eitaa logo
راز دل با شهدا 🇮🇷
9.7هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
5.9هزار ویدیو
13 فایل
پیامبراکرم(ص): هر عمل نیکی، عملی نیکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا، که عملی نیکوتر از آن وجود ندارد تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/2912289073C486e9b0c39
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
اگه هرکاری میکنی حالت خوب نمیشه، اگه غم ازدست دادن داری،اگه به سختی میتونی خاطراتشو فراموش کنی انگشت مبارکتو بزن روی قفل وسط قلب  ببین کجا میبرتت😍👇 محاله اینجا حالت خوب نشه 🌸👇🌹           🔴 🔴        🔴 🔴        🔴 ✨  🔴 🔴  ✨ 🔴        🔴✨✨ ✨ ✨ ✨🔴         🔴✨✨ 🔐✨✨🔴           🔴✨ ✨ ✨✨🔴              🔴✨ ✨✨🔴                  🔴 ✨ 🔴                        🔴 زیباترین کانال ایتا ❤️🍃 سورپرایزی برای شما👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره شیرین و شهدایی شهید 🕊🌹 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
🌸 💞 جعفر دست های زینب را در دستش گرفت و ناخنهای کبودش را بوسید. زیر ناخن هایش همه سیاه شده بود. دو دکتر آنجا ایستاده بودند از یکی از دکترها که سن و سالش بیشتر بود پرسیدم دخترم خیلی زجر کشیده بود؟ جواب داد: به خاطر جثه ضعیفش با همون گره اول خفه شده و به شهادت رسیده. مطمئن باشید که به جز خفگی همان لحظات اول هیچ بلایی سر دختر شما نیومده. دکتر جوانتر ادامه داد دختر شما سه شب پیش یعنی اولین شب مفقود شدنش به شهادت رسید منافقین او را با چادرش خفه کرده بودند که عملاً نفرت خودشان را از دختر های با حجاب نشان بدهند. چند نفر از آگاهی و سپاه آنجا بودند آنها از ما خواستند که به خانه برگردیم و جنازه زینب برای انجام تحقیقات و تکمیل پرونده در پزشک قانونی بماند. مسئول آگاهی به جعفر گفت باید صبور باشید ممکنه تحقیقات چند روز طول بکشه و تا آن زمان باید منتظر بمونید. به سختی از زینبم جدا شدم دخترم در آن سردخانه سرد و بی روح ماند و ما به خانه برگشتیم وقتی به خانه رسیدیم درِ خانه باز بود و دوستان و همسایگان در خانه بودند. صدای صوت قرآن تا سر کوچه شنیده می‌شد مادرم وسط اتاق نشسته بود و شیون می کرد زنها دورش حلقه زده بودند. شهلا و شهرام خودشان را توی بغل من انداختند آنها را آرام کردم و گفتم زینب به آرزوش رسید. زینب دختر این دنیا نبود دنیا براش کوچیک بود خودش گفت خانه ام را ساختم باید بروم. شهلا و شهرام با ناباوری به من نگاه می کردند مادرم نگران بود نگران از اینکه شاید من شوکه یا افسرده و دیوانه شدم. اما من سالم بودم و سعی می کردم به خواست دخترم عمل کنم خانه را مرتب کردم و وسایل اضافی را جمع کردم میخواستم مراسم سنگینی برای زینب بگیرم. جعفر نمی‌توانست من را درک کند اما چیزی هم نمی‌گفت از مهران خواستم هر طور شده خبر شهادت زینب را به مهری و مینا و مهرداد برساند. پیدا کردن مهرداد سخت بود. مهران به بیمارستان شرکت نفت آبادان تلفن کرد و از دوستای مهری و مینا که آبادان بودند خواست تا به شوش بروند و بچه ها را پیدا کنند و خبر شهادت زینب را به آنها بدهند. دلم می خواست همه بچه ها در تشییع جنازه و خاکسپاری خواهرشان باشند ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی‌کوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می‌کردند. علت را پرسیدم، گفتند: وقت است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین‌جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح می‌دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همین‌جا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلی‌کوپتر نشست. با آب قمقمه‌ای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم. ... وقتی طلبه‌های شیراز از آیت‌الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
💢 روز سختی بود. ۲۶ اسفند ۱۳۶۶ را می‌گویم. چشم بهم زدنی بچه های گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا در عملیات والفجر ده پر پر شدند. حسن قورچ بیگی رفت ، جلال علا الدینی ، علی ترکمان ؛ رضا حق شناس ؛ محمدرضا اسماعیل زاده و ...🌷🌷🌷🌷🌷 . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا