#خاطرات_شهدا
#همسرداری
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود ، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دونفر بودندیکیشون گفت : منزل جناب سرهنگ شیرازی همین جاست ؟
دلم هری ریخت گفتم حتما برایش اتفاقی افتاده .
گفت : جناب سرهنگ براتون پیغام
فرستاده و بعد یه پاکتی بهم داد،
اومدم توی حیاط هنوز فکر می کردم خبر شهادتش را برایم آوردند، پاکت را باز کردم یک نامه داخلش بود
با یک انگشتر عقیق، درآن نامه نوشته
بود برای تشکر از زحمت های تو، همیشه دعات می کنم ازخوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.
#شهید_صیاد_شیرازی 🍀
@raviannoorshohada
مهدویت و شهادت_1396-12-25-17-46.mp3
9.38M
✨مهدویت و شهادت
🎙حاج حسین یکتا
#پیشنهاد_دانلود👌👌👌
رفقا!
به پایان آمد این دفتر
حکایت هم چنان باقی است...
🌹@raviannoorshohada
#وصیت_شهید
سعی کنید یکی از افرادی باشید که همیشه سعی در زمینه سازی برای ظهور صاحب الامر دارند ،
و بکوشید اول خود و بعد جامعه را پاک سازی کنید ،
و دعا کنید که این انقلاب به انقلاب جهانی آقا امام زمان متصل شود.
پس اگر می خواهید دعاهایتان مستجاب شود به جهاد اکبر ، که همان خودسازی درونی است ، بپردازید.....
#شهید_محمدرضا_شفیعی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@raviannoorshohada
#معرفی_شهید
#معرفی_شهدای_محراب
#شهید_سید_عبد_الحسین_دستغیب
نام پدر:سید محمد تقی
تاریخ تولد:۱۲۸۲
محل تولد:شیراز
تاریخ شهادت:۱۳۶۰
محل شهادت:شیراز
┅═══✼🌿🌼❤️🌼🌿✼═══┅
❣ @raviannoorshohada ❣
┅═══✼🌿🌼❤️🌼🌿✼═══┅
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
#معرفی_شهید #معرفی_شهدای_محراب #شهید_سید_عبد_الحسین_دستغیب نام پدر:سید محمد تقی تاریخ تولد:۱۲۸۲ م
#وصیت_نامه_شهید_آیت_الله_سید_عبد_الحسین_دستغیب
■وصیت نامه شهید آیت ا... دستغیب از زبان فرزند ایشان
مكرر از من میپرسند آیا آن شهید وصیت نامه دارد و اگر دارد در آن چه نوشته است.
آری مگر میشود كسیكه خودش مكرر سفارش میكرد بدون وصیت نباشید خودش بی وصیت بمیرد بلكه از این بالاتر برایتان بگویم از جوانیش وصیت نامه داشت و مكرر آنرا عوض میكرد یا مطالبی بر آن میافزود مثلاً فلان مبلغ بفلان كس داشت و مكرر آنرا عوض میكرد یا مطالبی بر آن میافزود مثلاً فلان مبلغ بفلان كس بدهكارم و تاریخ و امضاء داشت پس از آن یادداشت میكرد در فلان تاریخ پرداختم و بحمد ا... در آخرین وصیتنامه اش یادداشت فرموده در این تاریخ به كسی بدهكاری ندارم.
اینك برای ثبت در تاریخ و تذكر خوانندگان عزیز تنها جملاتی از وصیتنامه اش را كه نفع عمومی دار در اینجا یادآور میشوم
🔰« وصیت میكنم فرزندان خود را بتقوی و سعی در اینكه واجبی از آنها فوت نشود و مرتكب حرامی نشوند و در هر حال خدا را حاضر بدانند دنیا را محل عبور و آخرت را محل قرار بدانند و این ضعیف را از دعاء فراموش ننمایند ...
... راجع به محل دفن چنانچه میسر شود سمت راست دالان بزرگ مسجد جامع جنب حصیر باقی بسیار خوبست امید است از دعاء عابرین بهره مند شوم و اگر میسر نشود در حرم سید میر محمد( ع) نزد مرحوم والد بسیار خوبست .»
وصیتی كه ما را كافیست
این چند جمله را برای یادآوری خودم و سایر بازماندگان و همه خوانندگان نوشتم تا راستی خدا را در هر حال حاضر بدانیم و دنیا را محل عبور و آخرت را محل قرار.
