eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
941 ویدیو
81 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی "انجمن راویان فجر فارس NGO" راویان عزیز تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر گرانقدر شهید محمد دریساوی ، بسوی معبود و محمد شهیدش پرکشید و رفت... مراسم سومین روز درگذشت این مادر بزرگوار ، یکشنبه ۹ بهمن از ساعت ۹،۳۰ تا ۱۱ صبح در مسجد الزهرا ( خیابان قبله) ، واقع در بلوار رحمت ، خیابان اقاباباخانی برگزار می شود. شادی روح مطهر مادر شهید فاتحه مع صلوات🤲 @raviyanfarss
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
مادر گرانقدر شهید محمد دریساوی ، بسوی معبود و محمد شهیدش پرکشید و رفت... مراسم سومین روز درگذشت این
🌹یا شهید🌹 😭 مادر سردار شهید محمد دریساوی به فرزند شهیدش پیوست. 🌹چشم مادر درد می کرد. آقا گفت: دکتر گفته برای افزایش سوی چشمش، باید آب هویج بخوره. محمـد رفت. ساعتی بعد با یک گونی پنجاه کیلویی پر برگشت. آقا گفت: این چیه! محمـد با خنده گفت: هویج! - این همه! - خو خودت گفتی دکتر گفته مامان باید آب هویج بخوره! - گفته روزی یه لیوان، نه پنجاه کیلو! محمـد خندید و گفت: اشکال نداره، همش را می‌خوریم. از آن روز تا یک ماه که آن پنجاه کیلو هویج تمام شود، هرروز برای مادر آب هویج می‌گرفت،بنده خدا مادر، صدایش در آمده بود. می‌گفت: ممد مو دیگه آب هویج نمی‌خواهم! محمـد کوتاه نمی‌آمد. می‌گفت: دکتر گفته باید برای سوی چشمت هویج بخوری، پس باید بخوری. 🌹جنازه محمد بعد از 12 سال برگشته بود. مادر روی خاک های قبر محمد افتاد. بعد از چند دقیقه بلند شد. گفت محمدم اینجا بود. گفت مادر دیگه نگران نباش من آمدم. گفتم مادر چشم هام درد می کنه! گفت بذار دست بکشم روی چشمت تا خوب بشه. دست روی چشم هام کشید و گفت چشمت را باز کن. وقتی باز کردم، محمد رفته بود. از آن روز چشمان مادر کامل خوب شد و دیگر درد نداشت! هدیه به سردار شهید محمد دریساوی و مرحومه مادرشان فاتحه مع صلوات. شهدای فارس ⭐️ستارگان فارس⭐️
سلام از امشب ۸ بهمن تا آخرهفته ۱۳ بهمن ان شاالله مجموعه خاطرات ، پری غفاری و محمدرضاشاه ملعون را در کانال بارگزاری میکنم. تا گوشه ای خیلی کوچک از فضائل😄! اعلیحضرت ناهمایونی را به منصه تبیین بیان شود. و خواستگاه شعار 《زن ، زندگی ، آزادی 》بیش از بیش روشن گردد. 👇👇👇 @hatef10012
به اعتقاد من، امروزه ذکر مستحبی بعد از نماز ما، کار فرهنگی و جهادی در فضای مجازی است. ۱_۹_۱۳۹۵ مقام معظم رهبری..🍃
🛑 حمله ناموفق به یکی از مراکز وزارت دفاع در اصفهان/ انفجار ریزپرنده‌ها در تله‌های پدافندی وزارت دفاع: 🔹شامگاه هشتم  بهمن ۱۴۰۱ حوالی ساعت ۲۳:۳۰ حمله ناموفق با استفاده از ریزپرنده به یکی از مجتمع‌های کارگاهی وزارت دفاع صورت گرفت و خوشبختانه با پیش بینی ها و تمهیدات پدافندی صورت گرفته یکی از آنها مورد اصابت پدافند هوایی مجتمع  و دو فروند دیگر آنها در تله های پدافندی گرفتار و منفجر می‌شوند. 🔹خوشبختانه این تهاجم ناموفق تلفات جانی نداشته و آسیب جزیی به سقف کارگاه وارد نموده که به فضل الهی خللی در تجهیزات و ماموریت های مجموعه ایجاد نکرده است. 🔹وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح به ملت شریف ایران اسلامی اطمینان می دهد اقدام برای تولید قدرت ، اقتدار و امنیت را با شتاب و جدیت ادامه خواهد داد و این اقدامات کورکورانه تاثیری در تداوم مسیر پیشرفت کشور نخواهد داشت. ان‌شاالله
🍃 حضرت علی علیه السلام : 🔹علَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ التَّأَهُّبِ وَ الِاسْتِعْدَاد 🔸بر شما باد به تلاش و سخت کوشی و مهیا شدن و آماده شدن 📌وسایل الشیعه ج 1 ، ص 92 ، ح 217 ┏━━ °•🍃•°━━┓ @raviyanfarss ┗━━ °•🍃•°━━┛
🔴 پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم 👇👇👇👇👇
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🔴 پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم 👇👇👇👇👇
