😂 اندر احوالات دردسرهای زندگی آپارتمان نشینی
#داستان_کوتاه
🔹 بخش اول
خسته و کوفته از سر کار آمده بود و می خواست بعد از یک روز پرکار، حسابی استراحت کند اما سرش را که روی بالش گذاشت صدای گوپ گوپ ضبط همسایه روبه رویی روی اعصابش چنان فشاری وارد کرد که ناچار شد یک بالش دیگر روی گوش هایش بگذارد تا شاید صدا کمتر به گوشش برسد. اما فایده ای نداشت. صدا آنقدر نافذ بود که بالش هم فایده ای نداشت. به هر بدبختی که بود خودش را قانع کرد تا به همین وضع عادت کند و سعی کند بخوابد. تازه چشمش گرم شده بود که یک سر و صدای مهیب او را از جا پراند. خوب که گوش کرد فهمید صدای خداحافظی کردن همسایه طبقه پایین با مهمان هایشان است اما این خداحافظی کردن آنقدر طولا نی و پر سروصدا بود که به یک پدیده آزاردهنده تبدیل شده بود. آن طرف تر پسرکی که گویا بچه مهمان ها بود داخل ماشین پدرش نشسته بود و دستش را روی بوق گذاشته و تا جایی که توان داشت روی بوق فشار میآورد. خانواده اش آنقدر غرق صحبت های قبل از خداحافظی بودند که یادشان رفته بود تقریبا نیمه شب است و ممکن است همسایه ها در خواب باشند. خلاصه مهمان های همسایه با تمام سر و صداها و هیاهوهایشان رفتند و فضا کمی آرام تر شد اما هنوز صدای ضبط همسایه روبه رویی قطع نشده بود، اما هرچه بود بهتر از سر و صدای مهمان های طبقه پایینی بود. تصمیم گرفت که دیگر هر طور شده بخوابد و به سر و صداهای اطراف توجه نکند چرا که فردا صبح ساعت ۶ باید سر کار می رفت.
#طنز
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
😂 روایتی طنز گونه از دردسرهای زندگی آپارتمان نشینی
#داستان_کوتاه
🔹 بخش دوم
در همین فکرها بود که حس کرد سقف در حال سوراخ شدن است. صدای جرجر شدیدی به گوش می رسید. یادش افتاد کودک همسایه طبقه بالا تازه راه افتاده و پدرش دیروز برایش یک روروئک خریده بود و حالا کوچولوی نوپا داشت با اشتیاق روروئک سواری می کرد غافل از اینکه کف آپارتمان سرامیک است و چرخ های روروئک روی کف سائیده می شود و صدای دلخراشش همسایه طبقه پایین را کلافه می کند.
شاید در مخیله پدر و مادر آن کوچولو هم نمی گنجید که همسایه طبقه پایینی از صدای روروئک کودک نوپای آنها در رنج و عذاب است. اما خب نمی شد ذوق و شوق پدر و مادری را که از قدم برداشتن کودکشان شاد هستند کور کرد و به آنها تذکر داد. باید با همه آنها کنار آمد.
تیک تیک ساعت نشان می داد که ساعت از نیمه شب هم گذشته و او هنوز به خواب نرفته بود. سر و صداها یکی یکی اضافه می شد و او با اضافه شدن هر صدایی کلافه تر! ناگهان صدای دلخراشی به گوش رسید که او را از جا پراند! این بار واقعا نمی دانست صدای چیست؟ سنگینی پلک هایش و سنگینی سرش قدرت تشخیص را از او گرفته بود اما دقیق تر که شد یادش آمد در کوچه بغلی آپارتمان جدیدی در حال ساخت است و از آنجایی که روزها نمی توانند مصالح و تیرآهن را در خیابان حمل کنند ناچارند نیمه شب مصالح را به محل ساختمان سازی بیاورند و پیاده کنند. صدای آجرهایی که به یکباره از کامیون روی زمین ریخته می شد همان صدای گوش خراشی بود که او را از جا پرانده بود.
خلاصه با هر بدبختی که بود خوابید. اما سر و صداها چندین بار او را از خواب پراند. صبح با خستگی و اعصاب ناراحت از خواب بیدار شد و برای رفتن به سر کار از خانه بیرون آمد. ساعت ۶ صبح بود و اکثر همسایه ها در خواب بودند.
به محض اینکه پایش را داخل کوچه گذاشت احساس کرد سرش خیس شده. اول فکر کرد اشتباه می کند اما تصورش درست بود. یکی از همسایه ها کله سحر از خواب بیدار شده بود و داشت بالکن خانه اش را می شست شاید به این تصور که آن موقع صبح کسی در کوچه نیست و آب روی سر کسی نمی ریزد اما غافل از اینکه …
خلاصه دردسرهای زندگی آپارتمان نشینی بعضی وقت ها آنقدر زیاد می شود که ساکنان آپارتمان را حسابی کلافه می کند.
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8