eitaa logo
راز دل با شهدا 🇮🇷
9.7هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
6هزار ویدیو
13 فایل
پیامبراکرم(ص): هر عمل نیکی، عملی نیکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا، که عملی نیکوتر از آن وجود ندارد تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/2912289073C486e9b0c39
مشاهده در ایتا
دانلود
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از 🔹فصل : اول 🔸صفحه: ۲۲-۲۱ 🔻 یکی دو روز قبل اینکه محرم شروع بشود، لباس مشکی می‌پوشید و به پیشواز عزای امام حسین (ع) می رفت. سعی می کرد حتما قبل از مراسم، به تکیه ی محل مان برود. مانند بقیه ی بچه ها، هرکاری از دستش بر می آمد، می کرد. از اول محرم تا آخر صفر، زیارت عاشورایش ترک نمی شد. دوساعتی می شد که مدرسه اش تعطیل شده اما هنوز خانه نیامده بود. خیلی نگران بودم. دیدم همه ی بچّه های محله مان، پشت سر حسین به صف شده اند. حسین شعار می خواند؛ آنان هم پشتِ سرش تکرار می کردند و می آمدند. چند قدمی جلوتر رفتم. دیدم حسین به بچّه ها می گوید « باصدای بلند تکرارکنید: شاه فراری شده/ بسته به گاری شده…». یک روز صبح، پسر همسایه، با یک نامه آمد درخانه مان. نامه را به من داد و گفت «سکینه خانم ، این نامه را مدیر مدرسه داده و گفته همین الآن بیایین مدرسه.» گفتم «حسین، چیزی رو شکونده؟! یابلایی سرخودش آورده ؟!». گفت « من نمی دونم. » ادامه دارد... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
💢 ✍ خاطراتی از آخرین روز و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا 💠 قسمت هفتم _ روستای حریبه 🖌... با تاکتیک آتش و حرکت پیش رفته و در پناه رگبارهای متوالی همدیگر گام به گام به نخلستان نزدیک و نزدیکتر شدیم. اواسط کوچه بودیم و هنوز چند صدمتری با ورودی نخلستان فاصله داشتیم که ناگهان نیروهای عراقی مثال مور و ملخ از پشت بام ها و دیوارها پایین ریخته و با تصرف چهار راه و کوچه های اطراف آن ، هلهله کنان شروع به تیراندازی بسمت مان کردند و بقدری گلوله و موشک آرپی جی و نارنجک تفنگی به مسیرمان ریختند که دیگر قادر به حرکت نشده و به ناچار هر کدام در شکاف دری پناه گرفته و مشغول تبادل آتش با آنان شدیم. اوضاعی بسیار هولناک و وحشتناکی بود. با نیروهای حاضر در کوچه و سر چهارراه درگیر می شدیم از بالای دیوارها و پشت بام ها آماج گلوله و موشک قرار می گرفتیم. به سمت بالایی ها شلیک می کردیم. پایینی ها به رگبار مان می بستند. خلاصه درگیری به درازا کشیده و  تیراندازی بی امان و بی وقفه عراقیها آنقدر زمین گیر و معطل مان کرد که خشاب اسلحه ها خالی شد و فقط چندتایی نارنجک برایمان باقی ماند. با قطع تیراندازی ، عراقیهای بزدل متوجه اتمام گلوله هایمان شده و قدم قدم به محل استقرارمان نزدیک و نزدیکتر شدند. انگاری آخر کار بود و باید دیگر آماده اسارت یا شهادت می شدیم. آخرین نارنجک را هم به سمت عراقیها پرتاب کرده و در کمال ناامیدی از برادر الماسی پرسیتم: چکار باید کنیم !؟ هنوز حرفم تموم نشده بود که ناگهان موشکی به درب خانه بغلی اصابت و با صدای سهمناکی منفجر و درب خانه را کاملاً باز کرد. با خوابیدن گرد و خاک با صحنه‌ باورنکردنی و عجیب مواجه شدیم که در آن لحظات مرگ و زندگی واقعاً ارمغان گرانقدر و امداد گرانبهای خداوند قادر و توانا در حق بندگان حقیر و ناچیزش بود. حیاط خانه مملو از انواع مهمات و سلاح های مختلف بود. انگاری انبار تسلیحات و زاغه مهمات عراقیها بود. خنده کنان و حیرت زده داخل حیاط پریده و از همانجا تعدادی نارنجک به داخل کوچه و سمت عراقیها پرتاب کرده و بعد هم چندتایی خشاب کلاش برداشته و سراسیمه به کوچه برگشته و سمت بالای کوچه را به گلوله بستیم. نیروهای بزدل دشمن که تا آن لحظه تصور می کردند مهمات مان تموم شده و با دل و جرات جلو می آمدند. با شنیدن صدای رگبارهای متوالی و دیدن سیل گلوله و نارنجک ها چنان وحشت کرده و هراسان شدند که با برجای گذاشتن چندین کشته و زخمی سراسیمه عقب کشیده و در حوالی چهار راه موضع گرفته و از همانجا شروع به تیراندازی کردند. با فرار نیروهای دشمن از داخل کوچه خیالمان حسابی آسوده شده و نفس راحتی کشیدیم. اما با این وجود سنگر دوشکا و آر پی جی ۱۱ در ساختمان دوطبقه مقابل مان که درست مسلط به کوچه بودند، بدجوری اذیت مان می کردند و با شلیک مدام مانع از حرکت و جابجایی مان می شدند. دوتا قبضه آرپی جی هفت برداشته و سریع مسلح کرده و از همانجا داخل حیاط سنگرها را هدف گرفته و با ذکر مبارک سبحان الله شلیک کردیم. با عنایت خداوند متعال هر دوتا موشک درست به زیر سنگرهای بالای ساختمان خورده و قبضه دوشکا و آر پی جی ۱۱ و خدمه بخت برگشته شأن به همراه گونی های پاره پاره شده سنگرها در آسمان به پرواز در آمدند. با روحیه ایی عالی و لبانی شاکر و خندان جیب خشاب ها را پر از خشاب و نارنجک کرده و چندتایی خشاب اضافه هم به کمر گذاشته و رگبار زنان به داخل کوچه پریده و با سرعت به طرف نخلستان حرکت کردیم. دوباره رگبار گلوله و موشک و نارنجک تفنگی های عراقی شروع شده و مجبور به پناه گرفتن و پاسخ متقابل شدیم. خلاصه آنقدر ما زدیم و آنها زدند تا اینکه در نهایت ‌به انتهای کوچه رسیده و نفس زنان و وحشت زده وارد نخلستان شدیم. نخلستان بسیار وسیع و پهناوری بود که اول و آخرش اصلأ معلوم نبود. هیچ شناختی ازش نداشتیم و اصلأ هم نمی دانستیم که آخرش به کجا ختم خواهد شد. قصدمان فقط فرار و دور شدن از تیررس نیروهای دشمن بود. عراقیها هم پشت سرمان به انتهای کوچه رسیده و در امتداد طول نخلستان موضع گرفته و مشغول تیراندازی و شلیک موشک به سمت مان شدند. در نهرهای کم عمق و پشت نخل ها پناه گرفته و دقایقی با نیروهای دشمن تبادل آتش می کردیم و سپس برخاسته و نیم خیز و شتابان به سمت بالای نخلستان می دویدیم. اواسط نخلستان بودیم که صدای ناله های بسیار بلند و جانسوزی را شنیده و شتابان سمت صدا رفته و دیدیم که سردار عباس تاران (خدادوست) معاون دلاور گردان مان زخمی میان ده ها جنازه کماندوی عراقی افتاده و آنقدر هم ناجور و وخیم زخمی شده که از شدت درد فقط به خود می پیچد و فریاد میزند... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
‌ ‌‌❌ اگه از فشار قبر میترسی حتما ببین ❌ در قبر چه میگذرد ؟ 😥 کدام گناه حتما باعث فشار قبر می‌شود؟😓 ⛔️ این سه تا گناه رو هیچوقت نکن ... بزن رو عقرب ها کلیپشو ببین😭👇 🦂🦂🦂🦂🦂🦂🦂🦂 🦂🦂🦂🦂🦂🦂🦂🦂 من دیگه توبه کردممم😣☝️
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
‌‌⛔️ ۷ ساعت بعد از مرگ چه اتفاقی می‌افتد ؟ مشاهده پاسخ مشاهده پاسخ ‌⛔️