🔴پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد؟ 🔺محتوای سریال سقوط، مستقل از حضور حمید فرخ‌نژاد ویژگی‌های منفی امنیتی دیگری دارد که باید به صورت دقیقی مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد. 🔺پیمانکار ساخت سریال‌های امنیتی باید بر اساس قصه‌های واقعی اثرش را تولید کند، نه اینکه تحت تاثیر سریال پرمخاطب غربی ریشه‌های روایتش را شکل دهد و با این‌همانی‌های بسیار گل درشت سعی در بازفراهم‌آوری یک اثر ساخته شده داشته باشد. 🔺رویکردهای اشتباه «مرتضی اصفهانی» پیمانکار تولید آثار امنیتی شبیه همان سکانس «گل به خودی» سریال خانه امن است که مامور امنیتی با قناصه (دراگونوف) {سلاح مخصوص تک تیراندازها} فردی معادل خاوری را در کشور خارجی ترور کند. اصفهانی که متاسفانه استاد آشفته‌نگاری‌های امنیتی است در اغلب آثارش این رویه را ادامه داده و در سریال سقوط تعدادهای اشتباهات امنیتی‌اش بشدت افزایش پیدا کرده است. 🔺سریال سقوط از حیث محتوا و ساختار بشدت تحت تاثیر سریال خلافت است. به بهانه پخش سریال سقوط وجه تشابهات این سریال و آسیب‌های امنیتی که در فرآیند این کپی‌برداری رخ‌ می‌دهد را از جنبه‌های مختلفی بررسی خواهیم کرد. 🔺سریال خلافت سریالی محصول سوئد است که توسط پلت‌فرم‌ نت فلیکس در سال ۲۰۲۰ توزیع جهانی شد. 🔺با توجه به شرایط کشور پس از فوت مرحومه مهسا امینی و گسترش التهابات در استان‌های کردنشین آیا انتخاب کاراکتر ژاکان که تباری کرد دارد و پیوستن او به داعش توام با ملاحظات امنیتی بوده است؟ 🔺سریال سقوط درباره زوج جوانی است که در دانشگاه با یکدیگر آشنا شده‌اند و پس از ازدواج در سنندج زندگی می‌کنند. ژاکان به دلیل مشکلات اقتصادی دور از چشم همسرش در صدد پیوستن به داعش است. او با بهانه قصور در بردن سفر ماه عسل همسرش را به ترکیه می‌برد و طی سفری زمینی به رقه، به داعش می‌پیوندد. 🔺شنیده‌های حاکی از آن است که نمایندگان استان‌های کردنشین از اینکه همچنان در این سریال انگشت اتهام اتصالات تروریستی به سوی این قوم نجیب ایرانی گرفته شده بسیار خشمگین هستند و یکی از دلایل مخالفت شوراهای بالادستی برای انتشار این سریال همین رویکرد منفی به اقوام کرد در شرایط کنونی است. 🔺در نمونه ایرانی متاسفانه روسای مامور امنیتی قصدی برای نجات دادن آیسان ندارند، مگر اینکه نقش پرستو را برای آنان بازی کند. ژاکان همسر آیسان در درگیری‌ها کشته می‌شود و او در مقر زنان داعش مستقر می‌شود. یکی از زنان مسئول این مقر پی به تماس‌های تلفنی آیسان می‌برد و آیسان که کاراته‌کار است موفق به قتل این زن می‌شود. 🔺از سوی دیگر ابوخالد یکی از فرماندهان داعش به دنبال زنی ایرانی و بیوه است و آیسان را برای ازدواج انتخاب می‌کند. هاردی که دارای محتوای نقشه‌ها و حملات تروریستی داعش است، نزد ابوخالد است. 🔺آیسان باید نقش پرستو را برای دستگاه امنیتی بازی کند و به عقد ابوخالد دربیاید تا بتواند به هارد مذکور دسترسی پیدا کند تا در نهایت عمل نجات توسط نیروهای امنیتی فعال شود. 🔺آیسان در ابتدا نمی‌پذیرد اما در نهایت مجبور به این کار می‌شود. ابوخالد متوجه این توطئه شده و به زیردستانش دستوراتی می‌دهد اما قبل از آنکه جان این زن به خطر افتد تک تیراندازهای وابسته به نیروهای امنیتی در موصل سر می‌رسند و عاملان ابوخالد را هلاک می‌کنند. 🔺اگر نیروهای امنیتی افرادی را مستقر و مسلح در موصل دارند چرا کسب اطلاعات را از مسیر پرستوسازی می‌خواهند پیش ببرند. چرا مسیرهای کثیف‌ سرویس‌های غربی را در مقابل آیسان قرار می‌دهند؟ 💢ادامه را بخوانید. mshrgh.ir/1453815
صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلویزیون عراق گفت: به هر خلبان ایرانی که به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود- حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد. 150 دقیقه بعد از مصاحبه صدام، عباس دوران، حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند. غروب همان روز خبرنگار رادیو بی‌بی‌سی اعلام کرد: من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می‌گفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد. سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد.
✔️ با اینکه از خانواده سادات و مذهبی بودیم، اما سید امین تا 18 سالگی اهل نماز و سایر عبادات نبود. از 18 سالگی که پایش به مسجد باز شد، به طور کلی متحول شد. حتی آن سه سالی که از سن تکلیف نماز قضا داشت همه را به جا آورد. ✔️سید امین، شاید دومین مجروج جنگی بود که در بیمارستان نمازی شیراز بستری می شد. ابتدا یک پزشک هندی و پزشکی که بعد معلوم شد منافق است پایش را قطع کردند، بعد که دوباره عفونت کرد، شهید دکتر فقیهی پایش را دوباره قطع کرد. و مدتها در یک بیمارستان خصوصی زیر نظر بود. ✔️دکتر فقیهی به من می گفت قدر این برادرت را بدان، من زیاد بیمار دیدم، اما برادرت تنها کسی است که ندیدم یک بار آخ بگوید و ناله کند! ✔️بعد ها در دفترچه خاطراتش دیدم نوشته بود: من می ترسم داد و بی داد کنم و اجرم ضایع شود چون پایم را برای خدا دادم! ✔️آن زمان با اینکه قانون حجاب اعلام شده بود، هنوز پرستارهای خانم بیمارستانی که سید امین در آن بستری بود حجاب نداشتند. یک روز برای ملاقاتش رفتم. هم زمان یک پرستار خانم بی حجاب وارد بخش شد. دیدم سید امین رویش را چرخاند و فریاد زد برو بیرون... برو بیرون... نمی خواهم تو به من دست بزنی... چند دقیقه بعد پرستار با حجاب آمد و کارش را انجام داد. دیگر در دفتر پرستاری آن بخش یک روسری آویزان بود و هر کدام از پرستارها می خواستند به اتاق سید امین بیایند، اول روسری به سر می کردند! 🌹🌷🌹 هدیه به جانباز شهید سید امین آل علی صلوات- شهدای فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 ستاره های شهر 🎙️ روایت هشتم ❤️ پدران آسمانی 🎉 جشن میلاد باسعادت حضرت امام علی علیه السلام ☑️ مکان: شیراز ، تالار بزرگ حافظ ☑️ زمان : پنجشنبه ، ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ از ساعت ۱۸🕕 🌀 همراه با اجرای متفاوت خوانندگان ☑️ و برنامه های متنوع فرهنگی ، هنری ☑️ با حضور آحاد مردم قدرشناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹هنوز از کربلایت ... به گوش آید صلایت.... حسین جانها فدایت.... هیهات من الذله هیهات من الذله.. ما یاوران قران در راه عشق ایمان بگذشتیم از جان.. هیهات من‌الذله هیهات من الذله..
قرار بود به مناسبت برگزاری کنگره سرداران شهید استان تهران درباره شهید حسن باقری شعر بسرایم. به خاطر برخی مشکلات ،از گفتن شعر درباره این شهید منصرف شدم و تصمیم گرفتم که انصراف خود را به دبیر شورای شعر کنگره اعلام کنم. شب خواب شهید باقری را دیدم او به من گفت چرا نمیخوای برام شعر بگی؟ گفتم: توان شعر گفتن ندارم. گفت : تو شروع کن، میتونی! وقتی از خواب برخاستم، حس کردم که نیروی تازه ای در من دمیده شده است . بانشاط تمام، شعر گفتن را آغاز کردم، احساس می کردم که شعر در من می جوشد و بی‌وقفه نزدیک به پانصد بیت درباره او سرودم . با فروغ باقری، جانِ حسن لاله پرور گشت بستان حسن دید در آیینه حق الیقین فتح را در جبهه فتح المبین با سلاح عشق دشمن را شکست راه را بر لشکر بیداد بست از طریق القدس چون آگاه گشت با سپاه مردمی همراه گشت هم چو طوفانی که در آوردگاه افکند کوه سپاهی را چو کاه بر سر دشمن چون می آمد فرود رعد آسا ،پای تا سر، شعله بود برگرفته از کتاب من اینجا نمی مانم(خاطرات شهید حسن باقری)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب: ما در دهه 90 دچار یک عقب ماندگی شدیم که باید آن را جبران کنیم...