آنچه ناراحتی خیالی و درگیری را موجب میشود اهتمام دادن بزندگی مادی و حیات دنیوی است ولی اگر مسافروار بی اعتناء بوضع موجود باشیم رقابتها و حسادتها و غیره جایی در زندگی ما نخواهند داشت.
و راجع به محل دفنش تشخیص اصلح بودن را بنظر وصی گذاشتند و بنده محل فعلی در آرامگاه خانوادگی را بهتر تشخیص دادم و در كنار بستگانش او را دفن نمودم باین امید كه همانطوریكه خودش نوشته از دعای خیر عابرین بهره مند گردد.
نوه هیجده ساله اش فرزند شهیدم سید محمد تقی را نیز در كنارش دفن كردم باشد كه از بركات او دعای شما نیز بهره مند گردد.
وصیت دیگرش بصورت شفاهی است و برای پس از مرگ خود در تاریخ بیستم جمادی الثانی 1388 در سال 46 شمسی ایراد و روی نوار ثبت شده و سپس توسط آقای حاج محمد سودبخش بر روی كاغذ پیاده شده است كه بنظر شما عزیزان می گذرد.
پس از مرگ من وضع بهم نخورد
از ده پانزده سال قبل در این فكر بودم این مسجد كه باین صورت رسیده بالاخره من مردنی هستم پس از مرگ من بساط بهمن نخورد بفكر افتادم یكی از بنده زاده ها تربیت دینی شود كه از عهده بیاید شكر خدایرا كه بنده زاده آقای آقاسید محمد هاشم از همان پس از تكلیف و فارغ شدن از تحصیلات جدیدش عرض بنده را پدیرفت هم هوشش خوب بود الحمد ا... و هم جد در تحصیل علم بود بیش از ده سال است مرتب سطوح را فارغ كرده قسمت مهمش هم پیش خود بنده بود خلاصه سطوح فقه و اصول را، مكاسب و رسائل را، كفایه دوجلدش از اول تا آخر را پیش خود بنده تمام كرده بطوری است كه از عهده تدریسش بر
میآید و الان بخواهد شروع كند شكر الحمد ا... میتواند و عازم بودند بروند نجف برای درس خارج خود بنده هم تشویق كردم آماده بودند كه بروند دو سه سالی نجف اشرف از آقایان مراجعه هم استفاده هایی بكنند - منتها گفتم چون بنده نیستم این یكی دو ماه را بماند كه انشاء ا... جماعت این مسجد بهم نخورد و بعداً بروند نجف اشرف و تكمیل نمایند برگردند پس از مردن ما اینجا انشاء ا... جماعت برقرار باشد.
بنظر خود بنده كه یقیناً نعمتی است، شما هم بدانید نعمت است شكرگذاری كنید ، قدردانی كنید. امروز وجود عالم و كسیكه خلق را رو بخدا بكشاند ، رو به دیانت دعوت كند خیلی غنیمت است و وظیفه هر مسلمانی است قدر دانی ، شكر گذاری.
بحق محمد و آل محمد خداوند توفیق دهد علماء را كه اداء وظیفه كنند و خلق را هدایت كنند و خلق را هم خدا توفیق دهد و موفق بدارد بقبول كردن و شكرگذاری كردن كه بالاترین نعمت ، دین است. دین اولادهای شما نسل آتیه اگر عالم در بینشان نباشد ، دین از كجا گیرشان میآید ، هر جا دینداری است از بركت علماء است ، هرجه دارند از بركت عالم عامل است و عامل ناطق و فقكم ا...
┅═══✼🌿🌼❤️🌼🌿✼═══┅
❣ @raviannoorshohada❣
┅═══✼🌿🌼❤️🌼🌿✼═══┅
⭐️ لوح| گسترش شبکههای شیعه با مديريت امام هادی (علیهالسلام)
🔺️حضرت آیتالله خامنهای: در شهر سامرا عدهای از بزرگان شیعه جمع شدند و حضرت هادی علیه السلام توانست آنها را اداره کند و به وسیلهی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام برساند. این شبکههای شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست را همین عده توانستند رواج بدهند و تعداد افراد مؤمن به این مکتب را زیادتر کنند. ۱۳۸۳/۰۵/۳۰
🌹 ولادت #امام_هادی
🌹 @raviannoorshohada
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
#داستان_کوتاه
شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب #امام_زمان(عج) رو ببینم؟
استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم،کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...!
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه #امام_زمان(عج) بشو تا خواب #امام_زمان(عج) ببینی...!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹@raviannoorshohada
#خـــاطرات_شهدا
از جمله خصوصیات بروجردی اين بود که عجول نبود. تصميم گیریهايش با تدبیر و اندیشه بود. يک بار ، یک ضد انقلاب را اسیر کرده بودیم. حاجی کنارش نشسته بود و با حوصله از او بازجوئی می کرد. او مدام از جواب دادن طفره می رفت و این مسأله بقیه را کلافه کرده بود. اما بروجردی خونسرد بود. مرتب سؤالها را تکرار می کرد. با هم می خندیدند تا اين که بالاخره بروجردی برای وضو گرفتن بیرون رفت.
آقای هاشمیان ، عصبانی و کلافه ، کنار آن ضد انقلاب رفت و گفت:
می دانی که با کی صحبت می کنی؟! ، او باور نمی کرد ، می گفت شما دروغ می گوئید و او يک فرد معمولی است ؛ اگر فرمانده قرارگاه حمزه است ، پس درجه هایش کجاست و از این حرفها.
ما می دیدیم که بروجردی بین دوست و دشمن فرقی نمی گذارد. با هر دوی آنها رئوف و مهربان بود.
بروجردی در وصیت نامه خود آورده است :
من با تمام وجود این اعتقاد را دارم كه شناخت و مبارزه با جریان هائی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند به مراتب حساس تر و سخت تر از مبارزه با رژیم صدام و آمريکاست.....
#سردارشهیدمحمد_بروجردی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷@raviannoorshohada
#خاطرات_شهدا
لباسهای #خیس به تنشان سنگینی میكرد😰 ستون گردان دم ارتفاع #قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها ?میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا #گونیهایی هم كه عراقیا پلهوار زیر كوه ⛰چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب #دردسر، بچه ها از كت و كول هم بالامیرفتند كه از شر باران🌧 خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، #جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجیها پا روش میذاشتند، میپریدند اونور آب و بعد داخل غار، اما گونی هر از گاهی تكان میخورد شاید اون شب هیچ #بسیجیای نفهمید كه علی آقا پله شده بود😢 برای بقیه، یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار #اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك #نفسش بود» .😔
فرماندهٔ اطلاعات عملیات لشگر ۳۲ انصارالحسین
#سردارشهید_علی__چیتسازیان🌷
🌹@raviannoorshohada
🌹 خاطـــرات آزادگــان 🌹
🌹( به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن )
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:
در اردوگاه شما را شڪنجهتان میڪنند یا نه ؟
همه به آقا سید نگاه ڪردند
ولی آقا سید چیزی نگفت
مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شڪنجه میکنند یا نه؟
ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید .
آقا سید باز هم حرفی نزد.
پس شما را شڪنجه نمیڪنند؟
آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت .
نوشتند اینجا خبری از شڪنجه نیست .
افسر عراقی ڪه فرمانده اردوگاه بود ، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت :
تو بیشتر از همه ڪتڪ خوردی ، چرا به اینها چیزی نگفتی ؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود :
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم ، آنها ڪافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شڪایت پیش ڪفار نمیبرند .👌👌👌
فرمانده اردوگاه ڪلاه نظامی ڪه سرش بود را محڪم به زمین ڪوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد
می گفت شما الحق سربازان 🌷 خمینی 🌷 هستید .
سید آزادگان 🌷 " حاج آقای ابوترابی"
🗓 ۲۶ مرداد #سالروز_ورود_آزادگان_سرافراز به میهن اسلامی ایران گرامی باد . ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🔴پیکر سالم
#شهید_محمد_رضا_شفیعی
( پیکرش را سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند حتی برای از بین بردنش اسید هم پاشیدند .... )
💟از نیروهای واحد تخریب لشگر علی ابن ابی طالب (ع) بود. عملیات کربلای چهار آخرین عملیات او بود. دوستانش می گفتند به سختی مجروح شد و پیکرش جاماند.😢
💟محمدرضا شفیعی به جرگه شهدای گمنام پیوست. برخی می گفتند او اسیر شده چون دوستانی که در کنار او بودند همگی اسیر شدند. اما خانواده چشم انتظار او بود.
