eitaa logo
راویان فتح لنجان
511 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
8 فایل
موسسه فرهنگی هنری راویان فتح لنجان ارتباط با ادمین: @Khadem_alshuahda
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 کاش که همسایه ی ما میشدی ... مایه ی آسایه ی ما میشدی ... هر که به دیدار تو نائل شود ... یک شبه حلال مسائل شود ... @raviyanlenjan
🔷جاويد باد پرچم پر افتخار الله اكبر، كه رمز پيروزي معجزه آساي ملت بزرگ ايران است @raviyanlenjan
🇮🇷 🌻 گوش‌به‌فرمانیم‌فرمانده @raviyanlenjan
*سالگرد عملیات والفجر مقدماتی و یاد و خاطره دلاور مردان و شهدای عزیز آن عملیات گرامی باد* تاریخ عملیات : 1361/11/18 منتطقه عملیاتی : فکه - چزابه @raviyanlenjan
گرامی باد یاد و خاطره شهدا و همه ی ایثارگران عملیات والفجر مقدماتی و همچنین گردان کمیل و شهدایی که از این گردان در کانال کمیل به شهادت رسیدند. روایت # کانال کمیل و # گردان کمیل را می توانید از کتاب بسیار زیبای کمیل هنوز زنده است نوشته ی آقای بنا جستجو کنید @raviyanlenjan
چنین شبی, شب ۲۰ بهمن سال ۱۳۶۴ ۳۵ سال پیش ، منطقه خسرو آباد ، توی نخلستان کنار رودخانه اروندرود ، بچه های گردان حضرت رسول صل الله علیه وآله از تیپ ۴۴ حضرت قمربنی هاشم علیه السلام ، آماده می شدند برای عملیات ، شب باهم بودن ، شب عارفانه ای بود ، رزمندگان ۳ ماه سخت تمرین آموزش ها رو دیده بودند ، عاشقان خمینی (ره) ، آماده برای خط شکنی ، بچه ها می دانستند فردا شب بعضی از دوستانشون شهید می شوند ، حال و هوای معنوی آن شب را خیلی سخت می شود بازگو کرد ، هم شب باصفایی بود ، وهم شب دلگیر وغمگینی بود ، جدایی از دوستان خیلی سخت بود ، ساعتهای ۴ صبح علی مومنی طلبه عزیز صدا زد مصطفی بلندشو برو وضو بگیر ، خواب بسه دیگه ، بلندشو بریم داخل نخلستان نماز بخونیم ، ‌وضو گرفتم و باهم دیگه رفتیم توی نخلستان نماز شب خوندیم ، علی حال عجیبی داشت ، خلاصه اذان صبح را گفتند و بچه ها اومدن جمع شدند، پشت سر علی نماز صبح را به جماعت خواندیم ، صبح بعد از اینکه صبحانه را توی سنگر خوردیم ، علی گفت بیا تا بریم حمام ، وقته غسل شهادت است ، باید غسل کنیم ، امشب وقت رفتنه ، شب با پیام فرمانده گردان ، حاج علی صادقی ، همه ی بچه ها از سنگرها بیرون آمدند و آماده شدند ، چه شبی بود ، من که چند روز قبل عطر تیروز خریده بودم ، رفتم جلوی ستون گردان و شروع کردم زیر گلوی بچه ها عطر زدن ، رزمندگان گردان با یک شور و خال خاصی رفتند و سوار قایق ها شدند ، غواص ها خط اول را شکسته بودند ، و گروها نها یکی پس از دیگری وارد عمل می شدند ، ادامه دارد.... @raviyanlenjan
🔰حلول ماه زیبای رجب بر همگان مبارک @raviyanlenjan
🔰توصیه های مقام معطم رهبری در خصوص ماه @raviyanlenjan
8 سال جنگیدیم و لی حتی یک سانتی متر از خاک ایران را به بیگانه ندادیم و نفروختیم @raviyanlenjan
📍دوکوهه ! آیا جز اصحاب سیدالشهداء كسی را می‌شناسی كه بهتر از شهدای ما خدا را عبادت كرده باشد؟ تو چه كرده‌ای كه سزاوار گشته‌ای که سجده‌گاه یاران خمینی باشی؟! 🌷 @raviyanlenjan
| 🔻 آمدیم نبودید، وعده دیدار بهشت 💬 یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما سیدمرتضی را ببینیم، خلاصه نشد. بالاخره آقا سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید. 🔅 تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، شهید آوینی را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم؛ گفتم آقا سید، خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. سید به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را شک داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه. 🔅 بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از آوینی نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم. 🔅 گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آقا مرتضی آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته: آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت! 📝 سید مرتضی آوینی @raviyanlenjan