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
رهبر معظم انقلاب: ما در دهه 90 دچار یک عقب ماندگی شدیم که باید آن را جبران کنیم...
🔴اگر خیلی فعال باشیم و بلد باشیم نیروهای خودمان را نگه داریم، احتیاج نداریم به اینکه نیروی دیگری را از خارج جذب کنیم ⏪رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار کارآفرینان، تولیدکنندگان و دانش بنیان‌ها: 🔹برای من روشن است که استعداد کشور خیلی بالاست و ما هم در زمینه‌ی منابع خداداد طبیعی یک کشور فوق‌العاده‌ای هستیم، هم از لحاظ مسائل جغرافیایی و موقعیت جغرافیایی بین‌المللی و سیاسی یک کشور برجسته‌ای و استثنائی هستیم، هم از لحاظ نیروی انسانی. از جهت نیروی انسانی حقاً و انصافاً ما خیلی برجسته‌ایم. ▪️ حالا یکی از دوستان گفتند که دیگران نیروهای ما را جذب میکنند، ما چرا نیروی دیگران را جذب نکنیم؟ خب ما احتیاج نداریم. ما اگر خیلی فعال باشیم، بلد باشیم، نیروهای خودمان را اگر نگه داریم، تربیت کنیم، احتیاج نداریم به اینکه نیروی دیگری را از خارج جذب کنیم بیاوریم اینجا. آنچه که بنده در ذهن خودم، در مقابل چشم ذهنی و عقلی خودم مشاهده میکنم از آینده‌ی کشور و از آینده‌ی ملت و از پیشرفت دانش این کشور، خیلی بیشتر از آن چیزی است که در این حدسیات متعارف اظهار میشود یا فکر میشود، واقعاً خیلی بیش از این حرفها. ۱۴۰۱/۱۱/۱۰ 🔴 @raviyanfarss
14011110_42968_64k.mp3
23.4M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار کارآفرینان، تولیدکنندگان و دانش بنیان‌ها. ۱۴۰۱/۱۱/۱۰ 💻 Farsi.Khamenei.ir
هوالحنان به نقل از همسر شهید : رعایت حلال وحرام از واجبات زندگی بود براش.. تمام دقت و تمرکزش در کارمیگذاشت که مبادا جایی کم بگذارد وحقی برگردنش بیفتد وشرمنده خلق الله شود... روزی یکی از دوستانش که نیاز واحب و ضروری به مبلغی پول داشت... برای شهید درد دل میکند و میگوید بااین وضعیت مجبورم مقدار کمبودپول را نزول بگیرم... پژمان که در تمام عمرش حتی نظرش سمت حرام کشیده نشده بود... برافروخته میشه و از دوستش مهلتی میخواهدکه دراین راه کمکش کند... وقتی به خانه آمد.. صورتش از شدت عصبانیت قرمزبود... واخمهایش درهم گره خورده بود... علت را که پرسیدم ماجرا را برایم شرح داد.... درآخر اضافه کرد اگرراضی هستی پس اندازی که دارین را در اختیارش بگذارم تا خدایی ناکرده مال حرام وارد زندگی اش نشود.... آسوده خاطرش کردم که راضی هستم و گفتم هرکاری میتوانی انجام بده.... میگفت نزول برکت را اززندگی میبرد ونکبت وکفر وارد زندگی میکند... لقمه حرام، کار حرام، مال حرام بنده را به شیطان نزدیک و از خدا دور میکند... خدا قهرش میگیرد.... پول را به دوستش داد وآسوده خاطرشد که توانسته به موقع به دوستش کمک کند و خداروشاکر بود شهیدمدافع حرم محمد کاظم توفیقی به مناسبت سالروز تولد
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ٣٩ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف خاکه