💟آزادگان به میهن بازگشتند اما خبری از او نشد. یکی از آزادگان گفته بود: ما دیدیم که محمدرضا اسیر شد اما خبری از او نداریم.😞
ناله ها و گریه های خانواده بیشتر شده بود. همه آرزو داشتند خبری از گمشده شان به دست آورند.
💟سال هشتاد عراق و ایران برای تبادل اجساد توافق کردند. مرداد ۸۱ خبر بازگشت پیکر محمدرضا اعلام شد. خبر خیلی عجیب بود. پیکر محمدرضا بعد از ۱۶ سال سالم است
💟او در کربلای چهار مجروح و سپس اسیر می شود. یازده روز او را به همین وضع نگه می دارند. بعد می گویند: باید به امام توهین کنی. او هم فریاد می زند: مرگ بر صدام.👊
💟بعثی ها آنقدر او را می زنند تا به شهادت می رسد.😭 پیکر او را در قبرستانی در نزدیکی کربلا به خاک می سپارند. حالا بعد از ۱۶ سال پیکر او را از خاک خارج کرده اند. بدن او سالم مانده. گویی که به خواب رفته است؟
💟بعثی ها سه ماه پیکر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود. 😱آهک و دیگر مواد فاسد کننده بر بدنش ریختند اما بدنش همچنان سالم مانده بود.
💟 فرمانده عراقی که پیکر او را تحویل میداد گریه می کرد.😢 می گفت: خدا از سر تقصیرات ما بگذرد.
💟وقتی شهید محمدرضا شفیعی را داخل قبر قرار دادند فرمانده اش صحبت کرد و گفت: نماز شب این شهید هیچگاه ترک نمی شد. همیشه غسل جمعه را انجام میداد.
💟وقتی برای امام حسین ای گریه می کرد😭 قطرات اشک خود را به صورت و سینه و محاسنش می مالید. راز سالم ماندن پیکر این شهید اینهاست.
💟خدا خواست محمدرضا شفیعی از گمنامی خارج شود تا برای همیشه تاریخ سندی📜 باشد بر حقانیت یاران مظلوم حضرت روح الله.
•••✾•🌿🌺🌿•✾•
@raviannoorshohada
دوست.mp3
2.79M
ابراهیم آمد.✨
با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد.♥️
خوشا به حالش.😍
داستانی از👇
#شهید_ابراهیم_هادی 💫
🌹@raviannoorshohada
#خاطرات_شهدا 💔
فرمانده دست تكان داد. حاجي از راننده خواست بايستد.
از پنجره ي ماشين كه نيمه باز بود، سلام و احوال پرسي كردند. فرمانده به حاجي گفت:
«...اين بسيجي رو هم برسونين پايگاهش.»
.....
ـ حالا براي چي اومده بودي اين جا؟
بسيجي به كفش هاش اشاره كرد و گفت:
«...اينا ديگه داغون شده. اومده بودم اگه بشه يه جفت كفش بگيرم، ولي انگار قسمت نبود.»
حاجي دولا شد. در داشبورد ماشين را باز كرد و يك جفت كفش در آورد.
ـ بپوش! ببين اندازه است؟
كفش هاش را كند و سريع كفش هايي را كه حاجي داده بود پوشيد.
ـ به! اندازه است.👌
خودم اين كفش ها را براي حاجي خريده بودم؛ از انديمشك. كفش هايي را كه به بسيجي ها مي دادند نمي پوشيد.
همين امروز پنجاه جفت كفش از انبار گرفته بود ولي راضي نشد يك جفت براي خودش بردارد.
حاجي لب خندي زد و گفت «...خب پات باشه.»
بسيجي همين طور كه توي جيب هاش دنبال چيزي مي گشت، گفت «...حالا پولش چه قدر مي شه؟»
و حاجي خيلي آرام، انگار به چيزي فكر مي كرد گفت «...دعا كن به جون صاحبش.»
#شھيدمحمدابراهيم_همت
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ کشتی شکست خورده شمایید
💥 مداحی حماسی حاج میثم مطیعی درباره توقیف نفتکش انگلیسی توسط سپاه اسلام در خلیج فارس
تاریخ انقضای شما سر رسیده است
مضمون تازهی شعرایید بعد از این
فکری کنید پرچم پایین کشیده را
با آبروی رفته چههایید بعد از این
حکّام پرفریب! خدا را چه دیدهاید
شاید که زیر پرچم مایید بعد از این...