💢 از نامه خواندنی سردار تیمور علیپور از غیور ویژه ۲۵ ( ۱۳۶۵ ) : . 📩 ای کسانی که از اول انقلاب و جنگ تا به حال نق می زدید و تفرقه ایجاد کردید! تا کی می خواهید رعب و وحشت ایجاد کنید. این را بدانید هیچوقت با حیله تان پابرجا نخواهید ماند. نگوئید که چرا جنگ را خاتمه نمی دهند، صلح نمی کنند. جنگی که برای خدا باشد و اسلام در آن حکومت داشته باشد، صلح معنی ندارد. چگونه به خودتان این جرأت را می دهید، که تفرقه ایجاد می کنید و در مورد جنگ نق می زنید. شمائی که هنوز حتی برای یک بار پا به جبهه نگذاشته اید، انتظار این را دارید، که دم از حقوق بشر زنهایی می آیند. مملکت ما، را چپاول کنند. جواب این همه شهید را چه کسی باید بدهد؟ جواب مفقودین و این همه خانمان سوزی را که باید بدهد؟ شما که آرزوی بی بند و باری در سر داری، تا خدا در این مملکت است به آرزویتان نخواهید رسید. . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
بیایید امروز عقربه ‌های احساسمان را روی حال خوب کوک کنیم. امروز رابا خوشے شروع ڪنیم مهربان باشیم و لبخند را به همه ی هدیه ڪنید … خدا عاشق مهربانےست روزتان متبرک به نگاه ...✨ . 📸 ۱۳۶۶_ والفجر ده_ رزمندگان سیدالشهدا : داوود شیخ_ مدافع حرم رحیم کابلی_ محسن قربانی ... . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
15.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 . ▪️ اون زمان که نه مهدی رسولی بود ، نه هلالی بود ، نه جواد مقدم بود ، نه پویان فر بود ، نه حدادیان بود ، نه طاهری بود ، نه سیب سرخی بود ، نه بنی فاطمه بود ،،،،،، یه حاج صادق آهنگران بود که بهش میگفتن بلبل خمینی و جای همه ی این عزیزان را پر میکرد واسمون و با صداش عشق میکردیم و هنوزم بعد سالها صدای حاج صادق بوی جبهه و شهدا میدهد... . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
چه خوش است صوتِ قرآن ز تو دلربا شنیدن ؛ به رُخت نظاره كردن سخن خدا شنیدن ... . 🦋 برادران علی و شعبانعلی مهجوری از ویژه ۲۵ .... . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🚕 تاکسی پرسی 🚕 😂 طنزهای آخوندی که تو تاکسی گیرش میندازن و هی دعوا میشه سر احکام روزه😂 هر دفعه یک چالش دارن👇 🥸ریزش مو داره روزه نمیگیره 🚕حکم سفر برای فرار از روزه 💉تزریق تو روز روشن رمضان 🧑‍🦰خانم های باردار یا شیرده 🤷‍♀حکم روزه دختر۹ساله که ضعف داره ⭕️ هر شب یک داستان طنز میذاره از دست نده😁👆👆👆
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
🌙 به مناسبت ماه مبارک رمضان 🌙 🤩 هر روز تعداد زیادی سفر کربلا ،انگشتر فیروزه ، حرز و ... بسم‌‌ا.. بگو بیا هدیه‌ات رو بگیر 😇👇 🎁 دریافت هدیه 🎁 دریافت هدیه 🎁 🎁 دریافت هدیه 🎁 دریافت هدیه 🎁 🎁 دریافت هدیه 🎁 دریافت هدیه 🎁🙏همه میتونن شرکت کنن ☝️
🌱شهید ابراهیم هادی: غروب ماه رمضان بود.ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی قابلمه ای از من گرفت . . و بعد داخل کله پزی رفت، به دنبالش رفتم و گفتم : ابرام جون کله پاچه برای عجب حالی میده!! گفت : راست میگی ولی برای من نیست. یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت و وقتی بیرون آمد ، ایرج با موتور رسید ،ابراهیم هم سوارش شد و خداحافظی کرد. با خودم گفتم حتما چند رفیق باهم جمع شده اند و افطاری می‌خورند. و از اینکه به من تعارف نکرده بود ناراحت شدم . . فردای آن روز که ایرج را دیدم پرسیدم : دیروز کجا رفتید؟ گفت : پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی بود که در زدیم و کله پاچه را به آنها دادیم . . آنها ابراهیم را شناختند و خیلی تشکر کردند خانواده ای بسیار مستحق بودند. بعد هم ابراهیم را رساندم به خانه شان . . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🌱بخشی از وصیت‌نامه الهی سیاسی شهید حاج قاسم سلیمانی: معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آن‌چنان که شایسته تو باشم. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی