از سر گذشتن . . 💔
سرگذشتِ آنانی ست
که با حسین علیهالسلام
معامله کردہ اند🕊
شهیدمحمدابراهیمهمت 🌹
روزتون مزین به نگاه شهیدان
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
ای کاش انهایی که عکس این بزرگ مردرا پاره کردند این دودقیقه راگوش میدادند تا ببینند او چندین سال خودش را در مقابل چه موجوداتی سپر بلا قرار داده بود
@raviannoorshohada
گشتم، گشتم، وسردار راپشت صندلی پیدا کردم
چند روز ازشهادتت میگذرد،
دلمان تنگ شده،
به این دل وامانده ماهم نظری کن
لحظه هایتان شهدایی
التماس دعا
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاهی به تحولات منطقه،
ونماز جمعه این هفته تهران «حضور امام خامنه ای »
اللهم عجل لولیک الفرج
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌷ویژه برنامه عصر خاطره 🎤سخنران:استاد عزیز و پیشکسوت دفاع مقدس حاج حسین یکتا ✔مکان: قم، انتهای خیاب
اصلاحیه:
سلام علیکم
به علت ضرورت حضور حاج حسین یکتا در مناطق سیل زده استان سیستان و بلوچستان، امکان حضور حاج حسین در این مراسم نیست. لذا سخنران این برنامه جناب آقای عبدخدایی از همرزمان شهید نواب صفوی و رئیس جمعیت فدائیان اسلام خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 صحبت های مهم استاد #رائفی_پور پیرامون حادثه سقوط #هواپیمای_اوکراینی
🔊 بخشی از سخنرانی تحولات منطقه پس از شهادت سردار سلیمانی / ٢٢ دی ٩٨
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بارها این چندثانبه فیلم را با صدای زمینه مداحی دیده بودم اما اصل فیلم و گریه های #حاج_قاسم در فراق شهید کاظمی سوزناکتر از هر مداحی و روضهای است. هنوز باورمان نمیشود که رفتهای...'
شهیدحاج قاسم سلیمانی
@raviannoorshohada
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
#شهیدیکهبرایآبنامهمینوشت...
#مرغـابىامـامزمـان
🌷 شـهیـد "یوسـف قربـانی" در خردسالی پدر و مـادرش که از قـشر مسـتضعف جامعه بـودند را از دسـت مى دهد و در اوایل نوجـوانی تـنها برادرش را...
🌷 در دوران دفـاع مـقدس عضو اطلاعات عملیات گردان ولیعـصر زنجان و غـواص بود و نقـش موثری در عملیات های والفجر ٨ و ڪربلای ٥ ایفا ڪرد، و سرانجام در ١٩ دی ماه ١٣٦٥ در شلمـچه به شهادت رسـید.
🌷 چند دقیـقه قبل از عمـلیات، یڪی از خبرنگارها از او پرسـید: آقا یوسف! غـواص یعنی چی؟ و یوسـف گفته بود: غواص یعنی مرغـابی امام زمان (عجل الله).
🌷 همرزم یوسـف می گوید: هر روز می دیدم یوسف گوشـه ای نشسته و نامه می نویسد. با خودم می گفـتم یوسف که ڪسی را ندارد! برای چه کسی نامه می نویسد؟ آن هم هر روز! یڪ روز گفتم: یوسف نامه ات را پست نمی ڪنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان ڪنار ساحل اروند برد.
🌷 نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و داخل آب ریخـت. چشمانش پر از اشڪ شد و آرام گفت: من برای آب نامه می نویـسم، ڪسی را ندارم که...
یـادشگرامـےراهـشپـررهرو
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بعد از مقصر جلوه دادن نيروهای مسلح توسط روحانی، اينبار او امنيت کشور را هم به نام خود ثبت کرد!
🎥روحانی: من به طور روزانه مراقبت میکنم و این وظیفه دولت است چرا که شلیک یک گلوله میتواند آتش جنگ را روشن کند.
✍ اقای دکترِ به ظاهر روحانی! امنيت اين کشور حاصل خون حاج قاسم ها و ابروی حاجی زاده ها و تلاش نيرو های مسلح است نه پشت ميز مذاکره نشستن شما...
✍ شما که خودت صبح جمعه از همه چيز خبردار ميشی چجوری امنيت اين مردم رو تامين ميکنی...
#نفوذ
#کاسبان_سقوط
@raviannoorshohada
✅ #امام_خمینی ره در ۱۴ خرداد سال ۶۲ فرمودند:
🌷ما جوانهایمان تاکنون آنقدر #شهید داده اند، تاکنون مادرها آنقدر شهید داده اند، پدرها آنقدر شهید داده اند، جوانها آنقدر خون خودشان را داده اند برای اینکه شرّ این قدرتهای بزرگ از سر ایران کم بشود.
حالا که بحمدالله رسیدیم به اینجایی که دستها کوتاه شده، حالا ما کوتاه بیاییم تا آنها دستشان بلند بشود ⁉️
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ
رابطه صمیمانه فرزندان شهدا با حاج_قاسم_سليمانی را در مراسم روز دختر سال ۹۷
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
دعوت کنید من میآیم🌹
ماه رمضان سال گذشته همراه با خانواده شهدا برای افطار دعوتشده بودیم. #حاج_قاسم هم حضور داشت. خودش سر تکتک میزها میآمد و احوالپرسی میکرد🤝. بهمحض اینکه من را دید احوال فرزندانم حسین، فاطمه و زینب را پرسید. همیشه اینطور بود، اسم بچههای خانواده شهدا خوب یادش میماند. پسرم حسین کنارم نشسته بود. از او تشکر کردیم که در مهمانی حضور دارد و ما ر ا به این افطاری دعوت کردهاند. با رویی گشاده گفت: «شما هم دعوت کنید ما می آئیم.»😊
باورمان نمیشد که حاج قاسم وقت داشته باشد به منزل ما بیاید❗️ گفتم شما بااینهمه گرفتاری چطور میتوانید وقت بگذارید به خانه ما بیایید؟ اصلاً چطور شمارا پیدا کنیم❓نگاهش را به حسین انداخت و گفت: «حسین آقا به من زنگ بزند من میآیم.» حاج قاسم هنوز چند قدمی از ما دور نشده بود که از حسین پرسیدم: «حسین جان، حاج قاسم شوخی که نمیکند؟» حسین هم حسابی تعجب کرده بود و فقط جواب داد: «فکر نمیکنم، کاملاً جدی بود.»🤔
دوهفتهای گذشت. به حسین گفتم: «زنگ بزن و حاج قاسم را دعوت کن.» حسین به شماره تلفن یکی از رفقای حاج قاسم زنگ زد، حاج قاسم در ایران نبود. دو هفته بعد بازهم زنگ زدیم بازهم حاج قاسم نبود😞. چند روز گذشت. ساعت ۷ صبح بود. تلفن منزلمان زنگ خورد، یکی از پشت تلفن گفت: «حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما میآیم.»😳
باورم نمیشد. هاج و واج مانده بودم. همان ۷ صبح چادربهسر کردم و با حسین روانه بازار شدم برای خرید میوه و سبزی تازه. همهجا بسته بود😫. سرصبح هیچ مغازهای باز نکرده بود؛ اما من به شوق مهمان عزیزمان همهجا را زیر پا زدم. یکی از مغازهها باز بود؛ اما سبزیهایش تازه نبود. با حسین خیابانها را بالا و پایین میرفتیم🚶. فرصت خوبی هم شد که با حسین همفکری کنم میخواستم برای ناهار سنگ تمام بگذارم. حسین گفت: «مامان این کار را نکن حاج قاسم ناراحت میشود. یک نوع غذا بیشتر نمیخورد.»☝️
از ذوق و شوق روی پای خودمان بند نبودیم. بالاخره مغازهها باز شدند و توانستم خرید کنم😍. دیگر تصمیم ام را گرفته بودم: یک غذای محلی و شمالی درست میکنم. با حسین که رسیدیم خانه باز تلفن زنگ خورد. همان شخصی بود که صبح تماس گرفته بود. ترسیده بودم که مهمانی بههمخورده باشد؛ اما همان آقایی که صبح زنگزده بود گفت: «مهمان شما فقط حاج قاسم است برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاج قاسم گفتند ناهار ساده باشد👌🌹.»
آمد بدون هیچ محافظی...
ساعت به ظهر نزدیک شده بود. سردار تنها آمد، خیلی ساده، بدون هیچ محافظی وارد منزل ما شد🌸. با بچهها حرف میزد، خاطرات پدرشان را میگفت، از دورانی که حاج اسماعیل در شهر حلب بود. از مهربانی و جنگآوری پدرشان برای بچهها میگفت. تعریف میکرد که حاج اسماعیل چطور حواسش به بچههای جنگزده حلب بود👌. در شرایط سخت، روستاهای ناامن را زیر پا میگذاشت تا برای کارخانه آسیاب اهالی روستا که گرسنه مانده بودند نفت پیدا کند.
حرفها بهجایی رسید که بچهها بغضکرده بودند خود حاج قاسم نیز اشک در چشمانش حلقهزده بود😢. برای اینکه بچهها را از فضای حزنانگیز بیرون بیاورد. صدایش را شنیدم که گفت: «حاجخانم نمیخواهید به ما ناهار بدهید؟»😁
خودش اول از همه سر سفره نشست. بچهها را یکییکی به اسم صدا کرد: زینب جان فاطمه خانم حسین آقا بیایید بنشینید. بچهها که نشستند خودش یکییکی برایشان غذا کشید.🍃
@raviannoorshohada