🌼 @raviannoorshohada
#شوخ_طبعی_شهدا
بذله گویی و شوخی های علی رضا کوهستانی نظیر نداشت👌، طوری بود که آن شوخی ها هیچ وقت از ذهن من پاک نمی شود. یک روز در فاو نشسته بودیم. در همان اورژانس خط اول، با علی رضا چای می خوردیم.
....یک لحظه هر دویمان متوجه شدیم که یک مگس 🐝روی لبه ی لیوان چای علی رضا نشسته. همین طور خیره به مگس بودیم.😳 مگس روی لبه ی لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یک دفعه مثل این که سر خورده باشد، افتاد توی لیوان علی رضا.😄
علی رضا هم برگشت گفت: نگاه کن! می رود روی جنازه ی عراقی ها می نشیند و غسل میت اش را می آید توی چایی ما انجام می دهد.😂
راوى: رزمنده نوجوان دوران دفاع مقدس جواد صحرايى
#شهید_علیرضا_کوهستانے
🌹@raviannoorshohada
عباس را فرستادند اميديه سهشنبه شد و پنجشنبهاش عيد قربان بود ، همان عید قربانی ڪه عباس به حج نرفت تا در دفاع از انقلاب اسلامی به خدا برسد و همان روز در آسمان شهید شد . عباس داشت با من حرف میزد . ۴۵ دقيقه برای من درس اخلاق گفت :
← مواظب آقای خامنهای باش ، اين سيد اولاد پيغمبر را تنهاش نگذار هر جا میرود ، همراهش باش .
← نماز اول وقت را فراموش نڪن .
← از دعا غافل نشو .
← قلبت وسط دريا باشد . ببين موجهايی مثل بنیصدر و ڪارهای آنها را . آنها مثل موجهایی هستند ڪه وقتی به صخرهها بخورند ، ڪف میشوند قلبت وسط دريا باشد ڪه با هيچ چيزی نلرزد .
✍ راوی:امیر خلبان علی اصغر مطلق
سرلشگر خلبان ...
#شهید_عباس_بابایی
🌷@raviannoorshohada
°•{فرمانده والامقام
#شهید_محســن_نـــورانی🕊🌹}•°
🔴 بشارت شهادت محسن نورانی
از زبان #شهيد_همـــت
◽️حاج همت، محسن را خواست و به او گفت: «محسن، تو به شهادت میرسی» محسن كه كمی جا خورده بود، گفت: « چطور مگه حاجی؟
◽️حاج همت ادامه داد: «من خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسی، شهادتت هم طوری است كه اول #اسيرت میكنن و بعد از اينكه آزار و شكنجهات دادن و تو خواستههای اونها رو برآورده نكردی، تو رو #تيرباران میكنن و به #شهادت میرسی.
🔻سه روز بعد خواب حاج همت تعبير شد. در عمليات والفجر ۳ در مرداد ۶۲ و درآزاد سازی مهران، ماشين تويوتايی كه سرنشينان آن نورانی، برقی، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر ۲۷ بودند در منطقه قلاجه به كمين منافقين خورد. پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند همه سرنشينان جزء يك نفر جلوی چشم يكديگر در حاليكه زخمهای عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به #شهادت رسيدند ...
🌹@raviannoorshohada
کار دست خداست☝️
به نقل از #همسر_شهید🌹
یکبار که پیگیر کارهای اداری وام ازدواج بود، کار گیر کرده بود، بهش گفتم آشنایی نیست کارو درست کنه😞، گفت کار خوبه خدا درستش کنه، بنده ی خدا چکاره ست.!
همیشه برای انجام هرکاری تلاشش رو میکرد، قدمش رو برمیداشت، بقیه اش رو می سپرد به خدا، به معنای واقعی اینکارو میکرد.
تکیه کلامش این بود “کار دست خداست”🌸
سوریه که بود میگفت دوسه تا از بچه های اینجا خیلی نورانی ان✨، بهشون گفتم امروز فردا شهید می شید🕊، گفتم عه خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی رفتن اونور. گفت از بنده خدا نمیخوام. خدا، خدا رو عشقه ….😍
عاشق شوی، عاشقت می شود، شهیدت میکند …
شهید مدافع حرم نوید صفری🌹
@raviannoorshohada