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ۴٠ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف خاکهای نرم کوشک و یادگار برونسی راوی :سید کاظم حسینی بنام خدا ظریف به دنبال من به همان سنگر فرماندهی شده بود. گفت: سید خیلی غیر طبیعی شدی جریان چیه؟. واقعاً هم حالت طبیعی نداشتم. همانجا نشستم، آهسته گفتم: بچه ها را بفرست دنبال کار ها، خودت هم بیا تا ماجرا را برایت تعریف کنم. رفت و کار را بین بچه ها تقسیم کرد و زود برگشت. هر طور بود قضیه عملیات دیشب را برایش گفتم. حال او هم غیر طبیعی شده بود. باتعجب دائم میگفت: الله اکبر.. الله اکبر..  وقتی تمام ماجرا را سیر تا پیاز برایش تعریف کردم، ازش پرسیدم: حالا نظرت چیه؟ عبدالحسین چطوری این چیزها را فهمیده بود؟. ظریف گریه اش گرفت گفت: البته با اون عشق و اخلاصی که این مرد دارد باید بیشتر از اینها ازش انتظار داشته باشیم. بنظر من اون از عالم بالا آن دستورها را گرفته........ اگر سر آن دستور ها جرایم فاش نشده بود، انقدر حساس نمی‌شدم، حالا لحظه شماری میکردم که عبدالحسین را هرچه زودتر ببینم. موقع برگشت به ظریف گفتم: من باید ته و توی این جریان را در بیاورم!. ظریف گفت: خوب است با هم میرویم ازش میپرسیم. من گفتم: نه، شما نباید بیایی؛ من خلق و خوی فرمانده ام را خوب میشناسم. او اگر بفهمد شما هم خبردار شدی دیگر هیچ چیز حتی به من هم نمی گوید و قطعاً راز را پیش خودش نگه می دارد و فاش نمی کند. ظریف گفت: راست می گویی اینطوری بهتره که خودت تنهایی با او صحبت کنی و بعد ماجرا را برای من هم تعریف کنی. همینکه به دژ خودمان رسیدیم، یک راست به سراغ عبدالحسین رفتم. در سنگر فرماندهی گردان، تنها نشسته بود و انتظار مرا میکشید. از نتیجه کار پرسید. من هم سریع جوابی سر هم کردم و به او گفتم. روبرویش نشستم و بی مقدمه پرسیدم: جریان دیشب چی بود؟. ابتدا طفره رفت، منهم خیلی محکم گفتم: تانگویی از اینجا تکان نمیخورم. خودت میدانی من الان هیچ آرام و قرار ندارم. میدانستم روی حساب سید بودنم هم که شده، رویم را زمین نمی زند. چشم هایش خیس اشک شد. با ناله گفت: باشه، سیدجان برایت تعریف میکنم. وقتی شروع به تعریف کرد صورت نورانی اش را خیره شده بودم، حال و هوایش آسمانی و بهشتی بود. براحتی میشد معنی از خود بیخود شدن را از حالتش فهمید. با لحنی غمناک گفت: موقعی دشمن متوجه حضور نیروها شد و ما را زیر آتش گرفت، گردان در آن شرایط گیر افتاد. من حسابی قطع امید کردم. تو هم که اصرار به برگشت داشتی، که مرا بیشتر ناامید کرد. واقعا عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه دست به توسل   به خانم حضرت فاطمه سلام الله علیها شدم. چشمهایم را بستم با حضرت راز و نیاز کردم. اشک هایم تند میریخت. به حضرت التماس میکردم راهی پیش ما بگذارد تا از این مخمصه نجات پیدا کنیم و دچار شکست در عملیات نشویم.   در همان اوضاع یکدفعه صدای خانمی بگوشم رسید؛ صدای ملکوتی، که هزار جان به آدم میبخشید. بمن فرمودند: فرمانده! این مواقع که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری میکنیم، ناراحت نباش!.   صدای عبدالحسین چیزهایی را که دیشب به صورت دستور به تو گفتم برو سمت راست و بطرف دشمن برو همه از طرف همان خانم بود. در هر صورت، در آن لحظه من با التماس به خانم گفتم: یا فاطمه زهرا اگر خود شما هستید چرا خودتان را نشان نمیدهید؟. فرمودند: الان وقت این حرفا نیست، واجب است که بروی وظیفه را انجام بدهید!. عبدالحسین دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و با صدای بلند شروع به گریه کرد. لحظه ای گریه کرد و بعد آرام شد. حالش که طبیعی شد به من گفت: سید راضی نیستم این قضیه را به احدی بگویی!. من گفتم: مرد حسابی من الان که با ظریف به موقعیت عملیات رفته بودیم، یقین کردیم که شما از جای دیگری دستور گرفتی و فهمیدم که اون حرف ها مال خودت نبوده. عبدالحسین گفت: اما من خاطره جمع هستم که از جای درستی راهنمایی شده ام. ادامه دارد... صلوات