورد. همان شخصی بود که صبح تماس گرفته بود. ترسیده بودم که مهمانی بههمخورده باشد؛ اما همان آقایی که صبح زنگزده بود گفت: «مهمان شما فقط حاج قاسم است برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاج قاسم گفتند ناهار ساده باشد👌🌹.»
آمد بدون هیچ محافظی...
ساعت به ظهر نزدیک شده بود. سردار تنها آمد، خیلی ساده، بدون هیچ محافظی وارد منزل ما شد🌸. با بچهها حرف میزد، خاطرات پدرشان را میگفت، از دورانی که حاج اسماعیل در شهر حلب بود. از مهربانی و جنگآوری پدرشان برای بچهها میگفت. تعریف میکرد که حاج اسماعیل چطور حواسش به بچههای جنگزده حلب بود👌. در شرایط سخت، روستاهای ناامن را زیر پا میگذاشت تا برای کارخانه آسیاب اهالی روستا که گرسنه مانده بودند نفت پیدا کند.
حرفها بهجایی رسید که بچهها بغضکرده بودند خود حاج قاسم نیز اشک در چشمانش حلقهزده بود😢. برای اینکه بچهها را از فضای حزنانگیز بیرون بیاورد. صدایش را شنیدم که گفت: «حاجخانم نمیخواهید به ما ناهار بدهید؟»😁
خودش اول از همه سر سفره نشست. بچهها را یکییکی به اسم صدا کرد: زینب جان فاطمه خانم حسین آقا بیایید بنشینید. بچهها که نشستند خودش یکییکی برایشان غذا کشید.🍃
@raviannoorshohada
خاطره ای از:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
و
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
از زبان:
دوست #شهید_بیضایی✨
اسفند سال ۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهادت #شهیدباکری مراسم گرفته بودند. 🕯
تهران بودم آنروز. محمودرضا زنگ زد و گفت: میآیی مراسم؟
گفتم: میآیم، چطور؟
گفت: بیا، سخنران مراسم قاسم سلیمانی است.
گفتم: حتما میآیم.
و مقابل ورودی تالار قرار گذاشتیم.🏯 محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. بیرون، محمودرضا را پیدا کردم و رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلیها پر بود و به زحمت جایی روی لبه یکی از پلهها پیدا کردیم و نشستیم روی لبه. تا حاج قاسم بیاید، با محمودرضا حرف میزدیم🗣
ولی حاج قاسم که روی سن آمد محمودرضا سکوت کرد و دیگر حرف نمیزد.😶
من گوشی موبایلم را درآوردم 📱و شروع کردم به ضبط کردن.🎙 محمودرضا تا آخر، همینطور توی سکوت بود و گوش میداد. وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمع بندی میکرد، محمودرضا یک مرتبه گفت:
حاج قاسم خیلی ضیق وقت دارد. این کت و شلواری که تنش هست را میبینی؟ شاید اصرار کردهاند تا این کت و شلوار را بپوشد و الا حاج قاسم همین قدر هم وقت ندارد.🕒
بعد از برنامه، از پلههای ساختمان وزارت کشور پایین میآمدیم که به محمودرضا گفتم: کاش میشد حاج قاسم را از نزدیک ببینیم.
گفت: من خجالت میکشم وقتی توی صورت حاج قاسم نگاه میکنم؛ چهرهاش خیلی خسته و تکیده است.😔 محمودرضا خودش هم این مجاهده و پرکاری را داشت.
این اواخر یکبار گفت: من یکبار پیش حاج قاسم برای بچهها حرف میزدم، گفتم: بچهها من اینطور فهمیدهام که خداوند شهادت را به کسانی میدهد که پرکار هستند و شهدای ما غالبا اینطور بودهاند.
بعد گفت: حاج قاسم این حرف را تأیید کرد و گفت بله همینطور بود
@raviannoorshohada
🌹شهید زین الدین:
هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردید آنها شمارانزداباعبدالله(ع) یاد میکنند.
