eitaa logo
راویان فتح لنجان
511 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
8 فایل
موسسه فرهنگی هنری راویان فتح لنجان ارتباط با ادمین: @Khadem_alshuahda
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ این فیلم جانسوز و تأثیرگذار به سمع و نظر برخی ازمسئولین که خود را بخواب زده اند و همچنین زنان بی حجاب خیابانی رسانده شود شاید بخودشان بیایند و ازاعمال غیر اسلامی و انسانی خود پشیمان شده تا قبل از اینکه به نفرین شهدا گرفتارشوند.
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹پخت وتوزیع ۶۵۰ پرس افطاری 🌑 شب ۲۳ ماه مبارک رمضان 🌑جهت خانواده های نیازمند 🔵 شهرستان لنجان 🌴 توسط جهادگران 🌴 گروه‌ جهادی شباب الزهرا زرین شهر @jahadgarshabab
هدایت شده از تبلیغات
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺نماهنگ روز قدس✊ 🎞️همخوانی قرآن قاریان دهه نودی در قدس شریف!! ⭕️جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح نوجوانان تسنیم💠 🌀بر اساس تلاوت بسیار زیبای سوره حمد استاد شحات انور 🖥مشاهده و دریافت فیلم باکیفیت
🍃🔹‌خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم می‌کنم: 🔺در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. 🔹روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. 🔹وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». 🔹به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ۱ و ۲) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . 🔹در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . 🔺فقط بگو لبيک يازهرا (س) حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
﷽ رفتند تا بمانیم! اینڪه استاد پناهیان گفتند شاید بزرگترین اثری ڪه برای ما دارد،این است ڪه ما را به وا می دارند! فڪر... فڪر... فڪر... فکر اینڪه قربانی ڪردند را! و خدا ڪرد آن ها را... این ڪه شهیدی آلبوم عڪس های خود را از بین میبرد ڪه نڪند حالا بعد شهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود... و یا شهیدی پلاڪش را پرت ڪند در ڪانال پرورش ماهی!ڪه در فڪرش تشییع با شڪوهی برای خودش متصور شد! شهادت بخشڪاند... و فرماندهان شهیدی ڪه حاضر شدند! در جمع سربازان سینه خیز بروند... در پوتین بسیجی ها آب بخورند... و ... درس قربانی ڪردن است! برای خدا شدن آسان نیست! چون نباید قدرت داشتن،داشت... نباید دیده شدن داشت... و برای ما سخت است قربانی ڪردن چون برای ما تقرب به خداوند،از لذت های دنیا است... حالا ما چه ڪار ها ڪه نڪردیم برای دیده شدن... و شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند! و شاید میریزند... ڪه در ماندیم! و لباس را از تن در نیاوردیم... در ماندیم... در ماندیم... در ماندیم... به قول حاج حسین یڪتا: و هنوز گیر یه قرون و دوزار این دنیاییم. ڪه یڪی بیاد نگاهمون ڪنه... شهدا میخشڪوندند! ڪه یوسف زهرا نگاشون ڪرد... جان به هر حال قرار است ڪه بشود... پس چه خوب است ڪه قربانـی بشود... ➕به کانال بپیوندید: : http://eitaa.com/joinchat/2828206082C32dc95a1d4
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 وقتی استاد حسن عباسی شام را مهمان شهید مدافع حرم اصفهانی، جواد محمدی بود. (۱۳ بهمن ۹۴) 🔹 این شهید عزیز و «مهاجراً الی الله» ۱۶ خرداد ماه ۹۶ با زبان روزه در سوریه به شهادت رسید، در حالی که فرزندی سه ساله در خانه داشت. 🔷موسسه راویان فتح لنجان
🔵 بازدید بزرگواران هیئت امناء و بسیجیان و 🔵 نمازگذاران مسجد صاحب الزمان عج 🔴 زرین شهر 🔵 از موسسه راویان فتح لنجان چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۲
جهادی دیگر .... 🌹 تعمیر کولرخانواده های نیازمند و ایتام 🔷 کارگاه صلواتی تعمیر کولر 🔷در یکی از مناطق محروم خوزستان 🔷 راه اندازی شد 🔴خیرین بزرگوار ، کمکهای خود را ، در این امر خیر به شماره کارت گروه جهادی شباب الزهرا واریز نمایید 6037997750000821 🔷گروه‌ جهادي شباب الزهرا زرین شهر
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ..! جمعه موعود نزدیک است و سربازان طریق‌القدس آماده‌اند از کربلا راهی قدس شوند ...✋🏿 السلام‌علیک‌یاصاحب‌الزمان ♥️ 💠 @raviyanlenjan 💠