eitaa logo
رایِح‍ه‍
289 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
11 فایل
خیال وصل تو شیرینه... رایحه ای از جنس لحظه ظهور💫🌱 تأسیس:1400/5/15
مشاهده در ایتا
دانلود
آهاے! دخٺر خانمے ڪه‍ بجاےِ لباسِ جلو باز و جلب توجہ پسراےِ مردم چادر سرٺ مے ڪنے و طعنہ ها رو بہ جون مے خرے... واسه‌لبخندِمادرت‌زهراۜ دمت گرم!خیلے خانمے...!💛 ...♥️✨ ‹️ 🌻|↫
شهید میثمی: توان ما به اندازه امکانات ما نیست توان ما به اندازه اتصال ما به خداست
سبز‌ماندن‌در‌‌میانِ‌ویرانی‌ریشه‌میخواهد❤️‍🩹🌱
بسم الله الرحمن الرحیم والعِشقُ انتظار! رمان آرزوی محال✨🤍 _باصدای مامانم از خواب پریدم مامانم:عارفه پاشو خواب موندی _از دیشب فقط ۴ ساعت خوابیدم ازروی تخت پاشدم که مامانم گفت مامانم:زود حاضر شو علی خودش رفته _یه نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت ۶:۳۰ هست سریع دویدم صورتمو شستم و حاضر شدم و با کلی ذوغ ساکمو برداشتم و از بابام خدافظی کردم و از زیر قرآن رد شدم و با مامانم راه افتادیم سمت مسجد قرار بود ۷ مسجد باشیم _اولین بارم بود به این سفر میرفتم و کلی ذوق داشتم با دختر داییم و دختر خالم وارد مسجد شدیم و مامانامون رفتن خونه مادر بزرگم و قرار شد وقتی خواستیم راه بیوفتیم خبر بدیم بهشون رفتیم داخل مسجد و بچه هامون رو دیدیم و سلام و احوال پرسی کردیم و همگی رفتیم یه گوشه از مسجد نشستیم تا وقتی که همه بیان سخنران اومد صحبت کرد و یه روضه کوتاه خوندن و اسامیِ اعضای اتوبوس رو خوندن آقای حیاتی پشت میکروفون صدا زد: اتوبوس شماره ۱:آقای صادق محمدی پور و... ما ام جزو همون اتوبوس ۱ بودیم دختر خالم(سارا):عارفه زنگ بزن مامان اینا بیان الان حرکت میکنن _باشه ۵ دقیقه بعد مامان اینا هم اومدن و خدافظی کردیم و سوار اتوبوس شدیم و بسم الله گفتیم و حرکت کردیم به سمت یه تیکه از بهشت. ادامه دارد... https://eitaa.com/rayeheeee آیدی نویسنده:@RAHIL_313M
بسم الله الرحمن الرحیم والعِشقُ انتظار! رمان آرزوی محال✨🤍 _۲ساعت بعد حرکت یه آقایی به اسم محمد سجاد اومد شربت تعارف کردو تشکر کردیم و رفت. پسره سر به زیری بود تقریبا هر ۱ ساعت ۱ بار شربت و کیک تعارف میکرد و اون شربتاش تو اون هوای گرم اتوبوس واقعا میچسبید برای نماز ظهر و عصر و ناهار یک جا ایستادن و ناهار خوردیم و نماز خوندیم و سوار شدیم بالاخره شب شد و ما رسیدیم پادگان شهید کلهر🥺 چقد آرامش داشت، فضاش عالی بود برای درد و دل کردن با شهدا و گریه کردن و... اول که رسیدیم رفتیم ساک هامونو گذاشتیم و رفتیم زیارت شهید توی پادگان شهید کلهر یک شهید گمنام هست که واقعا به آدم آرامش میداد ما رمز گذاشته بودیم روی شهید و بهش میگفتیم تک شهید! رفتیم سالن غذاخوری برای خوردن شام انقد گشنم بود که به همه گفتم هر چی بزارن جلوم می‌خورم همین که غذارو گذاشتن جلوم دلم میخواست گریه کنمممم غذا مرغ بوددددد من از هرچی گوشته متنفرم😩 ما به سر حلقمون میگیم آجی یه نگاه به آجی کردم و گفتم: _آجیییی من اینو نمیخورممممم آجی میخندیدو مادر سرحلقمون جلوم نشسته بود یه جور نگام کرد که تا ته غذارو به زور خوردم😅😅 ادامه دارد... https://eitaa.com/rayeheeee آیدی نویسنده:@RAHIL_313M
فردا ساعت ۵ ادامه رمان رو داخل کانال میزارم😉✨
عشق اتفاقی‌ست که می‌افتد.:)
گفت:ازعشقبنویسید! نوشتیممادر.. گفت:ازمھربنویسید! نوشتیممادر.. گفت:ازنوربنویسید! نوشتیممادر.. گفت:ازجانبنویسید! نوشتیممادر.. گفت:ازمادربنویسید! نوشتیمزهرا{س}❤️‍🩹 :) ......۲ روز تا ایام فاطمیه...🖤✨
ما در دنيایی هستیم که.. حضرت زهرا سلام الله علیها طعم آرامش را در آن نچشیده است...(:💔! -شهید حسین اخضر..
به عدد فکر نکن به ابد فکر کن.mp3
8.18M
به عدد فکر نکن به ابد فکر کن☺️ این نکته طلایی رو برای آرامش با طلا روی قلبت حکاکی کن
نگران نباشید ! تسکین درد هایمان ایام فاطمیه است! چه کسی بهتر از مادر درد فرزندش را میداند..!؟:)💔