eitaa logo
رایِح‍ه‍
287 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
11 فایل
خیال وصل تو شیرینه... رایحه ای از جنس لحظه ظهور💫🌱 تأسیس:1400/5/15
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشگل بودن خوبه ولی . . خـوب بودن خوشگلتره🌱😍
همین الان یه بلند از ته قلبت بگو❤️
✏️ مهربانمان فرمود: ﺑﭙﺮﻫﻴﺰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ برانی ﻛﻪ جایی برای دوستی باقی نگذاری! ✏️ غررالحکم، باب الصدیق
4_5818807648077745741.mp3
1.78M
کم از شهیدا نداره جوون با عفت🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انار بهشتــــی🌱 کنار بسترفاطمه اش نشست و با مهربانی پرسید: فاطمه جانم چیزی میل داری برایت تهیّه کنم؟ بانو پاسخ دادند: نه عزیزم! چیزی نمی‌خواهم. دوباره اصرار کرد: فاطمه جانم با علی غریبی نکن. بانو گفت: علی جان! پدرم به من سفارش کرده از شوهرت چیزی نخواه، شاید نتواند آن‌را تهیّه کند و شرمنده شود. دوباره با خوش‌رویی به فاطمه اش گفت: فاطمه جانم! به حقّ من، قسمت می‌دهم، هر چه می‌خواهی بگو. بانو گفت: حالا که من‌را قسم دادی، اگر برایم انار تهیّه کنی، خوب است. فصل انار نبود...اما بعضی‌ها انار داشتند. از خانه بیرون رفت. از چند فروشنده پرسید. یک نفر گفت: چندروز پیش از شهر طایف؛ مقداری انار برای شمعون یهودی آوردند شاید الآن داشته باشد. به خانه‌ی شمعون رفت. او تنها یک انار داشت. آ‌ن‌را خرید. سر راه به خرابه‌ای رسید، پیرمرد غریب، هوس انار کرده بود. حضرت گفت: من یک انار دارم. نصفش برای تو باشد. نصف انار را دانه کرد و در دهان او ریخت. پیرمرد که آرام آرام دانه‌های انار را می‌جوید گفت: چه خوش‌مزه است. کاش نصف دیگرش را هم به من می‌دادی، تا قوّت می‌گرفتم و به راه خود ادامه می‌دادم. او به فکر همسرش بود، امّا بعد، نصف دیگر انار را هم به او داد. با این کارش، پیرمرد دعا کرد. در مسیر برگشت با خودش فکر می کرد که به فاطمه اش چه بگوید! وقتی به خانه رسید چیز عجیبی دید. در مقابل زهرایش سینی پر از انار بود و داشت انار می خورد و فرمود: علی جانم وقتی از خانه رفتی طولی نکشید که کسی این انار را آورد و گفت امیرالمومنین این انارها را فرستاده. دل مهربان حیدر غرق شادی شد و خدا را شکر کرد... @mymoon_family
یلداتون مبارک🌸❤️ ان شاالله ظهور حضرت حجت🍃💚
به یاد آرمان عزیز❤️