یادامام و شهدا باذکرفاتحه وصلوات
🌺🍃الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🍃🌺
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْن🌹
ِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْن 🌹
ِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ🌹
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زمزمهی زیبای سردار #حاج_قاسم_سلیمانی
الا یا اهل العالم من #حسین را دوست دارم❤️
#شب_جمعه
@raviannoorshohada
سید مجتبی میرلوحی
متولد۱۳۰۳ – ۲۷ دی ۱۳۳۴
معروف به #نواب_صفوی طلبه،
بنیانگذار و رهبر تشکیلات بنیادگرای #فدائیان_اسلام بود که از پیشتازان مبارزات مسلحانه اسلامی بود.
او در ترور هژیر و رزم آرا وحسین علاء و احمد کسروی نقش داشت.
وی در سال ۱۳۲۹ کتابی بنام راهنمای حقایق را به چاپ رساند که در آن یک «حکومت اسلامی» ترسیم شده بود.
سالروز_شهادت_شهید_نواب_صفوی_ویارانش_گرامیباد
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حتما گوش کنید
👌وقتی سردار رشید اسلام مالک اشتر علی زمان ، شهید حاج #قاسم_سلیمانی از عشقش به #ولایت وامام خامنه ای عزیز میگوید و غوغایی در دلها به پا میکند...
"امیدوارم خداوند از عمر من و عمر ما بکاهد بر عمر رهبر بیفزاید"
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 کریمی قدوسی در تذکر شفاهی مطرح کرد،
⚠️ انتقاد از توئیت قابل تامل رئیس جمهور در پاسخ به ترامپ !!
⛔️ چه ارتباطی بین تهدید ترامپ به تلافی و سقوط هواپیمای مسافربری و توئیت حسن روحانی و واکنش شدید و فشار افکار عمومی از روی آمریکا به سمت داخل ایران است ؟!
🔵 آیا وقت آن نرسیده که دستگاه های امنیتی با عوامل نفوذ سازمان یافته 40 ساله برخورد کنند؟!
#نفوذ
@raviannoorshohada
تقدیم به امام خامنه ای عزیز
بی صبرانه
ما منتظریم تا بیاید آقا
روحی بفداک یابن آل طاها
ای من به فدای قامت رعنایت
ای شاخه سدر، ای درخت طوبی
از حسن تو هرچه را که بشمارم کم
شیرین سخن و ماه رخی، خوش سیما
در قلب پر از شور و شعورم هستی
در عالم عشق من، تویی استثنا
من حلقه به گوشم و نشسته بردر
در فقر خودم، همیشه ام پابرجا
این یک سر عشق من، به اوج افلاک
وان یک سر عشق من، بود ناپیدا
بگشای لب و مرا عسل باران کن
ای حضرت عشق، ای روح افزا
گمگشته صحرا و بیابانهایم
دستی به عصای خود بزن ای موسی
این قوم، که بیخود از خود شدهاند
چشمی به اشاره ات، لب این دریا
ما منتظریم تا که فرمان آید
صد حمله کنیم بی امان، برقآسا
در خاک شود آل سعود و صهیون
نابود شود، حیثیت آمریکا
در خط مقدم نبرد با اسرائیل
پاپس نکشیم، اصلاً، حاشا
صدلشکر آماده به میدان داریم
با موشک و توپ و تانک، با اژدرها
ما گرچه در این معرکه، قاسم دادیم
در آتش و خون، تنش شد اربا اربا
قاآنی و لشکرش به پا می خیزند
بنشین، بنگر، چه می شود تا فردا
این سیلی محکمی که آقا فرمود
عین الاسدی را بکند نابینا
ای ملت عاشق و بصیر و بیدار
ای سخت تر از صخره و سنگ خارا
آماده شوید، یار خواهد آمد
تاخطبه کند حضرت گل، آن آقا
سید علی الحسینی الخامنه ای
جان را بکنم به مقدم او اهدا
سراینده:نصراله بابامیر
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
حاجی هنوز باورمون نمیشه ڪه رفتی ...
فدای مهربونیت💔
@raviannoorshohada